گفتگو با قاتلی که عاشق مارها است و با سم مار آدم کشت / 2 هزار دلار برای قتل گرفتم + جزییات

به گزارش خبرنگار جنایی رکنا، 4  شهریورماه سال جاری ماجرای مرگ مشکوک پسر جوان 23 ساله ای در بیمارستان فیروزگر توسط پدرش به کلانتری 107 فلسطین گزارش شد، بر همین اساس ماموران و بازپرس ویژه قتل محمدجواد شفیعی از شعبه 5 دادسرای امور جنایی با حضور در بیمارستان تحقیقات در خصوص این مرگ مشکوک را آغاز کردند.

در تحقیقات ابتدایی پدر مقتول به بازپرس شفیعی گفت: ساعت 4 عصر روز 3 شهریور از خانه خارج شد و بعد از چند ساعت به مادرش زنگ زد گفت کمی بی حالم وسرگیجه دارم برای همین به بیمارستان می روم اما بعد از بستری شدن به کما رفت و فوت کرد، پسر من ورزشکار حرفه ای بود برای همین مطمئن بودم او بدون دلیل نمی تواند مرده باشد و حتما داستانی پشت این ماجرا هست برای همین موضوع را به پلیس گزارش دادم و درخواست می کنم در خصوص مرگ پسرم تحقیق کنید.

در گام بعدی با دستور بازپرس ویژه قتل محمدجواد شفیعی دستور بازبینی  فیلم های دوربین مداربسته خیابان های اطراف لاله زار توسط کارآگاهان اداره 10 پلیس آگاهی انجام شد و آنها متوجه شدند یک موتورسیکلت برای چند ثانیه کنار موتور مقتول آمده و با یک دستش به کتف او ضربه می زند و با سرعت فرار می کند، در ادامه  اعضای خانواده این پسر جوان مورد تحقیق کارآگاهان قرار گرفتند و مشخص شد  پدر مقتول با برادرش  اختلاف مالی 40 میلیاردی دارند و همین سرنخ کافی بود تا کارآگاهان با  استفاده از روش های نوین کشف جرم ارتباط عموی مقتول و  دوستش را در صحنه قتل رد یابی کنند.

در ادامه کارآگاهان اداره 10 پلیس آگاهی با استفاده از روش های نوین کشف جرم، هویت موتورسواران  را شناسایی کردند و دست بر قضا مشخص شد متهم به تازگی توسط ماموران انتظامی شهر شیراز بازداشت شده و در زندان شیراز به سر می برد.

متهم پس از هماهنگی های قضائی به اداره دهم این  پلیس  انتقال داده شدند و او در همان ابتدا وقتی پیش روی بازپرس پرونده قرار گرفت اعتراف کرد که به ازای دریافت 2 هزار دلار از سوی عموی مقتول اجیر شده تا برادرزاده اش را به قتل برساند و همین کافی بود تا عمو و همدست دیگرش بازداشت شدند.

می خواهم بمیرم چون به ناحق به زندگی یک جوان پایان داده ام

حسام جوان 23 ساله که با تزریق ماهرانه سم دست به قتل پسر جوان زده بود پرده از این جنایت برداشت .

این جوان لاغر اندام که غم سنگینی در نگاه اش است ادعا می کند که از 15 سالگی درگیر بیماری مادرش بوده و در کودکی هدف آزار شیطانی قرار گرفته است و همه این اتفاقات باعث شده تا از من یک انسان پرخاشگر بسازد.

حسام می گوید عاشق زندگی در کنار مارها است و از مارها به عنوان حیوانات خانگی یاد می کند و با توجه به اطلاعاتی که از مارها دارد باعث شده تا برای قتل پسر جوان از زهرمار استفاده کند.

به چه جرمی بازداشت شده ای؟

قتل

از اینکه کلمه قتل را به زبان می آوری چه احساسی داری؟

هیچ حسی ندارم و برایم عادی است

چرا برایت عادی شده؟

وقتی زندگی ات از بچگی تا به الان هیچ وقت درست پیش نرفته است موضوعاتی مثل این برایم عادی به نظر می آید.

از دوران کودکی ات برایمان تعریف کن؟

3 یا 4 ساله بودم که پلیس وارد خانه مان شد و پدرم را بازداشت کرد.

پدرت به چه جرمی بازداشت شده بود؟

او شغلش ضایعاتی بود اما به جرم مالخری بازداشت شد و چندین سال زندان بود

از مادرت برایمان بگو چه خاطره از او بیشتر در ذهنت هست؟

مادرم! از بچگی به یاد دارم او مریض بود و باید کلی پول برای خرید داروها و  درمانش خرج می کردیم.

بیماری مادرت چیست؟

سرطان دارد.

از دوران نوجوانی ات برایمان بگو؟

زندگی من خیلی جنبه های هیجانی خاصی نداشت مثل بقیه بازی می کردم، درس می خواندم و از 15 سالگی به بعد هم کار می کردم.

