زن 30ساله که برای شکایت از همسرش وارد کلانتری طبرسی شمالی مشهد شده بود با بیان این که شوهرم قصد داشت مرا با کابل خفه کند درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت:در یکی از روستاهای اطراف هرات درکشور افغانستان به دنیا آمدم.پدرم کارگری ساده بود و به سختی مخارج زندگی 9خواهر و برادرم را تامین می کرد به همین دلیل هم هیچ کدام از اعضای خانواده ام به مدرسه نرفتند و من هم مانند بسیاری از زنان و دختران روستایی بی سواد ماندم.

هنوز 9 سال بیشتر نداشتم که مردی37 ساله به خواستگاری ام آمد.«حلیم»3زن داشت و من باید به عنوان زن چهارم قدم درخانه اش می گذاشتم با وجود این من اختیاری برای انتخاب همسر نداشتم و به خواست پدرم پای سفره عقد نشستم.

خلاصه 3سال بعد و درحالی که به تازگی وارد12سالگی شده بودم پا به خانه بخت گذاشتم و مجبور شدم مانند دیگر هووهایم کار کنم.

با آن که خودم صاحب فرزندی خردسال بودم، ولی در این شرایط باید از20فرزند قد و نیم قد هووهایم نیز مراقبت و نگهداری می کردم تا آن ها هم بتوانند سرکار بروند!

چند سال بعد هم 2فرزند دیگر به دنیا آوردم، اما به دلیل کمبود امکانات در روستا روزهای سختی را سپری می کردیم تا این که وقتی آخرین دخترم را باردار بودم درد شدیدی درناحیه شکم مرا به بیمارستان کشاند و پزشکان تشخیص دادند که باید با عمل جراحی کیسه صفرایم را بردارند!

این در حالی بود که 8ماه بیشتر از بارداری ام نمی گذشت و بنابه نظر کادر درمانی باید زودتر از موعد فرزندم را به شیوه «سزارین» به دنیا می آوردم تا عمل کیسه صفرا نیز انجام شود،ولی شوهرم مدعی بود که توان پرداخت هزینه های عمل جراحی را ندارد!بالاخره با کمک اطرافیان تحت عمل جراحی قرار گرفتم و دخترم را مدتی درون دستگاه گذاشتند.

هنوز زمان زیادی از انجام جراحی «سزارین» نگذشته بود که محل بخیه های جراحی عفونت کرد و من تا سرحد مرگ پیش رفتم.

از شدت درد به خود می پیچیدم و نگران فرزندانم بود تا این که شوهرم تصمیم گرفت مرا برای درمان به ایران بیاورد. به همین دلیل همه هووها و فرزندان را به قاچاقچیان انسان سپرد و ما به طور غیر قانونی به ایران مهاجرت کردیم و در منطقه طبرسی شمالی ساکن شدیم .

خیلی زود پزشکان ایرانی  با هزینه ای بسیار اندک مرا مداوا کردند، اما زندگی با هووها و فرزندان آن ها در یک خانه برای من بسیار مشکل بود؛ چراکه پسر یکی از هووهایم همواره مرا تهدید می کرد و تهمت های زشت و ناروایی به من می زد! همسرم که اوضاع را این گونه دید برای من و فرزندانم خانه دیگری اجاره کرد و خودش برای چند ماه به افغانستان بازگشت تا لوازمی را برای فروش به ایران بیاورد! ولی هنگامی که دوباره از افغانستان به مشهد آمد بیهوده به بهانه گیری پرداخت و به خاطر یک موضوع بسیار کم اهمیت دعوایی به راه انداخت که به کتک کاری وحشتناک کشید.

او در حالی که به شدت مرا زیر مشت و لگد گرفته بود، ناگهان سیم کابل را برداشت و آن را به دور گردنم انداخت تا مرا خفه کند، ولی من به هر زحمتی بود از چنگ او فرار کردم و به کلانتری آمدم تا...

  با صدور دستوری از سوی سرهنگ قاسم همت آبادی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی های کارشناسی این پرونده در حالی به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شدکه همسر این زن جوان نیز به کلانتری احضار شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

وبگردی