معرفی رمان نوجوان: ماجراهای بدمزه / هنر نویسنده در پرورش شخصیت راوی کوچک داستان

به گزارش رکنا، کتاب دوجلدی «ماجراهای بدمزه» نوشته جولی استرنبرگ [Julie Sternberg] از آن دسته داستان‌هاست که تمام این ویژگی‌ها را دارد و شما می‌توانید با اطمینان خاطر آن را برای بچه‌های بالای ۸ سال تهیه کرده و چه بسا خواندن آن را به سایر افراد خانواده که در سنین بالاتر هم باشند توصیه کنید. جولی استرنبرگ در بروکلین نیویورک زندگی می‌کند و پیش از نویسندگی به امور وکالت و حقوقی نیز مشغول بوده است.

«اِلنور ابیگیل کین» دختربچه‌ی راوی این داستان، تک فرزند خانواده‌ای است که مشکلات و موانع زندگی‌اش برای بچه‌های بسیاری در کشورهای مختلف دنیا قابل درک است. نویسنده شخصیت این راوی کوچک را به گونه‌ای پرورش داده که مخاطب کم‌سن‌و‌سال به خوبی و آسانی با وی همذات‌پنداری کرده و در احساسات اندوه، شادی، یأس، ترس، اضطراب، لذت و … با وی شریک می‌شود. جلد اول کتاب با عنوان «مثل خوردن خیارشور با کلوچه» [Like pickle juice on a cookie]، به ماجرای رفتن پرستار اِلنور، کسی که از بدو تولد تا هشت‌سالگی مراقب او بوده و جایگزینی پرستار جدید اختصاص دارد.

نویسنده در بیست‌وهفت فصل با توجه ویژه به سن مخاطب، گره و مانع اصلی داستان را رفتن ناگزیر پرستار قرار داده و سپس با ظرافت خاص و بهره‌گیری از نکات روان‌شناختی به برطرف‌کردن مانع و گره‌گشایی پرداخته و اینگونه موفق به آفرینش یک قصه‌ی پرکشش شده است.

آگاهی اِلنور از خبر بدی که قرار است اتفاق بیافتد توسط پدر و مادرش در ابتدای داستان، اشاره گاه و بیگاه به مفهوم مرگ یا لزوم حقیقت جدایی، انتظار، فواید و لذت نوشتن و نامه‎نگاری، چگونگی برخورد با افراد و کشف محل‌ها و موقعیت‌ها و موضوعات جدید، کارکرد جمله‌سازی، نقاشی و عکاسی در ابراز و ثبت احساسات، پذیرش بُرد و باخت در رقابت‌ها و اینکه همیشه همه چیز بر وفق مراد نخواهد بود از جمله مواردی است که در این داستان خواننده را به تأمل و تفکر بیشتر وامی‌دارد. آنچه حائز اهمیت است اینکه مخاطب کم‌سن‌و‌سال حتماً خودش درباره‌ی هر یک از این موضوعات تجربه‌ها و دانسته‌های مختلفی را در ذهن دارد و همین نکته است که داستان را برای او ملموس‌تر و لذت‌بخش‌تر می‌کند؛ چرا که داستان خوب، داستانی است که اطلاعات و تجربه‌های خواننده‌ی آن بیش از اطلاعات شخصیت‌هایش باشد.

معرفی کتاب ماجراهای بدمزه

در جلد دوم کتاب که «مثل خوردن آبزالو با همبرگر» [Like bug juice on a burger] نام دارد، نویسنده در بیست‌و‌نُه فصل به روایت زندگی ده روزه‌ی اِلنور در یک اردوی تابستانی می‌پردازد. تجربه‌ی جداشدن از خانواده برای نخستین بار ماجرایی جالب را رقم زده که خواندن آن با جزئیات کامل برای مخاطب نوجوان حکم عزیمت به یک گردش و سفر واقعی را دارد. به تعبیر برگرفته از عنوان کتاب، زندگی اِلنور بعد از رفتن به اردوی تابستانی بدمزه شده است. اردویی که او گمان می‌کرده در آنجا می‌تواند یک عالمه اسمارتیز بخورد اما به جای آن با غذاهایی که همیشه در خانه از خوردنشان پرهیز می‌کرده و دیدن گروه‌های حشرات موذی و خوراکی‌های حال‌به‌هم‌زن و کلاس‌های اجباری مواجه می‌شود.

نثر بسیار ساده و معمولی و بیان روایات با بهره‌گیری از حداقل و مناسب‌ترین کلمات به جذابیت این قصه افزوده است. راوی داستان لحن خاص خودش را دارد که در جایگاه یک کودک هشت‌ساله‌ی بی‌تجربه و پشیمان از سفر حس کاملاً مشابهی را به مخاطب القا می‌کند.

تصاویر کتاب اگرچه سیاه و سفید است، اما به گونه‌ای است که مخاطب، به آسانی بتواند همراه خوانِش داستان آنها را در ذهن خود ثبت کرده و حتی چند سال بعد هم دوباره آن را به دلایلی از جمله همان تصاویر نقش‌بسته در ذهن تورق کند.

منبع: کتاب نیوز

وبگردی