تحصیلاتت چیست؟

دیپلم، البته دانشگاه شیراز در  رشته آی تی قبول شدم اما چون هزینه اش بالا بود انصراف دادم

بعد از آن چه کار کردی؟

چند سال با یکی از دوستان در شهر خودمان دامداری داشتیم اما ورشکسته شدم ، بعد گلفروشی باز کردم و 2 سال مغازه گلفروشی داشتم اما آنجا هم کفاف خرج خانواده ام را نمی داد و باز ورشکسته شدم تا اینکه برای این کار انتخاب شدم.

یعنی به این راحتی برای پول حاضری شدی دست به قتل بزنی؟

پول! وقتی برای یک کار ساده قرار شد 2 هزار دلار بگیرم چرا باید به خودم سختی می دادم؟!

یعنی از کاری که کرده ای پشیمان نیست؟

پشیمان هستم ، اما دیگر برایم عادی شده و فرقی نمی کند به من بگویند گل فروش یا قاتل مهم پول زیادی بود که به دست آورده بودم.

پول را چه کردی؟

در شمال و شیراز خرجش کردم.

یعنی برای مادرت کاری نکردی؟

برای اولین بار بود که همچین پولی به دستم رسیده بود برای همین تا توانستم برای خودم خرج کردم.

چطور به فکر قتل با زهرمار افتادی؟

من از بچگی عاشق مارها بودم

چرا؟

چون همه از مارها می ترسند اما من دوستشان دارم

تو از مار نمی ترسی؟

نه اصلا برای من مار به عنوان یک حیوان خانگی است برای همین گرفتن زهرش هم راحت بود.

با عموی مقتول چطور آشنا شدی؟

یکی از دوستانم که در شهر خودمان بود عموی مقتول را می شناخت، وقتی متوجه شده بود که من بی کارم و به پول نیازدارم به من پیشنهاد داد و در ازای 2 هزار دلار برادرزاده اش را بترسانم.

یعنی قصد کشتن نداشتی؟

نه می خواستم با چاقو و گاز اشک آور او را مجروح کنم

پس چرا زهر مار با خودت داشتی؟

نمی دانم

پس چرا زهر مار را به او تزریق کردی؟

وقتی نزدیک او شدیم دیدم سرعت موتورش کم است و ترسیدم نتوانم او را با چاقو بزنم در یک لحظه تصمیم گرفتم زهر مار را که در سرنگ ریخته بودم به او بزنم

بعد از این اتفاق چه کردی؟

من فکر نمی کردم او مرده باشد برگشتم به شهر خودمان،نزدیک یک ماه در خانه بودم بعد برای کار آمدم تهران به خیابان لاله زار رفتم که با حجله او روبرو شدم و به دوستم زنگ زدم گفتم چرا به من نگفته بودی او مرده است، دوستم با بی تفاوتی گفت مهم نیست من هم دیگر ادامه ندادم

جریان شیراز رفتنت چیست؟

همان دوستم بهم پیشنهاد داد که برای گرفتن طلب یک نفر به شیراز بروم من هم دیگر برایم عادی شده بود به شیراز رفتم که کار سوژه دوم را هم بسازم  اما وقتی در خیابان منتظر بودم پلیس به من شک کرد و بازداشت شدم و همین باعث شد تا لو برم.

اعتیاد داری؟

الان نه اما چند سال قبل کوکائین مصرف می کردم.

احساست نسبت به زندگی چیست وقتی می دانی چه حکمی در انتظارت است؟

هیچ احساسی ندارم، وقتی متوجه شدم که ممکن است اعدام شوم حیلی خوشحال شدم ، من عاشق مرگ هستم برای همین 8 بار از سن 15 سالگی به بعد اقدام به خودکشی کردم اما خدا هربار به من عمر دوباره داد

الان انتظار نداری که خانواده پسری که او را کشته ای تو را ببخشند؟

نه اصلا، من پسر آنها را کشته ام حق میدهم که مجازاتم مرگ باشد.

گفتگو با همدست متهم

چند سال داری؟

28 سال

تحصیلاتت چیست؟

دیپلم

شغلت چیست؟

من مربی بدنسازی هستم و با موتور هم کار می کنم

قاتل را از کجا می شناختی؟

از طریق یک دوست مشترک

می دانستی قرار است در یک قتل دست داشته باشی؟

نه قرار بود فقط به عنوان راننده حسام را با موتورم ببرم او هم فقط می خواست با چاقو مقتول را مجروح کند نمی دانستم که او را کشته است.

چطور دستگیر شدی؟

 

ماجرای قتل را برای مادرم تعریف کرده بودم و زمانیکه پلیس به دنبال من آمده بود در خانه نبودم و وقتی ماجرا را با خبر شدم که پلیس در تعقیبم است با صحبت های مادرم تصمیم گرفتم خودم را تسلیم پلیس کنم و خودم به کلانتری رفتم و به نظرم این بهترین کاری بود که انجام دادم تا وجدانم آرام شود

 

وبگردی