راز حضور یک زن در خانه مرد مخوف  / صورت رویا خط خطی بود!/ فارس

به گزارش رکنا، رویای 21 ساله با جای چاقو  روی صورت وارد اتاق مشاوره شد.از لهجه اش متوجه شدم که اهل کدام دیار از کشور پهناور ایران است.

خودش را معرفی و خلاصه ای از سرگذشتش را با جملاتی نا مرتب بیان کرد که تلخی روزگار از کلامش هویدا بود.

من رویا و خواهر بزرگترم رایا دوران کودکی خوبی نداشتیم. چون اعتیاد پدرم بر روی خوشی های زندگی مان سایه انداخته بود. 12 ساله بودم که مرا به عقد پسر عمویم در آوردند. از علاقه به همسرم نمی گویم چون چیزی از زندگی مشترک جز پوشیدن لباس عروس نمی دانستم.

زندگی مان را در شهر کوچکی حوالی تهران آغاز کردیم، چون عمو یم ساکن آنجا بود و ما در طبقه دوم منزل ایشان سکونت کردیم.

از مرگ مادر تا آغاز کتک های یک روانی

سن کم و دوری از خانواده از یک طرف و بدخلقی های شوهرم از طرف دیگر زندگی را برایم تلخ کرده بود که کتک زدن هایش بر غمم اضافه شد.حتی از دست بقال سر کوچه هم دلخور می‌شد، کتکش را من می خوردم!

تنها یک سال از عروسی ام می گذشت که مادرم بخاطر بیماری داخلی و درمان نشدن بموقع درگذشت!

دل پر دردی داشتم اما دیگر هیچ جایی برای درد دل کردن و خالی شدن از غصه هایم نبود. چون خواهرم هم ازدواج کرده بود و شوهرش علاقه ای به ارتباط ما با یکدیگر نداشت.

4 سال از زندگی را با همه مشکلات و سختی ها گذراندم تا اینکه با تولد دخترم ساره، اندکی زندگی برایم شیرین شد. هر چند کتک و توهین های همسرم تغییری نکرد، اما دل من به ساره ام خوش بود و روزگار می گذراندم.

لحظه جدایی یک مادر از فرشته اش

ساره هنوز 2 ساله نشده بود که اخلاق همسرم بدتر شد و دیگر کار از کتک خوردن گذشت؛ بخاطر مصرف مواد مخدر تامین جانی در خانه اش نداشتم.

یک روز بعد از مصرف مواد، با چاقو به من حمله کرد که جای ضربه چاقوی آن روز هنوز بر روی صورتم به یادگار مانده است.

تحملم تمام شد، تقاضای طلاق دادم و شوهرم با نامردی بچه را از من گرفت و طلاقم داد.

به شهر خودم برگشتم اما جز خانه مادر بزرگم در روستا سرپناه دیگری نداشتم، چون پدرم در زندان بسر می برد.

روزها به شهر می آمدم و در خانه های مردم کار می کردم تا راه درآمدی داشته باشم بلکه بتوانم ساره را قانونی نزد خودم برگردانم.

روزها گذشت 19 سالم تمام نشده بود که مادربزرگم فوت کرد و من مجبور به ترک آن سرپناهم شدم.

دلم زندگی بی دغدغه ای می خواست که با همه کم و کاستی و سختی، اما آرامش در آن باشد که متاسفانه هنوز روی خوب زندگی به سمت من نیامده ...

پشتیبانی نداشتم و اگر می خواستم تنها زندگی کنم مطمئنا خطرات و مشکلاتی برایم پیش می آمد، بخاطر همین خودم را برای زخم زبان و بدخلقی های شوهر خواهرم آماده کردم و تصمیم به سکونت در خانه آنها گرفتم.

برای اینکه زیاد مزاحمشان نباشم، اسمم را در شرکت خدماتی نوشتم و متقاضی پرستاری از مریض در شب شدم. شب بیداری مرا خسته می کرد اما خستگی جسم را به خستگی روح و روانم ترجیح دادم.

تا اینکه مدتی قبل با آرش آشنا شدم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. چون مطلقه بودم خانواده اش قبول نکردند و پنهانی صیغه محرمیت بین ما جاری شد. پس از سالها احساس کردم شخصی واقعا مرا دوست دارد. امیدم به زندگی زیاد شد اما فکر از دست دادن آرش بخاطر نارضایتی خانواده اش آزارم می داد.

برای اینکه بتوانیم با هم زندگی کنیم به پیشنهاد دوست آرش راهی این شهر شدیم. پیمان که دوست و همسایه آرش بود، گفت که یک نفر را اینجا می شناسد که می تواند به ما کمک کند تا خانه اجاره کنیم و کاری برای هر دوی ما پیدا می کند.

فقط یک روز از اقامت ما در منزل دوست پیمان می گذشت که پلیس آمد و همه ما که آنجا بودیم را دستگیر کرد و باید تحت نظر باشیم تا تحقیقات پلیس در مورد نگهداری مواد مخدر در آن مکان تمام شود.

و من همچنان منتظرم که زندگی روی خوشش را به من نشان دهد...

نظر مشاور :

تاثیر اعتیاد بر خانواده انکار ناپذیر است، اعتیاد معضلی است که علاوه بر فرد معتاد، اطرافیان خصوصا خانواده او را دچار بحران می کند و اثرات منفی خود را خواسته یا ناخواسته بر روی تمامی اعضاء خواهد گذاشت. همسر و فرزندان فرد معتاد اغلب ناچارند نیازهای خود را نادیده گرفته و خود را با شرایط جدید سازگار کنند، بلکه از اثرات منفی اعتیاد بر روی خود و سایر اعضا کاسته شود؛ که اغلب هم شرایط جدید مغایر با آرامش و آسایش افراد است.

در این مورد رویا به دلیل اعتیاد پدر و به امید باز شدن روزنه شادی و نشاط، قدم به زندگی مشترک گذاشته در حالیکه هیچ گونه اطلاعی از قواعد زندگی زناشوئی ندارد.

اثرات شوم اعتیاد بر زندگی مشترک او نیز سایه انداخته و علیرغم تحمل بد رفتاری های همسرش تا قبل از اعتیاد وی، زمانیکه همسر اسیر غول اعتیاد می شود برای حفظ جانش علیرغم نداشتن پشتیبان و سرپناه ناچار به ترک فرزند و طلاق شده و ناخواسته درگیر مشکلاتی می شود که به دلیل نا آگاهی، تجربه ناکافی در مواجهه با موضوعات و نبود شخصی که در زمان اتخاذ تصمیم سرنوشت ساز با وی مشورت نماید؛ بروز می نماید.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

کدخبر: 567771 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