مادرم پنهانی به عقد موقت پیرمرد در آمد! / ترلان از زندگی ام فرار کرد!

روزی که همسرم مرا به دلیل اعتیاد رها کرد و به منزل مادرش رفت تا از من طلاق بگیرد، من هم راهی پاتوق های خلافکاران شدم و در آن جا شیوه های تبهکاری و سرقت را از دیگر پاتوق نشینان آموختم.

به گزارش رکنا، این ها بخشی از اظهارات مرد 43 ساله ای است که در عملیات افسران دایره تجسس کلانتری معراج مشهد دستگیر شده است.

این تبهکار حرفه ای که شبانه قطعات و محتویات خودروهای پارک شده در حاشیه خیابان های شهر را می ربود، درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: در کلاس چهارم ابتدایی درس می خواندم که روزی وقتی از مدرسه به خانه بازگشتم همه اطرافیان و بستگانم را سیاه پوش دیدم که گریه می کردند. تازه فهمیدم پدرم بر اثر تصادف با یک دستگاه پراید جان خود را از دست داده است.

آن شب پدرم که در یکی از باغ ویلاهای اطراف مشهد کار می کرد، در تاریکی شب قصد عبور از عرض خیابان را داشته که خودروی پراید با او برخورد می کند و راننده آن نیز از صحنه تصادف متواری می شود.

بعد از مرگ پدرم زندگی ما هم دگرگون شد. من که مدتی به دلیل عزاداری به مدرسه نرفته بودم، دیگر ترک تحصیل کردم و در کوچه و خیابان همبازی نوجوانانی شدم که بزرگ تر از خودم بودند، مادرم نیز برای آن که بتواند مخارج من و 4 خواهر و برادر دیگرم را تامین کند، در منزل یک پزشک عمومی به کارگری می پرداخت و مراقبت از کودکان او را هم به عهده گرفت اما درآمد کافی نداشت به همین دلیل شب ها را در منزل یک پیرمرد تنها می خوابید تا از او مراقبت کند و با پولی که فرزندان پیرمرد به او می دادند، هزینه های ما را می پرداخت.

حالا دیگر من و خواهر و برادرانم نه تنها سرپرستی پدر را نداشتیم بلکه از مهر و محبت مادری هم بی بهره شدیم چرا که مادرم به نوعی در عقد موقت پیرمرد بود و ما او را گاهی آن هم برای دقایق کوتاهی می دیدیم.

در این شرایط من هم شاگرد گچ کاری شدم و با برادر یکی از دوستانم که استادکار بود، مشغول آموختن حرفه گچ کاری شدم تا حداقل مخارج خودم را تامین کنم. خلاصه چند سال بعد و در حالی که دیگر خودم استاد گچ کاری شده بودم به خدمت سربازی رفتم.

آن جا بود که در ساعات مرخصی شهری و با تشویق و ترغیب برخی از دوستانم کشیدن سیگار را شروع کردم و خیلی زود هم به مصرف مواد مخدر روی آوردم. وقتی دوران خدمت سربازی را به پایان رساندم که دیگر به مواد مخدر اعتیاد داشتم اما چون در سن و سال جوانی بودم هنوز در چهره ام آثار اعتیاد نمایان نبود به همین دلیل هم همواره ماجرای اعتیادم را پنهان می کردم تا این که به خواست مادرم به خواستگاری دختری از بستگانش رفتم و با «ترلان» ازدواج کردم.

اما به دلیل این که دیگر نمی توانستم به راحتی مواد مخدر سنتی مصرف کنم، به استعمال شیشه و کریستال روی آوردم تا کسی متوجه اعتیادم نشود اما نمی دانستم که با این کار به قعر دره بدبختی و فلاکت سقوط می کنم.

همسرم زمانی که ماجرای اعتیادم را فهمید، خیلی تلاش کرد تا مرا از مسیر تباهی باز دارد اما فایده ای نداشت. من در منجلاب مواد افیونی غرق شده بودم و به چیزی جز مواد مخدر نمی اندیشیدم. با آن که دو کودک خردسال هم داشتم اما بیکار بودم و نمی توانستم سرکار بروم! «ترلان» مدتی اجاره منزل مان را از مادرش گرفت ولی دیگر از این وضعیت خسته شد و نمی توانست نیش و کنایه های اطرافیانش را تحمل کند. این بود که بالاخره دو فرزندم را برداشت و از حدود 2 سال قبل به منزل مادرش رفت ولی من باز هم به خودم نیامدم. در این اوضاع صاحبخانه هم لوازم مرا بیرون ریخت و من بعد از آن که همه آن لوازم را فروختم و دود کردم به ناچار از پاتوق های استعمال مواد مخدر در حاشیه شهر سردرآوردم و پاتوق نشین شدم. چند روز بعد برای تامین هزینه های سنگین اعتیادم با یکی از همان پاتوق نشین ها همراه شدم تا شیوه سرقت از خودروها را به من بیاموزد. آن شب به چند خودرو دستبرد زدیم واو مبلغی از پول های نقدی را که داخل یک خودرو بود،به من داد. از آن روز به بعد شب ها بیرون می آمدیم و به خودروهای پارک شده در حاشیه خیابان ها دستبرد می زدیم ولی باز هم نمی توانستم برای خودم مواد غذایی تهیه کنم. به همین دلیل به مردی لاغر و ژولیده تبدیل شدم تا این که فهمیدم همسرم دادخواست طلاق داده است و اکنون در حال طی مراحل قانونی طلاق است.

اگرچه می دانم بعد از « طلاق » فرزندانم نیز در رنج و سختی رشد می کنند اما فقط امیدوارم مانند من به دنبال رفیق بازی و استعمال مواد مخدر نروند!

 تحقیقات افسران دایره تجسس با دستورات ویژه سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد) برای کشف سرقت های دیگر این تبهکار حرفه ای و دستگیری همدستان وی ادامه دارد.

وبگردی