نامه پر دردی برای خودکشی خانم بازیگر ایرانی ! / ملیکا روح انگیزی آسمانی شد ! + عکس
خانم بازیگر ایرانی وقتی خودکشی کرد همه شوکه شدند و اگر استوری پر از درد عل اصغر دشتی را بخوانید می بینید چقدر این خانم بازیگر مظلومانه خودکشی کرده است.
به گزارش رکنا، ملیکا روح انگیزی بازیگر جوان تئاتر و سینمای ایران زاده سال ۱۳۶۷ در تهران بود. او در ۲ اسفند ماه ۱۴۰۱ بر اثر خودکشی درگذشت.
ملیکا روح انگیزی بازیگر سینما و تلویزیون ایران است. از مهمترین آثار ملیکا روح انگیزی میتوان به بازیگری در فیلم متاستاز اشاره کرد.
ملیکا روح انگیزی در سال 1394 دورهی پرتلاشی را در عرصه سینما و تلویزیون گذراند و در اثر مهمی بازی کرده است. اثر مهم ملیکا روح انگیزی در این سال، بازیگری در فیلم متاستاز به کارگردانی علی اصغر دشتی محسوب میشود.
شاید یکی از مهمترین بخشهای بیوگرافی ملیکا روح انگیزی بازی در فیلم متاستاز بوده است. ملیکا روح انگیزی کار حرفهای خود را از سینما آغاز کرده و سال 1394 فیلم متاستاز نقش مهمی بازی کرده است که توانست با مهارت خود، آن نقش و همچنین خودش را میان مخاطبان سینما مطرح کند. او در این فیلم با علی اصغر دشتی همکاری داشته است. ملیکا روح انگیزی توانست با بازی در فیلم متاستاز تجربه بازیگری موفقی برای خود رقم بزند و همکاری در کنار بازیگرانی نظیر شیما مهدوی، ایلناز شعبانی، یاسمن ادیبی و مهتاب پرنیان بر تجارب او افزود.
نامه پر از درد آقای کارگردان برای خودکشی ملیکا روح انگیزی
علیاصغر دشتی، از خودکشی ملیکا روحانگیزی خانم بازیگر جوان تئاتر خبر داد.
علیاصغر دشتی، کارگردان شناختهشده تئاتر، با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش از خودکشی ملیکا روحانگیزی، بازیگر جوان تئاتر خبر داد.
ملیکا روحانگیزی در نمایش مستند «متاستاز» با موضوع همپایان بیماران مبتلا به سرطان با دشتی همکاری کرده بود.
دشتی در این مورد نوشت: «ملیکای عزیزم، دختر قشنگ من! نمیخواهم باور کنم صبحی را که با خبر مرگ خودخواسته تو آغاز میشود...
میخواهم همان تماس پنج روز پیشمان را باور کنم که زنگ میزنی و از قطعیت تصمیم برای شروع شغلی خارج از تئاتر میپرسی و پیشنهاد خودت را میگویی و با این جمله خداحافظی میکنی: «پس من بهشون میگم هستید، صبر میکنیم تا از سفر برگردید...» نه، اصلا میخواهم تو را روی همان صحنه متاستاز با دستان منقبض و مشتشده و صدای لرزان و همانگونه موثر و تکاندهنده باور کنم، وقتی از همپایی خواهر به همپایی مادر و از همپایی مادر به سوگ مادر و از سوگ مادر به تنهایی پدر و قصههای پرپیچوخم و تلخ و سخت زندگی که هر روز و هر روز و هر روز با تو بود و تو با تمام قدرتت تصمیم گرفتی تمام کنی این سرنوشت سراسر رنج را، تمام! مرگ تو مرگ «همپاست»، نه این راهش نبود.
چرا صبر نکردی برگردم؟! باز مثل همیشه باید حرف میزدیم پیش از آن که دیر میشد... این جا امید مرده است و مرگ تو بغض را انبوه کرده است.»
ارسال نظر