مرد همسایه در غیاب شوهرم به خانه ام آمد ! / تسلیم نگاه های شیطانی اش شدم

به گزارش رکنا ، این ها بخشی از اظهارات زن 30 ساله ای است که با لو رفتن نقشه ساختگی اش در مرکز انتظامی، زندگی خود را در آستانه فروپاشی می‌دید. این زن جوان در حالی که به شوهرش التماس می کرد تا از گناه او درگذرد با چشمانی اشک آلود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: چند ماه بعد از پایان تحصیلاتم در مقطع دبیرستان، با پسری ازدواج کردم که حدود یک سال قبل با یکدیگر ارتباط داشتیم اما این زندگی دوام چندانی نداشت؛ چراکه خیلی زود فهمیدم شوهرم همزمان با من با دختر دیگری نیز رابطه داشته و بعد از ازدواج هم به این رابطه غیراخلاقی ادامه می داده است. این بود که نتوانستم خیانت های او را تحمل کنم و دو سال بعد از آغاز زندگی مشترک از او طلاق گرفتم. هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که «آرین» به خواستگاری ام آمد. اگرچه او همسرش را به خاطر ناسازگاری های اخلاقی طلاق داده بود اما خودش مردی بسیار خوش اخلاق و مهربان بود و مرا نیز با همه وجودش دوست داشت. به همین دلیل من خیلی از زندگی ام راضی بودم و احساس خوشبختی می کردم.

با به دنیا آمدن دخترم، شیرینی این زندگی بیشتر شد و من غرق در روزهای خوش عمرم بودم که روزی «غلام» همسایه واحد روبه‌رویی محل سکونتمان در نبود همسرم به منزل ما آمد. او با «آرین» دوست بود و ما با یکدیگر روابط خانوادگی داشتیم. به همین خاطر از ورود او به منزل جلوگیری نکردم! آن روز «غلام» با چشمانی هوس آلود از عشق و علاقه دیوانه‌وارش به من سخن گفت و با رفتارهای شیطان صفت چنان مرا فریب داد که تا لبه پرتگاه نیز پیش رفتم ولی او را ازخانه ام بیرون نکردم! بعد از این ماجرا بود که گذشته خودم را به یاد آوردم که چگونه به خاطر خیانت به همسرم زجر کشیدم و بالاخره از او طلاق گرفتم! این موضوع عذاب وجدانم را صد چندان می کرد و در مخمصه وحشتناکی دست و پا می زدم تا این که تصمیم گرفتم همسرم را برای رفتن از این مکان راضی کنم تا دیگر ارتباط‌مان با غلام و خانواده اش قطع شود چراکه نمی توانستم چهره آن مرد شیطان صفت را برای همسرم آشکار کنم! به همین خاطر یک روز اسباب و اثاثیه خانه را به هم ریختم و با پنهان کردن طلاهایم، نقشه دستبرد سارقان به منزل را طراحی کردم و با پلیس 110 تماس گرفتم اما ماموران بعد از بازبینی از محل به همسرم گفتند که ماجرای این سرقت داخلی و ساختگی است! با این جمله ترسیدم که آن ها به من مشکوک شوند؛ بنابراین نقشه دیگری ریختم و شب هنگام هراسان شوهرم را از خواب بیدار کردم و در حالی که خودم را مضطرب و وحشت زده نشان می دادم به او گفتم سایه مردی را دیدم که از داخل خانه گریخت! قبلا هم قفل واحد آپارتمانی را بازگذاشته بودم تا به او ثابت کنم که یک دزد، با کلید در خانه را گشوده است و ... 

  این بار وقتی نیروهای انتظامی به منزلمان آمدند مرا به اتاق تجسس هدایت کردند و با اسنادی که مقابلم گذاشتند تازه فهمیدم که آن ها از همان روز اول هم می دانستند طلاها را کسی سرقت نکرده است و تنها به خاطر این که زندگی مشترک ما دچار آسیب نشود این موضوع را پنهان کرده اند! حالا هم با لو رفتن این ماجرا شوهرم قصد دارد مرا طلاق بدهد، اما ای کاش...

 اهمیت این ماجرای تاسف بار موجب شد تا بررسی های تخصصی و اقدامات مشاوره ای برای جلو گیری از آسیب های اجتماعی دیگر با دستور سرگرد جعفر عامری(رئیس کلانتری آبکوه مشهد) در دستور کار مشاوران دایره مددکاری اجتماعی قرار گیرد.

 ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

وبگردی