گزارش اختصاصی رکنا:
اشک و ماتم در خانه سیاهپوش 2 شهید پلیس + فیلم گفتگوی جگرسوز با خانواده های شهدا حادثه خلازیر
رکنا:چشم برهم زدنی بیش نبود وقتی برای آوار یک ساختمان غیرمجاز دستور دادند تا با بستن سیم بکسل به پایه های آن با بولدوزر آن را بکشند هیچ کس تصور نمی کرد این تصمیم ناشیانه و غیر کارشناسانه فاجعه بار خواهد شد. آپارتمان ها دومینویی فرو ریختند و ... همه سردرگم و دستپاچه فقط دویدند و ساعاتی بعد خبر تلخی مخابره شد گروهی پلیس و ماموران شهرداری زنده به گور شده اند .
شب است و خانواده های قربانیان این حادثه تلخ باور ندارند پدرانشان برای همیشه آنها را ترک کرده اند .انگار نباید باور می کردند پدر گفت می روم و برگشتم همه به گردش می رویم اما رفتی بی بازگشت داشت.
شهادت 2 پلیس فرماندهی انتظامی تهران بزرگ همه را شوکه کرد آنها مامور بودند تا آوار ساختمان های غیرمجاز در امنیت و بدون حاشیه انجام شود. حالا مقصر کیست بماند ! قوه قضاییه باید مقصران را شناسایی کند ...
به گزارش اختصاصی رکنا، روز یکشنبه در طی حادثه ریزش ساختمانی در محله خلازیر واقع در منطقه 19 شهرداری تهران، تعدادی از نیروهای پایگاه دهم پلیس امنیت و شهرداری تهران زیر آوار ساختمان به کام مرگ فرو رفتند.
غمی به وسعت ویرانه ها سنگین
اینجا خلاویز است شب که می خوابید صبح با آپارتمان هایی روبرو می شوید که انگار لوبیای سحر آمیز هستند و یک شبه سر به فلک کشیده اند ! همه ساختمان ها غیرمجاز و بعد از مدت ها دستور تخریب صادر شده است ! اینجا چند سالیست جولان گاه قانونگریزان تهران شده است.
روز یکشنبه 15 تیرماه سالجاری بنابر حکم صادره از سوی مراجع قضایی، تعدادی از نیروهای پایگاه دهم پلیس امنیت تهران بزرگ و سامانه 137 شهرداری برای نظارت و اجرای دستور تخریب این ساختمان های غیرمجاز به آن محل مراجعه کردند همزمان با تخریب غیراصولی یکی از این ساختمان ها ساختمان های اطراف هم به یک باره فروریختند و در همین حین تعدادی از ماموران پلیس و شهرداری ساعت ها در زیر آوار محبوس شدند .
پس از چندین ساعت تلاش و با حضور بموقع نیروهای آتش نشانی، هلال احمر، نیروی انتظامی و شهرداری پس از حدود ۹ ساعت جستجو، ابتدا جسد دو شهید نیروی انتظامی تهران بزرگ به نام های شهید سرگرد یزدان سلیمان آبادی(رئیس پایگاه دهم پلیس امنیت تهران) و سرگرد حسین اسماعیلی (پرسنل پایگاه دهم پلیس امنیت تهران) از زیر آوارها بیرون کشیده شد.
خانه ای پر از غم نبود پدر
خانه سیاهپوش در شهرک راه آهن پر از غم و ماتم ! شهید سرهنگ یزدان سلیمان آبادی آخرین بار وقتی خانه اش را ترک کرد فرزندانش به امید بازگشتش بودند تا برای گردش بیرون بروند..
هنگامی که وارد این کوچه شدیم صدای گریه و فریادهای دختر 12 ساله این شهید همه توجه ها را به خانه شهید جلب می کرد این بود که او پدرش را برای بازگشت به خانه صدا می زد، ناله های فرزندی که پدر را می خواست، گویا بابا شب قبل به او و دو برادرش قول برگشت به خانه و در کنار هم بودن را داده بود، اما حالا دیگر قرار نیست پدر به خانه برگردد و این غم آنچنان سنگین بر همه محله سایه افکنده بود که همسایه ها نیز برای همدردی به کنارشان آمده بودند. وقتی به صورت معصوم این کودکان نگاه می کردم از خودم پرسیدم براستی غم از دست دادن پدر برای فرزندانی که هنوز طعم بودن در کنار پدر را کامل نچشیده اند چقدر می تواند سخت و غیر قابل پذیرش باشد؟!
