حماسه ای که امام خمینی آفرید / از تولد تا رحلت امام راحل

 نام این مولود را سید روح‌الله گذاشتند. هنوز ۵ ماه از تولدش نگذشته بود که پدرش آیت‌الله سیدمصطفی در ۱۲ ذیقعده سال ۱۳۲۰ هجری قمری بین راه خمین، اراک ، در سن ۴۷ سالگی،  توسط اشرار با ضرب گلوله به شهادت رسید.

آیت‌الله آقاسید مصطفی پدر امام، فرزند مرحوم آیت‌الله سیداحمد موسوی از مراجع نجف و از همرزمان آیت‌الله میرزای شیرازی رهبر نهضت تنباکو بود. او برای تبلیغ و ارشاد مردم خمین به این شهر عزیمت فرمود و در زمان حیات خود از مراجع تقلید و افراد بانفوذ مذهبی خمین به شمار می‌رفت.

امام در دوران کودکی و نوجوانی آموزش دروس حوزوی را در شهر خمین آغاز کرد و نزد اساتید حوزه خمین به تحصیل پرداخت.

با پیشرفت قابل توجهی که در کسب علوم حوزوی داشت، در سال ۱۳۳۸ قمری (۱۲۹۸ هـ ش) برای ادامه تحصیل به شهر اراک که در آن زمان با حضور آیت‌الله حائری یزدی ، از رونق علمی قابل توجه برخوردار بود، مهاجرت و در حلقه درس آیت الله حایری یزدی مرجع بزرگ، به تحصیل ادامه داد.

حدود دو سال در اراک بسر برد، تا اینکه در رجب سال ۱۳۴۰ هـ ق مطابق با فروردین ۱۳۰۰ شمسی در معیت استادش حضرت آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه علمیه قم)، به شهر قم مهاجرت فرمود و حوزه علمیه قم بنا گذاشته شد.

مواضع سیاسی امام در دوران تحصیل

  امام خمینی زمانی تحصیل خود را در حوزه علمیه آغاز کرد که چند سال از جنبش مشروطیت گذشته بود. هنوز نسل اول مشروطیت برای نقل مسائل آن دوران حضور داشتند. امام در این دوره کم و بیش از طریق اساتید خود با انقلاب مشروطیت و دلایل شکست و تغییر جهت آن آشنا شده بود.

از ویژگی‌های دوران تحصیل امام می‌توان به همزمانی این دوره ، با فرار آیت‌الله کاشانی و روحانیون انقلابی از عراق به ایران و حضور آنان  حوزه‌های علمیه قم و تهران دانست. این حضور موجب آشنایی امام با موقعیت سیاسی انقلاب عراق شد. همچنین امام در این زمان از نظرات آیت‌الله خوانساری هم که پس از تبعید به قم آمده بود، بهره‌مند شد.

دوران تحصیل امام در حوزه، همزمان است با تحولات سیاسی و تغییر جهت‌های حکومت (اسلام‌خواهی رضاخان تا  برنامه‌های ضداسلامی او) مجموع این تحولات باعث شد ، امام در دوره تحصیل ، شاهد وقایع ویژه‌ای باشد.

 اولین حرکت سیاسی امام که نشان از ذهن فعال امام در برخورد با مسائل غیراسلامی رژیم ستمشاهی دارد، در تاریخی‌ترین سند مبارزاتی امام  که طی دستخطی از ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳ به جای مانده است، قابل مشاهده است. (صحیفه نور، جلد یک، صفحه ۵).

در این پیام آمده است: «خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رساند و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده ... قیام برای شخص است که یک نفر مازندرانی بی‌سواد را بر یک گروه چند میلیونی چیره می‌کند ... قیام برای نفع شخصی است که الان هم چند نفر کودک خیابانگرد را در تمام کشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده».

انتقاد از حکومت رضاخان

 همانطور که اشاره رفت،  امام تحصیل خویش در حوزه علمیه را،  در دوران استبداد رضاخانی و تغییر روش‌های رضاخان طی کرد. زندگی و حضور امام در این دوره،  موجب شده است که به آسانی مسائل آن دوره را به نقد کشیده و به عنوان یک شاهد بر آنچه که در این زمان بر کشور و مردم گذشته است، اطلاع دقیق داشته باشد.

