رکنا گزارش می دهد
فردا تولد کنکور در ایران است/ زخم نیمقرنی که نیازمند جراحی است نه پانسمان
کنکور، آزمونی که روزگاری وعده عدالت آموزشی را میداد، امروز نماد نابرابری، استرس روانی و تسلط مافیای آموزش است. بیش از نیمی از داوطلبان زن هستند، اما ورود به بازار کار همچنان برایشان دشوار است. این سیستم ناکارآمد با تولید «ذهنهای حافظهمحور» و تقویت فساد آموزشی، بحران عمیقی برای آینده کشور ساخته است. حذف ساده کنکور بدون اصلاح ساختارهای بنیادی، معضل را جابهجا میکند؛ معضلی که فقط با جراحی دقیق، شفافیت و بازسازی آموزش قابل حل است.

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، روز پانزدهم مرداد ۱۳۴۸، تیتر روزنامهها خبر از رخدادی تازه در نظام آموزش عالی ایران میداد: برگزاری نخستین آزمون سراسری ورود به دانشگاهها.
آزمونی که با هدف نظم و عدالت در پذیرش دانشجو پایهگذاری شد، حالا بعد از نیم قرن، خود بدل به سمبل بیعدالتی، فشار روانی و بازتولید شکافهای طبقاتی شده است. ساختاری که در آن «ضرورت سنجش» با «مناسبات اقتصادی»، «عدالت آموزشی» با «مافیای سودجو» و «امید به آینده» با «مدرکگرایی بیثمر» در تناقض قرار گرفتهاند.
تولد یک نهاد برای مهار تقاضا، و آغاز یک رقابت بیپایان
کنکور در دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی راهکاری بود برای پاسخ به بحران تقاضای روزافزون دانشگاه. جمعیت جوان رو به رشد بود، ظرفیت دانشگاهها اندک، و لازم بود سیستمی برای گزینش طراحی شود. اما آزمونی که قرار بود منصفانه باشد، بهتدریج به یک «ماشین حافظه» و مسابقهای برای ثروت و امکانات بدل شد.
نابرابری آموزشی و طبقاتی
دادهها بهروشنی نشان میدهند که کنکور یکسان، برای جامعهای نابرابر برگزار میشود. آیا میتوان آزمونی واحد را ملاک سنجش دانشآموزی از شمال تهران با دانشآموزی در مناطق حاشیهای خوزستان یا بلوچستان قرار داد؟ از تفاوت معلمان و زیرساختها گرفته تا امکان خرید منابع کمکآموزشی، ورودیها از ابتدا برابر نیستند.
زنانهشدن کنکور
در یک دهه گذشته، تعداد زنان شرکتکننده در کنکور از مردان پیشی گرفته و در بعضی سالها به بیش از ۶۰ درصد رسیده است. این پدیده از یکسو نشانه علاقه و انگیزه دختران برای ارتقای تحصیلی است، اما از سوی دیگر با واقعیتی متناقض روبهروست: در بازاری که برای مدرک ارزشی قائل نیست و برای زنان فرصت اندکی فراهم است، این تلاشها اغلب بیپاداش میمانند.
مدرک دانشگاهی در ایران، بیشتر از آنکه ابزار تخصص باشد، به ابزاری برای «کسب جایگاه اجتماعی» بدل شده؛ اما این جایگاه دیگر پشتوانه اقتصادی ندارد.
سوخت مافیای آموزش خصوصی
نظام کنکور نهتنها ناکارآمدی آموزشی را به نمایش میگذارد، بلکه به بستری سودآور برای رشد نهادهای سودجو تبدیل شده است. مافیای کنکور که نماینده اصفهان در مجلس سال ۱۴۰۲ نیز به آن اشاره کرد، فقط به چند موسسه بزرگ ختم نمیشود. یک ساختار چندلایه است: از مدارس خاص و کلاسهای میلیاردی گرفته تا ناشران منابع کنکور و حتی برخی وابستگان رسمی به بدنه آموزش کشور.
حذف کنکور بدون سازوکار جایگزین،فقط میدان بازی این مافیا را تغییر میدهد. همانطور که اکنون نیز بسیاری از موسسات، بهجای تمرکز بر کنکور، به بازار جدید «امتحانات نهایی» و «کنکورهای ویژه دانشگاههای خاص» هجرت کردهاند.
سازمان سنجش؛ قربانی یا بازیگر؟
نقش سازمان سنجش، بهعنوان نهاد اصلی برگزارکننده آزمون، باید مورد بازبینی دقیق قرار گیرد. چرا محتوای سوالات همچنان حافظهمحور و فاقد تحلیل و خلاقیت است؟ چرا داوطلبی که با توان حل مسئله، تفکر نقاد و مهارت علمی رشد یافته، باز هم ناگزیر است در مسابقهای شرکت کند که تنها مهارتهای تستزنی و تکنیک را پاداش میدهد؟
مدرکگرایی، بیکاری تحصیلکردهها و بیاعتمادی اجتماعی
در غیاب رابطه شفاف میان مدرک تحصیلی و اشتغال، جامعه شاهد انباشت میلیونی فارغالتحصیلان بیکار یا شاغل در حوزههای نامرتبط است. کنکور و تحصیلات دانشگاهی دیگر نه مسیر رشد حرفهای، که بیشتر به «آیین گذار اجتماعی» بدل شدهاند؛ فردی که دانشگاه نرفته، گویی هنوز وارد اجتماع نشده است، و در عین حال، فارغالتحصیلان دانشگاه هم به بازار کار راه نمییابند.
اگر نه کنکور، پس چه؟
اگر هدف، سنجش دقیق، منصفانه و چندبعدی توانمندیهاست، آزمونی سهساعته و حافظهمحور کافی نیست. لازم است سنجش چندمحوری طراحی شود: ترکیب پروژه، نمرات دبیرستان، مصاحبه علمی، سوابق پژوهشی، و حتی آزمونهای مهارتی.
اما برای این تحول، پیششرطهایی ضروری است: نظام آموزش عمومی کیفی، معلم توانمند، مدرسه شفاف، و فرایند ارزیابی نظارتپذیر. در غیر اینصورت، هر تغییر شکلی، فقط جابهجایی فساد از یک ناحیه به ناحیهای دیگر خواهد بود.
محتاج جراحی ساختاری نه حذف نمایشی
کنکور دیگر فقط یک آزمون نیست؛ آینهای است از آنچه نظام آموزشی، سیاستگذاری اجتماعی، و نظم اقتصادی کشور از خود بازتاب میدهد. بیش از نیم قرن است که نسلها از کودکی با سایه آن بزرگ شدهاند و امروز، زخم آن نه فقط در روح دانشآموزان، بلکه در پیکر جامعه، بازار کار، فرهنگ مدرکمحور و چرخه معیوب بیکاری قابل رؤیت است.
حذف شتابزده آن، تنها بر زخم پانسمان میزند. آنچه نیاز داریم، جراحیای عمیق، چندمرحلهای، و همراه با بازسازی زیرساختی آموزش و سنجش است؛ جراحیای که نه تنها مافیا را محدود کند، بلکه مدرسه را دوباره به محل یادگیری و رشد بازگرداند؛ نه صرفاً مقدمهای برای ورود به یک اتاق آزمون.
-
فیلم / رامبد جوان: میگن چرا دخترم توی کانادا به دنیا اومده ! / ما مجبور بودیم ! چرا ؟! / یه چیز کاملا خصوصی خونوادگیه و لزومی نمیبینم ....
ارسال نظر