دختر 19ساله ای که چهره خسته اش را در پس آرایش های غلیظ پنهان کرده بود، در حالی که سعی می کرد با جویدن آدامس، بوی تند سیگار را از بین ببرد، به کارشناس اجتماعی کلانتری هاشمی نژاد مشهد گفت: چند روز است که از منزلمان فرار Escape کرده ام. با آن که من آخرین فرزند خانواده هستم و پنج خواهر و برادر دیگر دارم، اما هیچ کس مرا درک نمی کند و احساساتم را به بازی می گیرند. پدر و مادرم هیچ گاه به هیجانات و نوع تفریحات من اهمیتی نمی دهند و مدام عاطفه و احساسات مرا سرکوب می کنند. من دوست دارم همواره با دوستانم به گشت و گذار بروم و همه اوقاتم را با آن ها بگذرانم. وقتی شبی را بیرون از منزل به سر می برم، پدر و مادرم دعوایم می کنند که چرا شب را به منزل نیامدم، در حالی که من دوست دارم به همراه دیگر دوستانم به محل های پرهیجان و شاد بروم. نمی خواهم چیزی از آن ها کم داشته باشم.

مدت ها قبل وقتی چادر به سر می کردم، همین دوستانم از من کناره گیری می کردند، به من طعنه می زدند و مرا «امل» می خواندند. ولی روزی که چادر را کنار گذاشتم آن ها مرا در جمع خودشان پذیرفتند. دوستانم همه نوع هیجانی را امتحان می کنند، سیگار می کشند، پسرها را به تمسخر می گیرند، لباس های زننده می پوشند و ... من هم اوایل خجالت می کشیدم مانند آن ها رفتار کنم ولی آن ها می گفتند با آن که چادرت را کنار گذاشته ای، اما همچنان «امل» مانده ای چرا که معنی لذت ها و هیجان های جوانی را نمی فهمی. این بود که من هم نام هیجان را به عنوان یک سرپوش برای رفتارهای زشتم انتخاب کردم و به تقلید از کارهای زشت آن ها پرداختم.

دیگر به راحتی سیگار می کشیدم و ارتباط با پسرها را گناه نمی دانستم. با آن که دیگر احساس پشیمانی نمی کردم ولی باز هم دوستانم مرا تشویق می کردند تا به صورت آزاد و مستقل زندگی کنم. فکر می کردم افکار پدر و مادرم قدیمی است و آن ها احساسات مرا درک نمی کنند. به همین دلیل به همراه دو تن دیگر از دوستانم به خانه اجاره ای دختری رفتیم که به تنهایی زندگی می کرد. او دانشجو بود و از شهرستان برای تحصیل به مشهد آمده بود. در آن جا هر روز کوله بار گناهانم سنگین تر می شد. وقتی با آرایش های غلیظ و لباس های زننده از خانه بیرون می آمدم، چشمان هوس آلود برخی گرگ صفتان رهایم نمی کرد و من در هیاهوی این شهر شلوغ، گم شده بودم. تا این که روزی سرگذشت مینا دختری را که همانند من فکر می کرد و در دام جوانی شیطان Evil صفت گرفتار شده بود در روزنامه خواندم، آن روز وجدان خفته ام بیدار شد و تصمیم گرفتم به آغوش خانواده ام باز گردم، اما از سویی تردید دارم که پدر و مادرم مرا می پذیرند یا خیر و از طرف دیگر هم دلم برای دوستانم می سوزد، حالا به کلانتری آمده ام تا یاری ام کنید و راه درست زیستن را به من بیاموزید ... .برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

این اخبار را از دست ندهید:

با پسرخاله شوهرم ارتباط شوم برقرار کردم / شوهرم گفت در خانه دوربین مخفی داشته و ...

عروس و داماد جوان 21 روز اسیر یک زن در ویلای کرج بودند / شیما 800 میلیون تومان پول خواسته بود!

نقشه کثیف یک زن برای عروس خانم در تالار جشن

مرد 60 ساله را کشتم! چون او مرا 2 بار در داخل ماشین آزارم داد!

مرا بیرون از شهر برد و تسلیم خواسته های خود کرد و حالا می خواهد باز هم به خلوتگاه او بروم ...

نقشه کثیف خواستگار ناکام برای کارمند زن یک فروشگاه بزرگ

بی حیا شده بودم و حتی در حضور زنم به ارتباط با زنان خیابانی شرم نداشتم

رفتار چندش آور یک دانشجو با همکلاسی شوهردار

زن همسایه در راه پله به مرد ورزشکار پیله کرد و ... / این زن مهران را زیر نظر داشت

خودکشی دختر کرجی در خانه دوست پسرش در بلوار فردوس تهران

دو پسر دوقلویی که زن جوانی را گیر انداخته و او را مورد.. + عکس

قتل ملوان ایرانی کشتی آرزو به دست ملوان اوکراینی در آبهای چین

وقتی از خواب بیدار شدم زنم کنارم نبود / سر او و مرد غریبه را در اتاق پشتی بریدم

وقتی به خانه آمدم کفش یک مرد ناشناس را مقابل اتاق فهمیدم که بازهم ... + عکس

فرشاد مرا بیرون از تهران برد و مرا تسلیم خواسته های خود کرد و حالا...

او هر روز تعداد زیادی مرد به اتاقم می‌آورد که مرا وحشیانه مورد آزار قرارمی دادند

کشته شدن 3 زن در شمال

شکنجه وحشیانه دختر و پسر نوجوان توسط دو مرد +عکس

 

کدخبر: 267452 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