امام، رفتن رضاخان از کشور را این چنین توصیف می‌کند: «وقتی که این سه مملکت هجوم کردند و ایران را گرفتند، من یادم هست و قم بودم، همه چیز مردم در خطر بود، سه تا لشکر دشمن وارد شده بود، همه چیزشان در خطر بود، لکن آن روزی که صدا درآمد که رضاخان را بیرونش کردند، مردم راحت شدند، مردم دعا کردند، به هم شاید تبریک می‌گفتند». امام همیشه غبطه می‌خورد که در زمانی که رضاخان از کشور رفت، در ایران رهبری سیاسی روحانی و غیرروحانی در صحنه سیاست کشور نبود ، تا رهبری نهضت خودجوش مردم را عهده‌دار گردد.

او در یکی از سخنرانی‌های خویش می‌فرماید (صحیفه نور، جلد ۱۳، صفحه ۱۸۸): «مع‌الاسف آن وقت اشخاصی که خود ملت، یک رأسی که بتوانند آنها را جمع بکند، نبود که پسر رضاخان را آنها گذاشتند اینجا. و در صورتی که اگر آن وقت در دو سه شهر تظاهر می‌شد به ضد، نمی‌گذاشتند او را، لکن هیچ‌کس حرف نزد، تا اینکه آن خوف سابق بود و ریخته نشده بود آن خوف، از این جهت مردم جرأت نمی‌کردند، کسی هم نبود که آنها را وادار کند به یک هم چو مسائلی، شاید اگر مرحوم مدرس در آن وقت بود، آن کارها را می‌کرد، لکن کسی نبود که این کارها را بکند».

به اعتقاد امام شرایط سیاسی آن زمان (سال ۱۳۲۰) وقوع یک انقلاب اسلامی ، همانند سال ۱۳۵۷ را کاملا ممکن ساخته بود. تا آنجا که می‌فرمایند: «صد افسوس که این انقلاب دیر تحقق پیدا کرد و لااقل در اول سلطنت جابرانه کثیف محمدرضا تحقق نیافت و اگر شده بود، ایران غارت‌زده، غیر از این ایران بود».

آغاز تدریس رسمی در حوزه علمیه:

در سال‌های پایانی حکومت رضاخان،  امام رسما به عنوان مدرس حوزه علمیه، به تدریس اخلاق مشغول شد. در مدت کوتاهی حلقه‌های درس امام، مورد استقبال طلبه‌هایی قرار گرفت که در آن زمان بیشترین سختی را هم از نظر امنیتی و هم از نظر معیشتی، از جانب حکومت تحمل می کردند.

امام، در خلال درس اخلاق، وظایف طلاب را بازگو می‌کرد وآنان را برای تحمل سختی‌ها و دفاع از دین اسلام آماده می‌ساخت. روشنگری‌های امام در طول تدریس، این دوره از حوزه را،  می‌توان به کادرسازی و تربیت نیروهای انقلابی و ورود سیاست به حوزه علمیه، دانست.

روشنگری‌های امام در این دوره، موجب شد، تا کسانی که تحمل شنیدن کلمه حق را ندارند، برای به تعطیلی کشاندن درس پافشاری کنند. در نهایت با فشار حکومت ، این درس هم به تعطیلی کشانده شد.

امام در این دوره هنگام درس و مباحثه‌های علمی دو انتقاد به وضع موجود دارد.

ـ انتقاد به حوزه‌های علمیه در رابطه با عدم تحرک سیاسی در حوزه‌ها

ـ انتقاد از رضاخان و تشکیلات حکومتی او به واسطه پیروی از بیگانگان و دوری از اسلام.

این نکته قابل توجه است که ؛ انتقاد امام از حوزه‌ها به گونه‌ای نبود که بهانه‌ای بدست دشمنان باشد و باعث تضعیف حوزه شود.

تولد نهضت و انقلاب اسلامی:  

آغاز حرکت انقلابی امام خمینی و مبارزه رسمی با خودکامگی‌های محمدرضا شاه را می‌توان پس از ارتحال آیت‌الله بروجردی دانست، چرا که تا زمان حیات حضرت آیت‌الله بروجردی به عنوان بزرگ مرجع حوزه علمیه، مرجعیت عام شیعیان را عهده‌دار بود، امام ضمن مشاوره سیاسی به ایشان،  هیچگاه خود شخصا موضعی خلاف رویه ایشان نداشت.

