مسیح مهاجری:
دولت رئیسی، دست دولت احمدی نژاد را از پشت بسته است/ احمدی نژاد مملکت را شخم زد و از بین برد
رکنا سیاسی : زمان احمدینژاد فکر میکردیم بدترین دولتی که در این کشور سر کار آمده، دولت احمدینژاد است ولی الان میبینیم نه، همین دولت فعلی( رئیسی ) دست احمدینژاد را از پشت بسته است.
بخشی از گفت و گو خبرآنلاین با حجت الاسلام و المسلمین مسیح مهاجری مدیر مسئوول روزنامه جمهوری اسلامی را می خوانید :
مسیح مهاجری درباره آیت الله هاشمی رفسنجانی گفت :در آستانه سالگرد آقای هاشمی هستیم ، شخصاً به دو دلیل خیلی وقتها به یاد آقای هاشمی میافتم. یکی آن دوستی و نزدیکی که از نظر روابط عاطفی با هم داشتیم، من تقریباً هر هفته ایشان را میدیدم، یک قرار ملاقات هفتگی با ایشان داشتم، گاهی وقتها هم که کاری پیش میآمد، این ملاقاتها بیشتر از یک بار در هفته هم میشد.
آیت الله هاشمی، مدیر بحران ها بود
یکی دیگر هم اوضاع کشور را که میبینم خیلی وقتها به یاد ایشان میافتم. ایشان واقعاً مدیر بحرانها بود. یعنی اولاً از به وجود آمدن بحران جلوگیری میکرد و ثانیاً اگر بحرانی به وجود میآمد، میدانست چطور آن را مدیریت کند و به یک شکل درستی آن بحران را پایان دهد. در این هفت سالی که از فقدان آقای هاشمی گذشته، بحرانهای زیادی داشتیم و حتی معتقدم بحرانها خیلی بیشتر شده است. همین موضوع نشاندهنده این است که وجود ایشان خیلی مفید بود و همین هم باعث میشود که من خیلی وقتها به یاد ایشان بیفتم.
دلم خیلی برای آقای هاشمی تنگ می شود
مدیر مسئوول روزنامه جمهوری اسلامی افزود : فرض کنید من اصلاً هیچ آشنایی هم با ایشان نداشتم ولی یک انسان برجستهای مثل آقای هاشمی با آن ویژگیهایی که داشت که بسیاری از بزرگان برای ایشان عنوان شناسنامه انقلاب را در نظر گرفته بودند و واقعاً هم از پایههای اصلی انقلاب و نظام بود و خیلی هم برای اعتلای ایران تلاش میکرد و خدمات برجستهای هم داشت، برای یک چنین آدمی دل آدم خیلی تنگ میشود و حسرت دارد که چرا رفت و نیست و میتوانستیم اگر بود از وجودش هم برای پیشرفت ایران هم برای جلوگیری از خیلی از ضایعاتی که این مدت پیش آمده است، استفاده کنیم.
مسیح مهاجری درباره یادداشت های خود اظهار کرد : الحمدلله دوستانی هستند که دغدغه دارند، مینویسند و صحبت میکنند. این طور نیست که من احساس تنهایی کنم. یک احساس دیگری به جای تنهایی دارم، و آن این است که احساس میکنم که آنچه البته به جایی نرسد فریاد است. این خیلی نگرانکننده است.
آقایان به تذکرها توجه نمی کنند و گوش شنوایی وجود ندارد
وی در ادامه گفت : یعنی گوش شنوایی وجود ندارد و آقایانی که در مصدر امر هستند، هر کاری دلشان میخواهد میکنند، به تذکرها هم توجه نمیکنند و حتی تذکرها را خیرخواهانه نمیدانند، عنوان سیاهنمایی به آن میدهند و حاضر نیستند بپذیرند که بالاخره آنها هم انسانند و ممکن است اشتباهی داشته باشند.