در خانه این شهید پای درد و دل دایی شان که نقش اصلی در تربیت او را داشت نشستیم تا از نزدیک با سرهنگ شهیدمان آشنا شویم، وی در تایید حرف های فرزند این شهید او را مردی مهربان، شجاع و خانواده دوست برشمرد که همیشه از ابتدای شروع خدمتش در نظام جمهوری اسلامی به حرفه خود افتخار می کرد و آرزوی شهادت را در سر داشت، باید بگویم در این لحظه خوشحالیم که یزدان به آرزویش رسید او می گفت دشمنان کشور یک روز با حمله ترورسیتی عزیانمان را می گیرند یک روز هم با فرار از قانون و پایمال کردن حق مردم، مطمئنیم خون شهدای مدافع امنیت پایمال نخواهد شد و مردم کشورم ادامه دهنده راه آنان خواهند بود، خدا را شاکریم که فرزندمان را در راه نظام و رهبری و آرمان هایش تقدیم کردیم و امیدواریم هرچه سریعتر عاملین و مسببین این اتفاق ناگوار شناخته و به دستان عدالت گر قانون و مراجع انتظامی و قضایی سپرده شوند ...
پای صحبت های دخترش نشستیم او می گفت پدرم جانش در راه دفاع از حقوق عامه مردم و حفظ امنیت کشور فدا کرد،برای من و دوبرادرم غم بسیار سنگینی است، پدرم رفت ولی انگار با خودش یک تیکه از وجودم را با خود برد، بابا 27 سال خدمت کرد تا امروز در 20 ماه محرم به شهادت رسید، او می گفت بزرگ ترین دارایی هر انسانی خانوده اوست اما در مواقعی مسائلی مثل جان بر کف بودن،شب بیداری ها و ماموریت ها و تلاش برای حفظ امنیت مردم در بالاترین جایگاه ها حتی نسبت به خانواه قرار می گیرد.
دختر کوچکی که بزرگ تر از سنش متوجه فضای اطراف شده بود دستان دو برادرش را گرفت و با شجاعت و صلابت شهادت پدرش را به او تبریک گفت و او را شایسته این مقام خواند
آه از آن رفتگان بی برگشت
پس از دیدار با خانواده سرهنگ یزدان سلیمان آبادی به منزل شهید سرگرد حسین اسماعیلی رفتیم تا به خانواده شهید بزرگوا عرض تسلیتی گفته و پای صحبت نزدیکان و دوستانش بنشینیم، آن هم محله ای از جنوبی ترین و اصیل ترین منطقه های تهران، شهرری منطقه ای که اهالی آن به هیئتی بودن و حسینی بودنشان معروفند، در ابتدا وارد کوچه ای شدیم که با حجله های تزئین ،صدای تلاوت قرآن در فضا پیچیده، ناله های خانواده و دوستانش، خانه ای که انگار زیر بار غم از دست دادن جوانش پر ازغم و اندوه مانند ابر سیاه آسمان بالای سرش منتظر بارش بود، منزل مادری جایی که از کودکی در آن بزرگ شده بود و از همان سال ها به عشق امام حسین خادم هیئت محله شان در عزای امام حسین شده بود.حاج آقا اسماعیلی برادر بزرگ تر این شهید با اینکه به هیچ وجه از لحاظ روحی آمادگی صحبت با ما را نداشت اما به رسم ادب تنهای یک جمله در توصیف شهید به ما گفت : در این ماه های اخیر چندین بار باز حسین شنیده بودم احساس می کنم قراره برام اتفاقی بیوفته داداش نکنه می خوام شهید بشم؟ دادش من آرزومه که تو راه دفاع از مردم کشورم جونم رو بدم، منم بهش گفتم میدونم که اگه شهید بشی امام حسین خودش ضمانت رو می کنه تو خادم امام حسین هستی و حسینی هم از دنیا میری و الان میبینم که برادرم رفته و مطمئنم که روحش شاده و از ته دلش خوشحاله .چند نفر از دوستان سرگرد اسماعیلی هم معتقد بودن حسین مثل صاحب اسمش پسری مهربان و خیر خواه بود که هیچ وقت دست رد به سینه کسی یه نیازمند نمی زد و همیشه اولین نفر بود که تو کار خیر پیش قدم می شد و حیف که دیگه در میان ما نیست اما چقدر خوشحالیم که به درجه شهادت نائل شد و لیاقتش رو هم داشت. چه دردناک و غم انگیز است وقتی با هزاران عشق و علاقه خانه را ترک میکنی و همسر و کودکان دوقولویت را تا به ابد چشم انتظار بازگشت باقی می گذاری .... آه از آن رفتگان بی برگشت....
خبرنگار : ندا خدایاری
ارسال نظر