جلوگیری از اجرای لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی

به مناسبت سالروز ارتحال امام خمینی (ره) و قیام ۱۵ خرداد

علم مطابق مصوبه ۱۶ مهر ۱۳۴۱ به اجرای لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی پرداخت. در این لایحه برخلاف اصول ۹۱ و ۹۲ متمم قانون اساسی که شرط انتخاب‌شوندگان و اعضای انجمن‌های ایالتی و ولایتی را اعتقاد به مذهب اسلام، مرد بودن و سوگند به قرآن می‌دانست. در لایحه جدید انجمن‌های ولایتی را با هدف اسلام‌زدایی و دور کردن انجمن‌ها از نفوذ روحانیت، شرایط قبل را حذف و به بهانه دموکراسی و ترقی‌خواهی!! نخستین گام را در برداشتن اسلام از سر راه استبداد و استکبار، شرکت همه مردم در انتخابات اعم از زن و مرد و بدون توجه به دین را تصویب و سوگند یاد کردن نمایندگان به قرآن مجید را حذف کرد.

سفر جانسون معاون رییس‌جمهور آمریکا به ایران در ۳ /۶ /۱۳۴۱ برای بررسی اوضاع و ارزیابی اصلاحات و اطمینان از انجام شدن طرح،  نشان از پیگیری طرح به اصطلاح ملی برای انجام اصلاحات و عدم اطمینان از شاه برای اجرای طرح‌های عمرانی دارد.

امام خمینی که از دیرباز در اندیشه فرصتی مناسب برای شکستن قدرت نامشروع شاه و ابهت پوشالی سلطه آمریکایی او بر ایران بود، بهانه‌ای یافت تا پرچم مبارزه با استبداد داخلی و سلطه خارجی را بر دوش کشیده و موانع اجتماعی تصور عدم دخالت علما در سیاست به دلیل آلودگی سیاست با فریب و دغل و فساد را شکسته و با اعتراض به تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی،  رسما مبارزه علنی خود با شاه را آغاز کرد.

امام در تاریخ ۱۵ /۸ /۴۱ طی تلگرافی به نخست‌وزیر اظهار داشت: «اگر گمان کردید با تصویب‌نامه غلط و مخالف قانون اساسی می‌شود پایه‌های قانون اساسی را که ضامن ملیت و استقلال مملکت است، سست کرد و راه را برای دشمنان خائن به اسلام و ایران باز کرد، بسیار در خطا هستید». «اینجانب مجددا به شما نصحیت می‌کنم که به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید و از عواقب وخیمه تخلف از قرآن و احکام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون بترسید ... والا علمای اسلام درباره شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند کرد». (صحیفه نور، جلد ۱، صفحه ۱۵).

روشنگری امام ، پیرامون تصویب لایحه انجمن‌های ولایتی،  موجب اتحاد علمای بزرگ قم و نجف شد.

 قیام امام پس از انقلاب سفید

امام خمینی که پذیرای انقلاب سفید آمریکایی نبود و دست‌های مرئی و نامرئی آمریکا را در آن مشاهده می‌کرد! ابتدا در نشست علمای قم پرده از ماجرا و حضور آمریکا برداشت و عواقب تک تک اصول ششگانه را برشمرد، تا اینکه علما تصمیم گرفتند برای استماع نظر دولت نماینده دولت را به قم دعوت کنند، تا با حضور در جمع علما، پیرامون اصلاحات توضیحاتی را داده و علما را توجیه نماید.

نماینده‌ای از سوی دولت به قم عازم شد، اما نتوانست علما را قانع کند، بلکه بر ابهامات آنها افزوده شد. برای آگاهی از نظرات شاه، علمای حوزه مرحوم کمالوند، از علمای لرستان را برای مذاکره با شاه انتخاب و از ایشان خواستند با شاه در خصوص انقلاب سفید، مذاکره‌ای داشته باشد و هشدارهای خیرخواهانه علما را به اطلاع وی برساند.

 شاه در این ملاقات، بدون هیچ توضیحاتی اعلام داشت ؛ (اگر آسمان به زمین بیاید و زمین به آسمان برود، من باید این برنامه را اجرا کنم، زیرا اگر نکنم از بین می‌روم) و از علما گله می‌کند که چرا مانند علمای اهل سنت، او را اولی‌الامر خطاب نمی‌کنند!!مرحوم کمالوند، پس از مراجعه، در جلسه‌ای ، مذاکرات انجام شده را به اطلاع علما رساند. بر آنان ثابت شد که شاه از دیگری برای اجرای این برنامه دستور می‌گیرد.

امام پس از استماع گزارش، در یک سخنرانی توطئه مشترک آمریکا و شاه را افشا کرد و این حرکت را در پوشش انقلاب سفید،  خطری بزرگ و حساب‌شده علیه اسلام و ملت ایران و استقلال کشور برشمرد و هشدار داد که رژیم در این برنامه عقب‌نشینی نخواهد کرد و علما و مردم بایستی خود را برای یک مبارزه سخت و طولانی آماده کنند.