همه کارهای خودشان را کارهای درست و بیعیب تلقی میکنند و معتقدند که هیچ کس حق ندارد به آنها ایراد بگیرد و اعتراض کند. این احساس است که ما را آزار میدهد. والّا نه تنها نیستم و هستند کسانی که میگویند، مینویسند و انتقاد میکنند. خوب هم هست. یعنی من در سطح رسانهای در کشورمان الان احساس کمبود نمیکنم. احساس میکنم دوستانی هستند که هر کدام به نوبه خودشان و به فراخور وضعیت خودشان مطالبی مینویسند و میگویند و نقد میکنند. نقدها هم خیرخواهانه و دوستانه است. برای این است که مشکلات را بیان کنند و جلوی ضایعات را بگیرند و مسئولین را راهنمایی کنند منتهی گوش مسئولین بدهکار نیست.
به عبور از این شرایط فعلی امید دارم
البته ما مشابهاش را داشتیم که یک نمونهاش زمان احمدینژاد بود، هم اینکه من همیشه امیدوارم. من از این بُعد به آقای هاشمی خیلی نزدیک هستم. آقای هاشمی خیلی امیدوار بود. یکی از ویژگیهای آقای هاشمی امیدواری بود. اگر امیدوار نبودم چیزی نمینوشتم و نمیگفتم. با اینکه گوش شنوایی نیست ولی من باز هم امیدوار هستم که این نوشتهها تأثیر بگذارد، چون براساس خیرخواهی است و خیرخواهی به هر حال با کمک خدا همراه میشود و خدا یاری میکند، حالا دیر یا زود به هر حال إنشاءالله اثر میگذارد.
همه این مطالبی که همه خیرخواهان میگویند و مینویسند و مطالبی که مردم مطرح میکنند، از باب کمک کردن است و من این امید را دارم که خدا کمک کند و تحولی ایجاد شود. در درجه اول خود این آقایان متحول شوند، گوششان شنوا شود و تغییر رویه بدهند. من دنبال این نیستم که بگویم این نباشد، آن باشد. من میگویم شما باشید ولی درست عمل کنید.
دولت رئیسی، دست دولت احمدی نژاد را از پشت بسته است
مسیح مهاجری در خصوص مقایسه این دوره با دوره احمدی نژاد گفت : اخیرا با یکی از دوستان که صحبت میکردم گفتم ما زمان احمدینژاد فکر میکردیم بدترین دولتی که در این کشور سر کار آمده، دولت احمدینژاد است ولی الان میبینیم نه، همین دولت فعلی دست احمدینژاد را از پشت بسته است. علت این وضعیت بدتر هم این است که احمدینژادیها و گروه دیگری تندروتر از آنها، همه با هم دستاندرکار هستند. آن وقت فقط احمدینژادیها بودند هر کاری میکردند، خرابکاری میکردند و خود اصولگراها به آن دولت میگفتند دولت انحرافی!
چیزی که که ما از اول میگفتیم ولی آنها بعدها گفتند و اعتراف کردند. الان، هم آن احمدینژادیها سرکارند هم یک عده تندتر از آنها اضافه شدهاند، به همین دلیل، بله، بدتر از آن دوران است.
میدان را بسته اند و جلوی ورود افراد معتدل را گرفته اند
مدیر مسئوول روزنامه جمهوری اسلامی در خصوص عبور از شرایط فعلی چه تاکتیکی باید اتخاذ کرد ، اظهار کرد : افرادی هستند منتهی به آنها اجازه ورود به میدان عمل داده نمیشود. همین انتخابات ۱۴۰۰ اینطوری که رقم خورد، در واقع میدان را بستند و جلوی ورود افرادی که معتدل بودند و میتوانستند کاری انجام دهند را گرفتند. اگر همین وضع ادامه پیدا کند که شواهد همین را نشان میدهد، نمیشود آدمهایی که معتدل هستند و میتوانند کاری انجام دهند بر سر کار بیایند.
تنها در صورتی این شرایط پیش میآید که در کلان نظام تصمیم بگیرند که انتخابات رقابتی و آزاد و انتخابات سالم عملیاتی شود تا مردم نیز رغبت به مشارکت حداکثری داشته باشند. معتقدم این نکتهها درباره انتخابات گفته میشود ولی به آنها عمل نمیشود، تا الان که اینطور بوده بنابراین نمیتوان امید داشت که به این زودیها آن افراد معتدل که میتوانند کاری انجام دهند، بیایند و امور را در دست بگیرند.
