با لباس سفید رفتم، با زخم برگشتم! / روایت زن جوان از جهنم ازدواجش
حوادث رکنا: زن جوانی که از خیانت، خشونت و اعتیاد همسرش به ستوه آمده بود، با مراجعه به کلانتری شفا مشهد از او شکایت کرد تا به سالها رنج زندگی مشترکش پایان دهد.

به گزارش رکنا، «امروز آمدهام از کسی شکایت کنم که سالهای عمرم را پایش ریختم، اما حالا تنها چیزی که برایم باقی مانده، تصویر تلخ خیانت است...»
این، بخشی از اظهارات زن ۳۰ سالهای است که خسته از زندگی پر از زخم و تحقیر، به کلانتری شفا مشهد پناه آورده تا شاید پایانی برای رنجهایش بیابد. او در گفتگو با کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: «در یکی از روستاهای اطراف قوچان به دنیا آمدم. پدرم کشاورز و دامدار بود و خانوادهای سادهزیست داشتیم. اما همه چیز وقتی تغییر کرد که در هفتسالگی، مادرم را از دست دادم. مرگ او ضربهای بود که هنوز هم ردش بر زندگی من باقیست.»
با رفتن مادر، مسئولیت سنگین خانهداری روی دوش دختربچهای افتاد که هنوز فرق میان عروسک و قابلمه را بهدرستی نمیدانست. با این حال، چون پدرش تصمیم گرفت برای آرامش فرزندان، دوباره ازدواج نکند، او در کنار مادربزرگش بزرگ شد و از همان دوران کودکی آموخت چطور باید جای یک زن بالغ را در خانه پر کند.
او ادامه میدهد: «هیچوقت بچگی نکردم. نه بازی، نه عروسک، نه تفریح... همه چیز خلاصه شده بود در کار و مسئولیت. تا کلاس راهنمایی بیشتر درس نخواندم، چون اصلاً علاقهای به درس نداشتم. تنها هدفم این بود که باری از دوش پدرم بردارم.»
سالها بعد، سرنوشت بار دیگر چهرهاش را نشان داد؛ در یکی از مراسمهای عروسی در روستا، زنی میانسال او را برای پسرش، «فرزین» که ساکن مشهد بود، خواستگاری کرد. دختر جوان با شنیدن نام مشهد و دیدن مردی که بعدها شوهرش شد، دل باخت و تصور کرد این ازدواج میتواند پلی باشد به سوی خوشبختی. مراسمی ساده برگزار شد و او راهی شهر شد؛ با چشمانی پر از امید.
«فرزین کارگر یک کارخانه بود. یک سال بعد از ازدواجمان، پسرم به دنیا آمد. من تمام تلاشم را برای ساختن یک زندگی آرام کردم. اما خیلی زود متوجه شدم که تنها من در حال ساختن هستم... فرزین بیدلیل مرا کتک میزد، تحقیرم میکرد و توجهی به من نداشت.»
با گذشت زمان، حقایق تلختری آشکار شد؛ فرزین به جمعهای شبانه دوستان ناباب، مصرف مشروب و موادمخدر روی آورد. زن جوان بارها با التماس و اشک از او خواست که به زندگی مشترکشان احترام بگذارد، اما پاسخ مرد، مشت و لگد و تحقیر بود. بارها به او گفته شد: «اگه نمیتونی تحمل کنی، برو! لیاقت زندگی شهری رو نداری!»
اما تلخترین بخش ماجرا، زمانی رقم خورد که زن جوان فهمید همسرش با زنی ده سال بزرگتر از خودش رابطهای پنهانی دارد. خیانتی آشکار که حتی با فریاد و گریه هم نمیشد پنهانش کرد. وقتی از فرزین خواست دست از این رابطه بردارد، نهتنها پاسخی نگرفت، بلکه مورد ضربوشتم شدید قرار گرفت و شنید: «من کاری نمیکنم که غلط باشه!»
او حالا به کلانتری آمده تا از مردی شکایت کند که سالهای جوانیاش را پای او سوزاند و جز زخم، چیزی به او نداد.
با توجه به اهمیت موضوع و حساسیت پرونده، سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفا) دستور احضار شوهر این زن را صادر کرده تا ابعاد این ماجرا با بررسی کارشناسان مددکاری اجتماعی، از نظر قانونی واکاوی شود.
-
ترامپ: ایرانیها شجاعانه جنگیدند
ارسال نظر