امام در قسمتی از بیانات خود، خطاب به علمای حاضر فرمود: «... در اینجا آنکه روبروی ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما می‌باشد، شخص شاه است که در مرز مرگ و زندگی قرار گرفته و چنان که خود اظهار داشته عقب‌نشینی او در این مورد، به قیمت سقوط و نابودی او تمام خواهد شد.

در پایان این جلسه علمای حاضر تصمیم بر آگاه‌سازی مردم گرفتند و قرار شد طی اعلامیه‌هایی با رفراندم شاه مبارزه شود و از مردم خواسته شود در این رفراندم حضور پیدا نکنند.

شاه در ۲۳ اسفند ماه ۱۳۴۱ طی سخنانی در پایگاه وحدتی دزفول، پرده از چهره فریبکارانه خود برداشت و رسما با روحانیت و رهبری نهضت اعلام جنگ نمود و مخالفان را به مرگ تهدید کرد. او در این سخنرانی که با لحن بی‌ادبانه اظهار داشت: (این عناصر فرومایه با همفکران ارتجاعی خودشان اگر از خواب غفلت بیدار نشوند، چنان مثل صاعقه مشت عدالت در هر لباسی که باشند، بر سر آنها کوفته خواهد شد که شاید به آن زندگی ننگین و کثافت‌شان خاتمه داده شود!)

 بعد از چند روز طی اعلامیه‌ای خطاب به علما و حجج اسلام،  نوروز سال ۴۲ را عزای عمومی اعلام کرد و تأکید فرمود؛ علما با استفاده از این رویه،  ملت را از مصیبت‌های وارده بر اسلام، آگاه نمایند.

نوروز سال ۱۳۴۲ همزمان با سال تحویل ، که طبق معمول چراغ‌های حرم حضرت معصومه (س) خاموش می‌شد، اعلامیه‌هایی پخش شد و بدست مردم شرکت‌کننده در مراسم رسید،  بطوری که کار از دست ساواک خارج شد.

فاجعه خونین مدرسه فیضیه

روز دوم فروردین سال ۴۲ مصادف بود با ۲۵ شوال،  شهادت امام صادق (ع)،  در این روز مطابق روال معمول مراسم سوگواری در مدرسه فیضیه برگزار و زائران حضرت معصومه (س) برای شرکت در مراسم عزاداری به مدرسه فیضیه وارد شده بودند.

هنوز سخنران بالای منبر بود که یک‌باره تعدادی افراد مشخص و مأموران لباس شخصی ، از میان مجلس برخواستند، با کتک زدن مردم بی‌گناه، حاضران در مجلس عزا را به خاک و خون کشیدند.

در این مجلس، از اسلحه گرم استفاده نشد، اما با اسلحه سرد تا توانستند روحانیون و مردم حاضر در مدرسه را کتک زده و سپس به حجره‌ها ریخته، تمام مدرسه را به خاک و خون کشیدند. روز بعد باز هم مجددا این واقعه تکرار شد و منجر به بستن مدرسه فیضیه گردید.

همزمان با حرکت به خاک و خون کشیدن زائران بی‌گناه و روحانیون ساکن در مدرسه فیضیه، از طریق رادیو و تلویزیون اعلام کردند! عده‌ای دهقان و کشاورز به داخل مدرسه ریختند و طلاب حاضر در مدرسه را به خاک و خون کشیدند!!!.

 قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲

سخنان امام خمینی در روز عاشورا، برای رژیم غیر قابل تحمل بود، همانروز دستور دستگیری امام و همراهان امام صادر شد.  ساواک و شهربانی تعداد زیادی از یاران امام را در ۱۴ خرداد دستگیرکردند ودر ساعت سه نیمه شب  پانزده خرداد، با ریختن صدها کماندوی اعزامی از مرکز، منزل امام را محاصره و به منزل وارد شده ایشان را درحالی که مشغول نماز شب بود، دستگیر کرده،  به تهران منتقل ودر بازداشتگاه باشگاه افسران زندانی کردند،  سپس به زندان قصر منتقل کردند. امام  پس از نوزده روز حبس در زندان قصر، به زندانی در پادگان نظامی عشرت آباد منتقل شد.

