به گزارش رکنا، بنا بر اظهارات زن جوان، ماجرا از این قرار است که سنگ بنای ازدواج زوج جوان از سوی خانواده ها و به شکل سنتی گذاشته شد و خانواده دختر بدون انجام تحقیقات لازم بنا بر آشنایی دورادورشان جواب مثبت به خواستگار دخترشان دادند. دختر جوان زمانی که با خوشحالی لباس عروسی پوشید اصلاً خبر نداشت پای سفره عقد مردی می نشیند که سرش زیادی در حساب و کتاب است.

داماد جوان طرز فکر عجیبی دارد و به جای مهیا کردن لحظات خوش و خرید کادو برای روز پیوندشان مدام بر طبل حساب و کتاب ریالی می کوبد و می گوید که مخارج تفریح و بقیه چیزها در دوران نامزدی بر عهده پدرزن است. اولین شوک را داماد جوان روزی که با نامزدش برای خیابان گردی به بازار رفته بودند به عروس وارد می کند و در زمان بازگشت به خانه فقط کرایه خودش را پرداخت می کند و بعد از آن منتظر پرداخت بقیه کرایه از سوی نامزدش می شود که این ماجرا حتی راننده را هم به تعجب وامی دارد. کشمکش بین زوج جوان از آن لحظه به بعد آغاز و زندگی آن ها وارد چالش های زیادی می شود.

زن جوان با دلی پر از حسرت می گوید: من خوش خیال فکر می کردم با یک آدم روشنفکر ازدواج کرده ام چون ظاهر همسرم این را نشان می داد اما بعد از آن فهمیدم که از روی ظاهر نمی شود کسی را شناخت. در دوران نامزدی مان هنگام بازگشت به خانه، نامزدم با رفتار نامتعارفش برای پرداخت نکردن کرایه تاکسی من چنان شوکی به من وارد کرد که مات و مبهوت مانده بودم که آیا این کار شوهرم شوخی بود یا جدی؟ بعد از این اتفاق با خودم گفتم شاید پول در دستش نبوده و این کار را برای خنده انجام داده است اما این خیال باطلی بود و آن جا نیت واقعی نامزدم را نفهمیدم.

بعد از آن اتفاق حتی چند بار از نامزدم تقاضای خرید شارژ تلفن همراه کردم اما هر بار موضوع را عوض می کرد و من هم به خیال این که مشغله کاری دارد زیاد جدی نمی گرفتم تا این که یک روز جلوی دوستم چنان من را خجالت زده کرد که توان بالا گرفتن سرم را نداشتم.

نامزدم در کمال حیرت از من تقاضای کارت عابر بانکم را کرد، وقتی دید با تعجب به او نگاه می کنم رو به من گفت که در زمان نامزدی او وظیفه ای برای پرداخت هزینه رفت و آمد و بقیه چیزها ندارد و این وظیفه پدرزن است. با شنیدن این جملات برق از سرم پرید و نمی دانستم چه عکس العملی نشان دهم.

بعد از آن واقعه مدتی بین مان شکراب شد اما مثل دفعات قبل با پا در میانی بزرگ ترها این مسئله پایان یافت.

به اصرار خانواده ها برای حل این مشکل زندگی مشترک مان را آغاز کردیم اما اوضاع بهتر نشد بلکه بدتر و چهره واقعی همسرم بیشتر از قبل نمایان شد.

همسرم با رفتارهای زننده اش هر بار من را بیشتر حیرت زده می کرد و حتی می گفت اگر هفته ای بیش از یک بار به خانه پدرم رفت و آمد داشته باشم باید هزینه آن را پدرم پرداخت کند. هر چقدر سعی می کردم خودم را کنترل کنم و همسرم را از حساب و کتاب عجیب و غریبش بیرون بیاورم فایده ای نداشت و مرغ او فقط یک پا داشت. همسرم چنان من را با رفتارهای بچگانه اش پیش همه به خصوص خانواده ام خجالت زده کرد که موضوع زندگی مشترک مان نقل محافل و دورهمی‌های فامیل شد.

هر بار که به خاطر رفتارهای دور از عقل و انصاف همسرم با حالت قهر خانه را ترک می کردم با پا در میانی بزرگ ترها به خانه ام برمی گشتم اما ای کاش در همان دوران نامزدی از خواب غفلت بیدار و از همسرم جدا می شدم و این روزهای حقیرانه را نمی دیدم. همسرم اصرار داشت به خاطر این که پدرشوهرم خانه اش را در اختیارمان گذاشته است دستورات اعضای خانواده اش را بدون چون و چرا اجرا کنم تا مبادا از ما دلخور شوند و مجبور شود کرایه خانه پرداخت کند.

بعد از گذشت یک سال از زندگی مشترک مان دیگر کاسه صبرم لبریز شد و به دادگاه خانواده آمدم تا هر چه زودتر خودم را از این زندگی برزخی نجات دهم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

صدیقی

کدخبر: 548705 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