شرطش این است که خود آقایان که در بالا هستند این مسیر را تغییر دهند، این سیاست را عوض کنند، اجازه ورود بدهند، افراد بیایند مطرح شوند، مردم تصمیم بگیرند. من معتقدم مردم ما درست تصمیم میگیرند. اگر میدان عمل باز باشد، آنها برای انتخاب واقعاً امکان داشته باشند، درست تصمیم میگیرند اما اینکه یک عده خاصی را به آنها معرفی کنیم و بگوییم همینها را انتخاب کنید! خب اینکه فایدهای ندارد. انتخاب وقتی درست درمیآید که مردم واقعا بتوانند انتخاب اصلح کنند. افراد مورد نظر در این عرصه داشته باشند و آنها را بتوانند انتخاب کنند. با این محدودیتهایی که ایجاد میکنند، نمیشود.
البته آدمها در این زمینه دو جور هستند. بعضیها خیلی متحجر هستند، فکرشان را حاضر نیستند تغییر دهند و در همان فکری که دارند، میمانند. یکی از خصوصیات تحجر این است که این افراد ایستایی دارند، قادر نیستند تغییر کنند.
نوع دیگر آدمها کسانی هستند که این حالت تحجر را ندارند و برای ایجاد تغییر آمادگی دارند و آزاد اندیش هستند. آقای هاشمی انصافاً جزء آزاد اندیشها بودند و در این آزاد اندیشی هم در واقع در مراتب بالا قرار داشتند و همین باعث شده بود که هم خودشان از نظر فکری متحول شوند و هم سعی میکرد که مدیریت و جامعه را متحول کند.
آقای هاشمی به امام گفت من را محاکمه و اعدام کنید ولی مساله جنگ را تمام کنید
ایشان یک زمانی بیشترین حملات را به آمریکا کرد. زمانی بود که احساس میکرد باید با آمریکا این طوری برخورد کند. یک زمانی خود ایشان گفتند من رفتم با امام (ره) صحبت کردم که بس است دیگر. بیایید یک جوری این موضوع آمریکا را حل کنیم چرا که مملکت نمیتواند این طوری ادامه پیدا کند. این تحول است.
در خیلی از مسائل همینطور بودند. در مسئله جنگ آقای هاشمی فرمانده جنگ بود، خیلی از عملیاتها با فرمان ایشان صورت گرفت. آخر کار آن کسی که بالاخره جنگ را تمام کرد آقای هاشمی بود. رفت خدمت امام(ره) صحبت کرد گفت اگر مشکلی هم برای پذیرش قطعنامه وجود دارد، گردن من بیندازید. من را محاکمه و اعدام کنید ولی مسئله را تمام کنید که دیگر جنگ نباشد.
این علاوه بر فداکاری که در این صحبت و این نوع برخورد وجود دارد که کاملاً مشهود است، نتیجه آن تحول فکری است. یعنی تا آن تحول نباشد، این فداکاری هم دنبالش نیست. ایشان یک آدم آزاد اندیشی بود و زمینههای خوبی برای تحول فکری هم در خودش داشت هم برای اینکه در جامعه تحول ایجاد کند.
جریانی کلا آقای هاشمی را نمی خواهند و ایشان را سانسور می کند
مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی درباره هاشمی زدایی اظهار کرد : من در این زمینه چون
با اکثر اینها آشنایی داشتم، اطلاعات و خاطراتی دارم که الان جای گفتن آنها نیست ولی اجمالش این است که خودشان نمیتوانستند در کار تصمیم بگیرند. پس تکلیف صداوسیما هم که روشن است. باقی میماند آن جریانی که کلاً آقای هاشمی را نمیخواهد و سانسور میکند. چرا؟
آدم های کوچک از آیت الله هاشمی می ترسند
علت کلی این موضوع آن است که آقای هاشمی آدم بزرگی بود و آدمهای کوچک از آدمهای بزرگ میترسند. خیلی طبیعی هم هست. آدمهای کوچک همیشه میخواهند کوچکتر از خودشان را داشته باشند و با آنها کار کنند، آدمهای بزرگ را نمیخواهند.
