این مرد زن ثروتمند تهرانی را کشت و داخل کمد دیواری گذاشت ! / سرکلاس زبان محاصره شد !

به گزارش رکنا،فکر همه جای کار را کرده بود.مو لای درز نقشه اش نمی رفت.با خودش فکر کرده بود یک سال بخور نون و تره، ده سال بخور نون و کره!

لابد این یک و نیم سالی که در افغانستان بسختی و در خفا زندگی کرد همان سال های نان و تره خوردنش بود.همسرش هم لام تا کام درباره او حرفی نزده بود.خدا می داند که نمی دانست یا نمی خواست که حرفی بزند.اما فکر اینجا را نکرده بود که حتی اگر با هویت جعلی بخواهد کلاس زبان آلمانی ثبت نام کند دستش رو می شود و به جای اروپا سر از زندان در می آورد.

متهم به قتل که حالا از افغانستان برگشته بود و در رویای رسیدن به ترکیه و بعد از آن سفر به آلمان بود تا برای همیشه آنجا بماند؛ بعد از دستگیری به قتل هولناک پیرزنی که پرستاری پسرش را عهده دار بود اعتراف کرد.

بازگشت به روز حادثه

علی می گفت مادرم با ماشینش به سفر رفته است.می گفت پرستار م مجتبی به من گفته که مادرت زود برمی گردد.اما ناهید وقتی این حرف ها را می شنید نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاورد!

مگر می شود مادرشوهرش علی را با مجتبی تنها بگذارد؟ امکان نداشت مادر علی، پسر معلولش را تنها رها کند.اگر هم فرض محال تصمیم به چنین کاری می گرفت، مگر می شد ناهید را بی خبر بگذارد؟

ناهید پشت سر هم از علی سوال می پرسید:«به چه سفری رفته؟ به تو چیزی گفته بود؟ الان مجتبی کجاست؟ چرادر خانه نیست؟ مگر می شود مادرت به من چیزی نگوید و سفر برود؟ آن هم با ماشین خودش! او که در جاده تنهایی سفر نمی کند. سفر هم کند نمی تواند مسیر طولانی پشت فرمان بنشیند.»

ناهید برای سوالات خود پاسخ قانع کننده ای پیدا نمی کرد.خیلی سریع شال و کلاه کرد و در سوز سرمای 3 دی ماه سال 1400 خودش را به خانه مادرشوهرش واقع در خیابان ولنجک تهران رساند.پشت در خانه که رسید پشت هم زنگ در خانه را می زد.علی گفته بود مجتبی بیرون از خانه رفته است.اما ناهید با خودش فکر می کرد هر کجا باشد تا الان برگشته است.اما مجتبی در را باز نمی کرد.علی هم توانایی حرکت نداشت.ناهید دستپاچه شده بود و در کیفش دنبال کلید می گشت.چند ثانیه تا پیدا کردن کلید در خانه برای او یک عمر گذشت!

با دست لرزان کلید در قفل چرخاند و با پای لرزان وارد خانه مادرشوهرش شد.عمق فاجعه را نمی دانست اما دلشوره عجیبی آرامش را از او گرفته بود و می دانست که خبر بدی انتظارش را می کشد.

وارد خانه که شد علی تنها بود.می گفت مجتبی چند ساعتی است که از خانه بیرون رفته و برنگشته است.خبری از مادرشوهرش هم نبود.ناهید هاج و واج وسط خانه ایستاده بود.خانه در ظاهر آرام و مرتب بود.همه چیز سرجایش بود و چیز مشکوکی به چشم ناهید نمی خورد.در اتاق ها سرگردان شده بود.ناگهان چشمش به خونابه ای افتاد که زیر در کمد دیواری یک اتاق بیرون ریخته بود.هم زمان که در کمد دیواری را باز کرد صدای فریادهای پی در پی او سکوت خانه را شکست.جسد مادر شوهرش مچاله شده در کمد دیواری بود.

تعقیب پرستار خانگی

با کشف جسد این زن رسیدگی به پرونده قتل در دستور کار بازپرس جنایی قرار گرفت.بررسی های ابتدایی نشان می داد که آثار کبودی روی گلوی مقتول است و همه چیز حکایت از خفه شدن مادر علی داشت.

تحقیقات کاراگاهان برای رازگشایی از راز جنایت آغاز شد و در همان بررسی های ابتدایی مشخص شد که مقدار زیادی از طلاهای پیرزن ثروتمند  و همچنین خودرو پژو 206 او، به سرقت رفته است.همه ادله و شواهد حکایت از این داشت که عامل جنایت کسی جز مجتبی، پرستار خانگی پیرزن سالخورده نیست.

به این ترتیب ردیابی او در دستور کار جنایی قرار گرفت و چند روز بعد از حادثه همسر مجتبی که احتمال می رفت از مخفیگاه شوهرش خبر داشته باشد تحت تحقیقات قرار گرفت اما زن جوان می گفت که مجتبی حتی او را هم قال گذاشته و به مکانی نامعلوم گریخته است.

تحقیقات در خصوص یافتن ردی از مجتبی ادامه داشت اما انگار او آب شده و به زمین فرو رفته بود.مدتی بعد از قتل پیرزن بود که خودرو او نزد برادر مجتبی کشف شد و برادر او به اتهام اخفای اموال مسروقه بازداشت شد.اما او نیز از مخفیگاه مجتبی اظهار بی اطلاعی کرد و گفت که برادرش مدتی قبل این خودرو را نزد او به امانت سپرده و گفته از آن مراقبت کند تا برگردد.اما رفته و دیگر پیدایش نشده است.برادر مجتبی همچنین می گفت که نمی دانست مجتبی این خودرو را از کجا آورده بود.

حدود یک سال و نیم از قتل مادر علی می گذرد تا اینکه در هفته گذشته علی در حالی که قصد ثبت نام در یک کلاس زبان آلمانی را داشت دستگیر شد.

گفتگو با متهم پرونده

در این مدت بعد از حادثه کجا بودی؟

به افغانستان رفتم و تا همین دو هفته قبل آنجا زندگی می کردم.زندگی در افغانستان با طلاهایی که همراهم بود سرشار از استرس بود!

از زمان ورود به خانه مادر علی نقشه قتل را در سر داشتی؟

از همان اول نه اما مدتی که در خانه ماندم وسوسه سرقت به سرم زد.من به عنوان پرستار علی در خانه شان مشغول به کار شده بودم و بعد از مدت از جای همه چیز باخبر شدم.می دانستم که مادرش ثروتمند است اما پیرزن برای رسیدن من به طلاها سد راهم بود.برای همین تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم و با طلاها فرار کنم.

چرا به ایران برگشتی؟

فکر می کردم آب ها از آسیاب افتاده است.برگشتم که به ترکیه سفر کنم و از آنجا به آلمان بروم.می خواستم تا آخر عمر در آلمان زندگی راحتی داشته باشم اما می ترسیدم همین که زبان بلد نیستم باعث شود که سرم کلاه برود.برای همین تصمیم گرفتم کلاس زبان ثبت نام کنم که در همان زمان به دام افتادم.

رسیدگی به این پرونده برای طی روال قانونی در دستور کار محمدحسین زارعی بازپرس شعبه یکم دادسرای جنایی تهران قرار دارد.

فاطمه شیخ علیزاده / ایران

وبگردی