این مطلب از صفحه وب گردی تهیه شده و فقط جنبه سرگرمی دارد
عکس زیبایی دختر محسن رمضانی بازیگر نابینای رنگ خدا ! / تغییر چهره در 38 سالگی+ عکس ها و بیوگرافی
بیوگرافی و زندگی شخصی محسن رمضانی را در ادامه بخوانید.
محسن رمضانی متولد ۲۰ تیر ۱۳۶۵ است. رمضانی در هفدهمین دورهٔ جشنوارهٔ فیلم فجر دیپلم افتخار بازیگر نقش اول مرد را برای بازی در فیلم رنگ خدا به کارگردانی مجید مجیدی دریافت کرد. وی محصل مجتمع نابینایان شهید محبی بوده و در این مجتمع آموزشی تحصیل کرده است.
بیوگرافی محسن رمضانی
همان طور که اشاره شد محسن رمضانی متولد ۲۰ تیر ۱۳۶۵ است. محسن رمضانی ازدواج کرده و در کنار همسر و دختر ۴ سالهاش مهلا زندگی خوبی را میگذراند. رنگ خدا فیلمی ایرانی به کارگردانی مجید مجیدی محصول سال ۱۳۷۷ است. رنگ خدا چهارمین ساخته بلند مجید مجیدی است. محسن رمضانی فرزند نابینای هاشم که در مدرسه نابینایان تحصیل میکند برای گذراندن تعطیلات به خانه بازمیگردد….
استیفان هلدن در نگاهی مشابه ابرت در ۲۵ سپتامبر ۱۹۹۹ در نیویورک تایمز مینویسد: «این فیلم در حد بالاترین درجه وضوحی که یک فیلم ممکن است بدان برسد، نشان میدهد که دارای رسالتی دینی است، اما تجربهای ژرف از تأمل در جهان طبیعی را در اختیار ما قرار میدهد… فیلم رنگ خدا گوهری دیگر است که از سرچشمهای واحد، یعنی از یکی از پویاترین سینماهای ملی جهان به ما عرضه شدهاست.»
درباره محسن رمضانی
همه ما بازیگر فیلم رنگ خدا که نابینا بود را به یاد داریم، پس از گذشت 25 سال از بازی محسن رمضانی در فیلم رنگ خدا گفتگویی با این بازیگر را در ادامه ارائه کرده ایم که خواندنش خالی از لطف نیست.
«می دونی چیه؟ هیچکی منو دوست نداره ، عزیزم منو دوست نداره ، اگر چشم داشتم می رفتم مدرسه روستا ، همه بچه های روستا اونجا درس می خونن ، غیر من که باید برم مدرسه نابیناها که اونور دنیاست ، معلمون می گه خدا شما نابیناها را بیشتر دوست داره چون نمی بینید ، ولی من گفتم اگر ما رو دوست داشت نابینا نمی کرد تا اونو نبینیم، ولی اون گفت خدا دیدنی نیست ، خدا همه جا هست ، شما می تونید اونو حس کنید ، شما می تونید اونو با دستاتون ببینید ، حالا من همه جا رو می گردم تا دستم به خدا بخوره و همه چیزو بهش بگم حتی هرچی که تو دلم هست.»
اینها دیالوگ های یکی از معروف ترین سکانس های فیلم رنگ خدا به کارگردانی مجید مجیدی است که محسن رمضانی بازیگر نوجوان این فیلم بعد از گذشت حدود 25 سال، همچنان از حفظ بیان می کند و می گوید این دیالوگ ها هیچ وقت از ذهنم پاک نشده است.
رمضانی که عکسی از فیلم رنگ خدا را در کنار عکس پدر مرحومش بر روی دیوار خانه دارد با اشاره به نحوه حضورش در این فیلم گفت:در مجتمع نابینایان شهید محبی مشغول تحصیل بودم که یک روز آقای مجیدی آمدند و خواستند برای فیلمشان از بچه ها تست بگیرند، به من هم گفتند دوست داری بازی کنی؟ و من با علاقه پاسخ دادم اگر خدا بخواهد و این شانس را داشته باشم ، بله.
وی ادامه داد:ایشان از حدود 500 نفر تست گرفتند که در نهایت من انتخاب شدم. علاقه زیادی به بازیگری داشتم و دست به گریه کردنم هم حرف نداشت. برای تست دادن کمی گریه کردم که البته ناخواسته بود و اشکم درآمد و در نهایت از انتخاب شدنم بسیار خوشحال شدم.
این بازیگر افزود:آن موقع سریال همسران را دنبال می کردم و گوش می دادم. تصورم از بازیگری این بود که مثلا از یک خیابان رد می شویم و کار تمام می شود. روز اول که سرکار رفتیم آقای مجیدی که حرکت می داد ، خنده ام می گرفت و مدام سرم را قایم می کردم.
رمضانی با بیان اینکه برای «رنگ خدا» حدود 180 روز در شمال سر فیلمبرداری بودیم ، گفت:تابستان بود و مدرسه نداشتیم و حسابی به من که آن موقع 10 ، 11 سال داشتم خوش گذشت.
وی درباره رابطه این روزهایش با حسین محجوب بازیگر نقش پدرش و مجید مجیدی اظهار کرد:سر فیلم ارتباط خوبی با آقای محجوب داشتم و هنوز هم گاهی احوال ایشان را می پرسم. خود آقای مجیدی هم به من لطف دارند و مدتی پیش خدمت ایشان بودم و به قول معروف تجدید میثاق کردم.
رمضانی درباره فعالیت های هنری اش بعد از رنگ خدا گفت:در سریال چراغ های خاموش به کارگردانی کاظم بلوچی در کنار اسماعیل شنگله ، هایده حائری و مهدی سلوکی حضور پیدا کردم و بعد هم این افتخار را داشتم که با استاد کمال تبریزی نقشی را در خیابان های آرام داشته باشم که باعث افتخار من بود. همچنین در فیلم ویدئویی انگشتر که یکی از همکاران آقای تبریزی آن را می ساخت نقش کوتاهی داشتم اما هیچ کدام از کارهایم به رنگ خدا نمی رسید.
رمضانی ادامه داد:شبی که برای اولین بار فیلم در جشنواره فجر به نمایش درآمد، ساعت 11 شب بود که همه به من تبریک گفتند. شب خوبی که دوست دارم باز هم تکرار شود که البته تکرار آن بستگی به نویسندگان و کارگردانان قهار سینمای ایران دارد که نقشی مناسب من بنویسند و بازی کنم.
وی افزود:هنوز هم من را در خیابان می بینند، می شناسند و می گویند:شما همون رنگ خدا هستید و من هم سعی می کنم با صبر و حوصله به ابراز احساساتشان پاسخ دهم. وقتی هم فیلم از تلویزیون پخش می شود دوستانم با من تماس می گیرند و تنها زمانی است که یادی از من می کنند.
ارسال نظر