حالا چرا؟ برای اینکه اگر آدم بزرگ، حرفهایش، کارهایش، افکارش، مطالبش مطرح شود، حالا از صدا و سیما پخش شود، در مطالب روزنامهها بیاید یا به شکلهای مختلف مطرح شود، به گوش مردم برسد و به چشم مردم بیاید، اولین سؤالی که به ذهن مردم میرسد این است که پس شما چهکارهاید؟ این آدم به این بزرگی را پس چرا نگذاشتید کار کند؟ ۲۰ سال چرا کنار بود؟ این همه مدت چرا او را سانسور کردید؟
اصلاً فلسفه این سانسور این است. آدم بزرگ را نمیخواهند مطرح کنند چون کوچک بودن خودشان نمایان میشود و برای مردم سؤال میشود و بعد مردم متوجه میشوند که اگر فلان جا، فلان مشکل و فلان بحران پیش آمد، به خاطر این بود که از این انسان بزرگ استفاده نکردید و از کوچکها استفاده کردید.
چه معنایی داشت احمدی نژاد رئیس جمهور شود؟
حالا مثلاً تا زمانی که آقای هاشمی رفسنجانی بود، اعلام آمادگی هم کرده بود که رئیسجمهور شود، چه معنایی داشت که احمدینژاد رئیسجمهور شود؟ شما این دوتا را کنار هم بگذارید و مقایسه کنید. اصلاً ما در مورد احمدینژاد پیشداوری هم نمیکنیم که بگویند قبل از اینکه رئیسجمهور شود چطور درباره او قضاوت میکنید.
احمدی نژاد مملکت را شخم زد و از بین برد
حالا هشت سال رئیسجمهور بود، چه گلی به سر این مملکت زد؟ مملکت را شخم زد و از بین برد. آقای هاشمی هشت سال رئیسجمهور بود مملکت ویران شده در اثر جنگ را به یک جایی رساند و خیلی از مشکلات را حل کرد. من نمیخواهم بگویم آقای هاشمی ایراد و مشکلی نداشت و همه چی درست بود. من خودم دهها بار با آقای هاشمی بر سر بعضی مسائل کلنجار رفتم، حرف زدم و ایرادهایی گرفتم. حتی نامههایی خطاب به ایشان نوشتم، تحلیل کردم که فلان کار شما و فلان مطلب درست نبود. بعضی از این چیزها را در مصاحبهها و خاطراتم گفتم اما جمع بندیام نسبت به آقای هاشمی این است که ایشان کجا و احمدینژاد کجا؟!
شما چطور ترجیح میدهید که احمدینژاد بشود رئیسجمهور و آقای هاشمی را کنار بگذارید؟ یا افراد دیگری که مطرح بودند و اجازه ندادند که بیایند رئیسجمهور شوند. این یعنی اینکه کوچکترهایمان هر چه کوچکتر بهتر! برای اینکه حرف شنو باشند. اتفاقاً بعضی از اینها حرفشنویی هم نکردند و خیلی هم شورش کردند و کارهایی کردند که الان خود آقایان حاضر نیستند اینها را بیاورند و مطرح کنند. هیچ وقت اینها را به تلویزیون نمیآورند که با آنها مصاحبه کنند یا نظرشان را بگیرند.
آیت الله هاشمی چون بزرگ بود، سانسور شد و اجازه کار پیدا نکرد
بعضی از این افراد را در بعضی جاها سرشان را گرم کردهاند که در واقع نوعی حقالسکوت است. چرا؟ برای اینکه حتی خود اینها هم نارضایتیشان را نشان دادند. بعضی کارها را کردند. بعضی اقدامات را کردند که نشان میداد که همینها هم حتی با این روشها نمیتوانستند کار کنند و راضی نبودند. به نظرم همین بس است که بگوییم آقای هاشمی چون بزرگ بود سانسور شد و اجازه کار پیدا نکرد و نگذاشتند مطرح شود و خدمت کند.
ارسال نظر