به گزارش گروه حوادث Accidents رکنا، حدود 23 سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده ودر کبابی فردی مشغول به کار می‌شود، بعد از مدتی یک ‌شب بعد از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع می‌کند و می‌رود در بالکن مغازه تا استراحت کند؛ درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه می‌کند و در جریان سرقت Stealing پول‌ها، صاحب مغازه به قتل Murder می‌رسد و او متواری می‌شود؛ خلاصه بعد از مدتی، او را دستگیر می‌کنند و به اینجا منتقل می‌شود.
بعد از صدور حکم قصاص، اجرای حکم حدود 17 - 18 سال به طول می‌انجامد؛ می‌گویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و به‌قول‌معروف پوست‌انداخته و اصلاح‌ شده بود. آن‌قدر تغییر کرده بود که همه زندانی‌ها عاشقش شده بودند.
خلاصه بعد از 17 – 18 سال، خانواده مقتول که آذری‌زبان هم بودند، برای اجرای حکم می‌آیند؛ همسر مقتول و سه دختر و 7 پسرش آمدند و در دفتر نشستند؛ فضا سنگین بود و من با مقدمه‌چینی، از اولیای دم خواستم که از قصاص صرف‌نظر کنند؛ همسر مقتول گفت من قصاص را به پسر بزرگم واگذار کرده‌ام و پسر بزرگ هم گفت که قصاص به کوچک‌ترین برادرمان واگذار شده؛ به‌هرحال برادر کوچک‌تر هم زیر بار نرفت و گفت اگر همه برادر و خواهرهایم هم از قصاص بگذرند، من از قصاص نمی‌گذرم؛ زمانی که پدرم به قتل رسید من خیلی بچه بودم و این سال‌ها، یتیم بودم و واقعاً سختی کشیدم.
به‌هرحال روی اجرای حکم مصر بود؛ من پیش خودم گفتم شاید اگر خود زندانی Prisoner بیاید و با آن‌ها روبه‌رو شود، ممکن است چیزی بگوید که دلشان به رحم بیاید، بنابراین گفتم زندانی خودش بیاید؛ یادم هست هوا به‌شدت سرد بود و قاتل The Murderer هم تنها یک پیراهن نازک تنش بود؛ وقتی آمدرفت کنار شوفاژ کوچکی که در گوشه اتاق بود ایستاد؛ به او گفتم اگر درخواستی داری بگو؛ او هم آرام رو به من کرد و گفت تنها یک نخ سیگار به من بدهید کافی است؛ یک نخ سیگارش را گرفت و هیچ‌چیز دیگری نگفت.
وقت کم بود و چاره دیگری نبود؛ بالاخره مادر و یکی از دختران در دفتر ماندند و 9 نفر دیگر برای اجرای حکم وارد محوطه اجرای احکام شدند؛ جالب بود که مادرشان موقع خروج فرزندانش از دفتر به آن‌ها گفت که اگر از قصاص صرف‌نظر کنند شیرش را حلالشان نمی‌کند. به‌هرحال شاگرد قاتل، پای چوبه ایستاد و همه‌چیز آماده اجرای حکم بود که در لحظه آخر او با همان آرامشش رو به اولیای دم کرد و گفت من فقط یک خواسته دارم؛ من که منتظر چنین فرصتی بودم گفتم دست نگه‌دارید تا آخرین خواسته‌اش را هم بگوید.
شاگرد قاتل، گفت: 18 سال است که حکم قصاص من اجرا نشده و شما این مدت را تحمل کرده‌اید، حالا هم تنها 10 روز تا محرم باقی‌مانده و تا تاسوعا، 20 روز، می‌خواهم از شما بخواهم که اگر امکان دارد علاوه بر این 18 سال، 20 روز دیگر هم به من فرصت بدهید؛ من سال‌هاست که سهمیه قند هر سالم را جمع می‌کنم و روز تاسوعا به نیت حضرت عباس (ع)، شربت نذری به زندانی‌های عزادار می‌دهم؛ امسال هم سهمیه قندم را جمع کرده‌ام، اگر بگذارید من شربت امسالم را هم به نیت حضرت ابوالفضل (ع) بدهم، هیچ خواسته دیگری ندارم.
حرف او که تمام شد یک‌دفعه دیدم پسر کوچک مقتول رویش را برگرداند و گفت من با ابوالفضل (ع) درنمی‌افتم؛ من قصاص نمی‌کنم؛ برادرها و خواهرهای دیگرش هم به یکدیگر نگاه کردند و هیچ‌کس حاضر به اجرای حکم قصاص نشد؛ وقتی از محل اجرای حکم به دفتر برگشتند، مادرشان گفت چه شد قصاص کردید؟ پسر بزرگ مقتول هم ماجرا را کامل تعریف کرد؛ جالب بود مادرشان هم به گریه افتاد و گفت به خدا اگر قصاص می‌کردید شیرم را حلالتان نمی‌کردم؛ خلاصه ماجرا با اسم حضرت عباس ختم به خیر شد و دل 11 نفر با اسم ایشان نرم شدواز خون قاتل گذشتند. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

به شوهر تهمینه گفتم که او با یک پسر جوان ارتباط عاشقانه دارد ولی!

هشدار درباره عطر معروفی که سه روزه استفاده‌کننده را می‌کشد+عکس

اعتراف عجیب پسر 14 ساله به قتل ملیکای هشت ساله / فرماندار هفتکل چه گفت؟ + تصاویر

آخرین وضیعت دختر زیبای 3 ساله که در دیگ نذری افتاد + عکس

رفت و آمدهای شوهرم و دوست جوانش مرا دلواپس می کرد و زندگی ما را از هم پاشید+عکس

تجمع مردم ایذه مقابل فرمانداری در اعتراض به تبعید قاتل بنیتا به این شهرستان +عکس

دانشگاهی شبیه به توالت !+عکس

شگردهای وحشیانه یک جوجه فروش برای جلب مشتری! + فیلم

برخورد وحشتناک موتورسوار با خودرو که شبیه آن را فقط در فیلم های سینمایی می توان دید! + فیلم

عفو قاتل پدر به عشق حضرت ابوالفضل (ع) پای چوبه دار

نوید را در بازی کلش آوکلنز شناختم قول ازدواج داد و 2 ماه بعد بلایی سرم آورد که !!!

ویدئویی عجیب از تیراندازی دیوانه‌وار یک دختر و پسر در خیابان + فیلم

اعتراف پسر 14 ساله به قتل ملیکای 8 سال در خوزستان + تصاویر

عمویم را من کشته ام! دستگیرم کنید

خواهر شوهرم به خاطر اتفاقی که قبل از ازدواج برایم افتاده بود، مسخره ام کرد و !!!

تلاش نیروهای روس برای نجات سرباز سوری در حماه + فیلم و عکس

شوهرم هیزی می کند و زن شوهر دار است یا دختر برایش فرق نمی کند!

شوهرم که خودکشی کرد برادر کوچکترش دست از سرم برنمی داشت تا اینکه!

کدخبر: 311306 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