چرا آمریکا در سال 1953 چارلی چاپلین را ممنوع الورود کرد؟
رکنا: چرا ورود چارلی چاپلین، نابغه بیهمتای سینما پس از ترک آمریکا در دهه 1330 ممنوع شد؟ داستان زندگی آرام او در آلپ و ماجرای تصفیه حساب در هالیوود را بخوانید.
به گزارش رکنا، در آغاز دههٔ ۴۰ خورشیدی، چارلی چاپلین ، نابغه بینظیر دنیای سینما، سالها بود که از هیاهوی زندگی دور شده و در دل کوههای آلپ در سوئیس زندگی آرامی را سپری میکرد. او از اواسط دهه ۳۰ خورشیدی به پیشنهاد «گراهام گرین»، نویسنده مشهور انگلیسی، نگارش شرححالش را آغاز کرده بود. روزنامه کیهان در تابستان و پاییز ۱۳۴۳ بخشهایی از این شرححال را منتشر کرد. در ادامه بخش پنجاهودوم این خودزندگینامه را که توسط حسامالدین امامی ترجمه شده است و در روزنامه کیهان به تاریخ سیام آبان ۱۳۴۳ چاپ شده، میخوانید:
بحران مالیاتی در آمریکا
یک سال طول کشید تا توانستم داراییام را از آمریکا خارج کنم. مقامات آمریکایی حتی میخواستند از درآمد فیلم «لام لایت» که در اروپا به دست آمده بود نیز تا سال ۱۹۵۵ مالیات بگیرند. این در حالی بود که از سال ۱۹۵۳ ورود دوباره من به آمریکا را ممنوع کرده بودند، اما همچنان ادعا میکردند که من یکی از ساکنان آن کشور هستم. زیرا امکان بازگشت به ایالات متحده و دفاع از حقم برایم وجود نداشت، در شرایط دشواری گرفتار شدم. در نهایت، خسته از این ماجراها، تصمیم گرفتم مبلغی بیشتر از مالیات قانونی خود اما کمتر از ادعای آنان را پرداخت کنم تا این پرونده را مختومه کنم. این تصمیم بهمعنای پایان ارتباط قلبی من با آمریکا و جدایی کامل از آن دیار بود.
مردی مسئولیتپذیر
پس از پایان حسابهایم در آمریکا، مسئولیت تمام کسانی که برایم کار میکردند یا وابسته به شرکتهایم بودند را همچنان به دوش کشیدم و تا مدتها حقوق آنها را پرداخت کردم. در نهایت، وقتی تکلیف شرکتهام مشخص شد، باقی خدمت آنها را بازخرید کردم و به کارگران و کارمندان، از پیشخدمتها تا منشیها، دستمزد مناسبی پرداخت کردم، مجموعه این هزینهها به ۸۰ هزار دلار رسید.
نگاهی به گذشته و آینده
اکنون که زندگینامه خود را به پایان میرسانم، زمان آن رسیده که به گذشته نگاه کرده و پرونده آن را ببندم. وقتی به گذشته مینگرم، خرسندم که دوران زندگیام تا به اینجا به من خوش گذشته است. در مسیر زندگی، فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشتهام و از محبت و بیزاری مردم تجربیات زیادی آموختهام. دنیا بهترین نعمتها و اندکی هم از بدترین مشکلات را به من بخشیده است. باور دارم که شادی و اندوه مانند ابری متغیر همیشه در زندگی ما حضور دارند و هر لحظه زندگی را با تلخی و شیرینی همراه میکنند.
با این طرز فکر، هرگز در برابر سختیها شکسته نشدهام و در برابر لذتها نیز تسلیم نشدهام. شاید برنامه مشخص یا فلسفه خاصی برای زندگی نداشته باشم، اما باور دارم که هر انسانی باید همواره برای زندگی تلاش کند. در حال حاضر، شور و شوق در زندگیام بیش از همیشه است، از سلامت جسمی و ذهنی بهرهمندم و برنامههایی برای ساخت فیلمهای جدید دارم. با این حال، هدفم تنها کارگردانی و نویسندگی برای برخی از اعضای خانوادهام است، چرا که استعداد هنری آنها را بهخوبی میبینم. آرزوهای بسیاری در سر دارم و قصد ندارم از فعالیتهای خود کناره بگیرم. افزون بر تکمیل چند فیلمنامه ناتمام، دوست دارم در آینده نمایشنامه و یک اپرا نیز بنویسم.
دیدگاه چاپلین دربارهٔ خوشبختی
فیلسوف شوپنهاور معتقد است که: «سعادت، کیفیتی منفی است». من اما با این دیدگاه مخالفم، چراکه از بیست سال گذشته به این سو خوشبختی را با تمام وجود درک کردهام. این شانس بزرگ را داشتم که با همسری فوقالعاده ازدواج کنم. میخواستم بیشتر در این باره بنویسم، اما عشق کامل چیزی است که نمیتوان آن را بهطور کامل توصیف کرد.
در این بیست سال، همسرم «اونا» منبع الهام من بوده و زیبایی و محبت بیپایان او در زندگیام نقشی کلیدی داشته است. حتی در پیادهرویهای ساده در دهکده «ویوی»، اندام ظریف و موهای سیاه او که اکنون چند تار نقرهای نیز در میان آنها دیده میشود، قلب مرا همچنان به تپش درمیآورد. این خوشبختی بیپایان، دشواریها و رنجهای گذشته را به دست فراموشی سپرده است. نگاه به آینده و رنگینکمان امیدی که در دوردستها رخ مینماید، آرامش و شادی بیپایانی را در من ایجاد میکند.
توضیحات مترجم:
اکنون که چارلی چاپلین زندگینامه خویش را به پایان رسانده است، مترجم مطالب زیر را ضروری میداند: شاید بیشتر مردم ایران و حتی عدهای از روشنفکران، چارلی را صرفاً همان شخصیتی که در قاب سینما دیدهاند، بشناسند. هرچند در این کتاب، چاپلین به زندگی هنری خود پرداخته، اما لابهلای سطور، چهره انسانی بزرگ بیش از همه چیز نمایان است؛ کسی که خود را از تیره و طایفهٔ انسانها میداند و برای درد و رنج دیگران بیوقفه تلاش میکند.
از این رو، تلاش کردم تا خوانندگان را با آن گوهر ناب آشنا کنم؛ گوهری که کودکی فقیر را به بلندای شهرت و توانگری رساند و وی را در جمع نوابغ بزرگ زمانه جای داد. این کتاب، عقاید و اندیشههای مردی را نشان میدهد که تا پیش از این، مردم تنها او را بهعنوان یک بازیگر سینما میشناختند، در حالی که بالاتر از همه اینها، او انسانی بزرگ و ویژه است.
کتاب زندگی چاپلین که صفحات آن از سختیها و ناکامیها آغاز شده و به اوج شادی ختم میشود، چیزی جز عشق را بهعنوان محور اصلی خود ندارد؛ عشقی ژرف به نوع بشر و احساسات انسانی. شاید هیچکس به اندازه چاپلین نتوانسته باشد با هنرش، قلبهای مردم را به هم نزدیک کرده و روح انساندوستی و همدردی را در دلها شعلهور کند.
همین عشق است که چراغ راه زندگی او بوده و شکوه و تجمل جوامع اشرافی یا هوسهای گذرا را به خاکستر تبدیل کرده است. عشق جاودانهای که در طول زندگیاش او را به اوج افتخارات قرن بیستم رسانده و جایی جاودان برایش در میان نوابغ تاریخ دستوپا کرده است.
ارسال نظر