از روزی که مادر حمید به منزل ما آمد و با بدگویی ها و تهمت های نادرست مرا مورد حملات مستقیم خود قرار داد،همه معادلات زندگی مان برهم خورد،از آنروز میان من و حمید شکرآب شد.

آنروز احساس می کردم همسرم باید به من اعتماد داشته و مرا مورد حمایت خود قرار می داد، اما گویا تمام عشق حمید بخاطر حرف های بی ارزش مادرش تبدیل به تنفری علیه من شده بود، من هم طاقت نیاورده و نخست ندای طلاق و جدایی را سر داده ولی در ادامه وقتی با راهنمایی اطرافیان به پیامدهای طلاق بویژه به اثرات آن بر تنها پسرمان که 14سال دارد تصمیم گرفتم بدون طلاق با اجاره منزلی مجزا با همسرم جدا زندگی کنم،تا اینگونه وی هر زمان نیاز به من و دیدار با پسرش را داشت به سراغمان بیاید.

شهری را که برای زندگی جدیدم انتخاب کردم 200 کیلومتر با محل کار همسرم فاصله داشت و اینگونه من احساس آرامش می کردم،پسرم بخاطر وابستگی شدیدی که به من داشت بعد از طی کردن مرحله ای از تعارض بین با من بودن ویا زندگی با پدرش بالاخره با من به خانه جدید آمد.

پسرکم از اینکه بعد از مدتها به شهر سابقی که درآن زندگی می کردیم بازمی گشت،خیلی خوشحال بود،این خوشحالی تا ماه های بعد نیز ادامه داشت،وی روزهای نخست از من می خواست برایش هم مادر باشم و هم پدر،دوست داشت با وی سگا و یا بازی های کامپیوتری را تجربه کنم،مچ بیندازم ویا حتی کشتی بگیرم.

همه این ها فعالیت های روزانه پسرم با پدرش بود،اما من نه تنها به هیچ وجه حوصله این کارها را نداشتم،برای اینکه در مقابل حمید کم نیارم بعد از مدتها به دنبال کار گشتن بالاخره به سر کار رفته و اینگونه پسرمان عملا بعد از ساعات مدرسه در منزل باید ساعت های طولانی از روز را تنها سپری می کرد،نمی دانم چرا اما کمتر از 4 ماه پسری که بی نهایت به من عشق می ورزید رفته رفته سر ناسازگاری را در پیش گرفته و در درس و تکالیف مدرسه بی نهایت افت کرده و به دیگر فعالیتهای اجتماعی مانند رفتن به باشگاه و یا بازی با دوستانش در کوچه هیچ علاقه ای نشان نمی دهد.

گاهی وقت ها در مورد نوع غذا بهانه گرفته و حتی غذاهای مورد علاقه اش را نیز نمی خورد،شبها دیر به رخت خواب رفته وگاهی نیز متوجه می شوم که نیمه شب از خواب بیدار شده و به تلویزیون زل زده و برنامه ای که به هیچ وجه مناسب سن وی نبوده را نگاه می کند.

جرات اعتراض به وی را ندارم،چرا که اخیرا بی نهایت پرخاشگر شده و به دلایل مختلف بهانه پدرش را می گیرد،دو هفته ای است که مدام از ناحیه شکم احساس درد کرده و دیگر به مدرسه نمی رود، نمی دانم چه کنم،شاید بهتر این باشد که به خانه پدری اش بازگردیم ،چرا که به پدرش نیز به شدت نیاز دارد.

نظر کارشناس:

دلبستگی موضوعی است که با توجه به کیفیت برطرف نمودن نیازهای فرزند توسط والدین و همچنین به کیفیت توجه والدین به فرزند در نسل های جدید بوجود می آید.

وقتی پدری با چنان کیفتی با تنها فرزندش برخورد می نماید که غیابش برای پسر 14ساله به شدت محسوس و ادامه غیبت پدر از مادر می خواهد تا نقش پدر را بازی کند،حکایت از وجود پدری دلسوز و مهربان در خانه داشته که سبب ایجاد دلبستگی شدید در فرزند می گردد،فرزندانی که دارای دلبستگی ایمن به والدین می باشند در صورت غیبت والد فعال وبه عبارتی مورد دلبستگی شدید واقع شده،برای کودک ویا نوجوان می تواند مشکلات عاطفی شدیدی مانند افسردگی با علائم انزوا طلبی،از بین رفتن روابط اجتماعی و همچنین افت تحصیلی را به همراه داشته باشد.

اما فرزندان تک سرپرست همیشه باید با مشکلات عاطفی متعددی دست و پنجه نرم کنند،چرا که عملا از حمایتهای اجتماعی والد غایب محروم می شوند،واین موضوع می تواند برای کودک ویا نوجوان عذاب آور باشد، قضیه بویژه در خصوص مادران سرپرست خانواده می تواند بسیار حادتر بنظر برسد،اینچنین زنانی که از نظر مالی نیز در وضعیت ضعیفی قرار دارند،برای کسب روزی و درآمد به بیرون از منازل رفته و عملا فرزندان خود را به حال خود رها می کنند،و تنهایی و نگرانی از وضعیت مادر،استرس ناشی از فقر اقتصادی و دلمشغولی و دلتنگی از غیبت پدر می تواند آسیب های روانی و عاطفی جدی ای را برای کودک و نوجوان به همراه داشته که متاسفانه گاهی به خودکشی در این افراد منجر خواهد شد.و اگر این اتفاق ناگوار رخ ندهد نسلی بزهکار ویا مجرم ودر معرض خطر را تحویل جامعه خواهیم داد.

البته باید اذعان داشت که گاهی وقتها مشکلات شدید عاطفی و روانی به بیماری های تنی نیز منجر می شوند،امید واریم این پدر و مادر عزیز با بازگشت به کانون گرم خانوادگی خود مانند سابق فرزند خود را از خطر هرگونه مشکلات بعدی و خطرات آن نجات دهند.

در موضوع فوق باید متذکر شد مشکلات بیان شده برای تک فرزندان شدیدتر خواهد بود.

سروان قاسم گرجی،معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی شهرستان بهشهر

برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

کدخبر: 251813 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