خنده های شیرین دختر تهرانی هنگام خارج شدن از کلانتری
حوادث رکنا: پلیس پیشگیری تهران پس از دستگیری دو موبایلقاپ غرب پایتخت، گوشی سرقتی یک دختر جوان را بازگرداند؛ اتفاقی که با کاهش ترس، بازگشت آرامش و تقویت اعتماد او به پلیس همراه شد.
به گزارش رکنا، در یکی از پرتنش ترین شبهای آبانماه و در جریان عملیات پلیس پیشگیری تهران بزرگ، دو موبایل قاپ خشن که مدتها آرامش ساکنان غرب پایتخت را برهم زده بودند، در عملیات تعقیب و گریزی دستگیر شدند. چند روز بعد از دستگیری آنها، در کلانتری، صحنهای انسانی و تأثیرگذار رقم خورد؛ صحنهای که نه فقط پایان یک پرونده سرقت ، بلکه بازگشت آرامش، امنیت و لبخند به چهره یک دختر جوان بود.
لحظهای که همهچیز تغییر کرد
سرهنگ محمد افشار سرکلانتر دوم پلیس پیشگیری تهران، در حضور خبرنگاران، گوشی سرقتی را به صاحب جوانش تحویل میداد. دختر جوان هنوز در شوک اتفاقات شب حادثه، با دستانی که از شدت اضطراب میلرزید، گوشیاش را تحویل گرفت.
او که قرار بود جزئیات سرقت را برای خبرنگار بازگو کند، ابتدا توان صحبت نداشت؛ نفسش کوتاه شده بود، صدا در گلو گیر میکرد و چشمانش بیوقفه به در ورودی کلانتری خیره بود؛ همان دری که چند دقیقه قبل، دو سارق بازداشتشده را از آن عبور داده بودند.
مادرش او را در آغوش گرفت. دختر برای چند لحظه در پناه آغوش مادر آرام شد. آرامشی که به او توان داد دوباره حادثه را به یاد آورد؛ حادثهای که فقط یک گوشی از او نگرفته بود، بلکه امنیت لحظهایاش را در خیابانهای شهر ربوده بود.
روایت دختر از شب حادثه
با صدایی آرام اما محکم، دختر سرانجام شروع به صحبت کرد: «۲۲ آبان ساعت ۸ شب بود. وسط خیابون درختی وایساده بودم و با گوشی حرف میزدم. یهو… از پشت گوشیمو کشیدن. اصلاً نفهمیدم کی بودن، از کجا اومدن.»
چشمانش برای لحظهای دوباره پر از لرزش شد، اما ادامه داد:«فقط دیدم که رفتند. انقدر سریع همهچی اتفاق افتاد که شوکه شدم.»
او بلافاصله با پلیس تماس میگیرد، در حالی که هنوز باور نمیکرد بتوان گوشیاش را پیدا کرد.
«ده دقیقه بعد رسیدن. و حدود یک ساعت بعد زنگ زدن گفتن سارقان را گرفتیم و گوشی ات پیدا شده است.»
این جمله را با لبخندی همراه کرد؛ لبخندی که تلاش میکرد بغضش را مخفی کند.
لحظه روبهرو شدن با سارقان
دختر اما از سختترین لحظهاش چنین گفت:«برای شناسایی به کلانتری رفتم. یکیشون تیر خورده بود… همون لحظه صحنه سرقت دوباره جلو چشمم اومد. هم ناراحت شدم، هم دلم گرفت… چرا خودشونو به این روز انداختند؟»
دیدن سارقان نه حس انتقام، بلکه موجی از غم به او داده بود؛ غمی برای جوانهایی که میتوانستند مسیر دیگری انتخاب کنند.
صحنهای که خبرنگار هرگز فراموش نمیکند
در همان ساعات، خبرنگار که در حال جمعآوری تجهیزات فیلمبرداری بود، هنوز در محوطه کلانتری ایستاده بود که دختر جوان را دید؛ دختری که با چشمانی سرشار از برق امید، گوشیاش را در دست داشت. برق نگاهش، ترکیبی بود از رهایی، باور دوباره به امنیت و شکرگزاری از اینکه کابوس چندساعتهاش پایان یافته است.
خبرنگار مشاهده کرد که در لحظه ورود دختر به سالن کلانتری، چگونه لرزش دستانش او را از گفتن اولین جملهها بازداشت، و چگونه مادرش با نوازشهای آرامشبخش توانست دوباره توان صحبت را به او برگرداند. همان دختری که در ابتدای صحبت صدایش میلرزید، حالا با دیدن گوشی در دستان مأمور پلیس، لبخندی واقعی بر لب داشت؛ لبخندی از سر آرامش.
تحویل گوشی؛ لحظهای که امنیت بازگشت
سرکلانتر دوم پلیس پیشگیری تهران هنگام تحویل گوشی گفت:«هر دو متهم دستگیر شدهاند. پرونده برای رسیدگی کامل به دستگاه قضایی ارسال خواهد شد.»
این جمله برای دختر جوان چیزی بیش از یک اطلاعرسانی معمول بود؛ این جمله یعنی پایان ترس و آغاز دوبارهی اعتماد.
پیامی فراتر از یک پرونده سرقت
صحنه تحویل گوشی نهتنها بازگشت یک وسیله ارزشمند بود، بلکه نمادی بود از بازگشت آرامش از دسترفته یک شهروند، نشانهای از اعتمادسازی بیشتر میان مردم و پلیس.
لحظات اشک، لبخند، لرزش صدا و آرامش دوباره، همگی تصویر واضحی از تأثیر سرعت عمل نیروهای پلیس بود؛ نیروهایی که با اقدام بهموقع، نهتنها اموال مالباختگان را بازمیگردانند، بلکه روحیه آنان را نیز احیا میکنند.
این تجربه، نشان داد که برای بسیاری از مردم، امنیت فقط یک واژه نیست؛ حسی است که با یک تماس، یک پیگیری سریع و یک لحظه تحویل دوباره اموال، دوباره زنده میشود.
ارسال نظر