خبر دستگیری امام به سرعت در شهر قم پخش شد. مردم باشنیدن خبر با شعار "یامرگ یا خمینی" به سوی منزل امام و از آنجا به سمت حرم حضرت معصومه (س) حرکت کردند. ابتدا پاسبان های شهربانی توان جلوگیری مردم را نداشتند، اما پس از رسیدن نیروهای کمکی نظامی از پادگان های اطراف قم ، هنگامی که جمعیت از حرم حضرت معصومه (س) خارج می شدند، آنها را با رگبار مسلسل به خاک و خون کشیدند. هم زمان برای ایجاد رعب و وحشت ، هواپیماهای جنگی در فضای شهر قم  دیوار صوتی را شکستند.  شهر قم، حالت جنگی به خود گرفته بود، کامیون های نظامی، اجساد شهدا و مجروحین را به سرعت از خیابانها و کوچه ها به نقاط نامعلومی بردند. رسیدن خبر دستگیری امام به تهران، مشهد، شیراز و دیگر شهرها را به صحنه اعتراض  تبدیل کرده بود .  در این روز مردم ورامین و شهرک های اطراف کفن پوشیده به سوی تهران روانه شدند. ارتش آن روز با تانک ها و ابزار زرهی و نیروهای نظامی برای جلوگیری از ورود مردم ورامین به تهران ،  در سه راهی ورامین با جمعیت درگیر شدند و جمع زیادی از راهپیمایان را به خاک و خون کشیدند.

 هرچند در واقعه  پانزده خرداد با دستگیری امام  و کشتار وحشیانه مردم قیام ظاهرا سرکوب شد،  اما مردم از پای ننشستند و همچنان مطالبه گر آزادی امام بودند، تا اینکه رژیم مجبور شد، در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۴۲امام را از زندان آزاد و درمنزلی تحت محاصره نیروهای امنیتی در منطقه داوودیه تهران حبس خانگی کند. مردم تهران به محض اطلاع از انتقال رهبر، به سمت داوودیه سرازیر شدند. ساعاتی از ازدحام جمعیت نگذشت که رژیم مردم را پراکنده ومحل سکونت امام را محاصره کرد.

با دستگیری رهبـر نهـضـت و کـشتار وحشیانه مـردم در روز 15 خـرداد 42، قیام ظاهرا سرکوب شد. امـام خمینی در حبـس از پاسخ گفتـن بـه سئوالات بازجـویان، با شهـامت و اعلام ایـنکه هیـئـت حاکمه در ایـران و قـوه قضائیه آنرا غیر قـانـونـی وفـاقـد صلاحیت مـی داند، اجتـناب ورزیـد. در شامگاه 18 فـروردیـن سال 1343 بـدون اطلاع قـبـلی، امام خمینی آزاد و به قـم منتقل مـی شـود. بـه محض اطلاع مردم، شـادمـانی سراسر شهر را فرا مـی گیرد وجشنهای باشکـوهی در مـدرسه فیـضیـه و شهـر بـه مـدت چـنـد روز بـر پا مـی شـود . اولیـن سالگـرد قیام 15خـرداد در سال 1343 با صـدور بیانیه مـشتـرک امام خمیـنـی و دیگر مراجع تقلید و بیانیه های جداگانه حـوزه های علمیه گرامـی داشـتـه شـد و به عنـوان روز عزای عمـومـی معرفـی شـد.

امـام خمینـی در هـمیـن روز ( 4 آبـان 1343 ) بیانیـه ای انقلابـی صادر کرد و درآن نـوشـت : دنیا بـدانـد که هر گرفـتاری ای کـه ملـت ایـران و مـلـل مسلمیـن دارنـد از اجـانب اسـت، از آمـریکاست، ملـل اسلام از اجـانب عمـومـا و از آمـریکـا خصـوصـا متنفــر است ... آمـریکـاست که از اسـرائیل و هـواداران آن پشتیبـانـی مـی کنـد. آمریکاست که به اسرائیل قـدرت مـی دهـد که اعراب مسلـم را آواره کند. افشاگری امام علیه تصـویب لایحه کاپیتـولاسیون، ایران را در آبان سـال 43 در آستـانه قیـامـی دوبـاره قرار داد .

سحرگاه 13 آبان 1343 دوباره کماندوهای مـسلح اعـزامی از تـهـران، مـنزل امام خمیـنی در قـم را محاصره کـردنـد. بازداشت و بـه هـمراه نیروهای امـنیـتی مـستقیما بـه فرودگاه مهرآباد تهران اعـزام و بـا یک فـرونـد هـواپیـمای نظامی کـه از قبل آماده شـده بـود، تحت الحـفـظ مامـوریـن امـنیـتی و نظامی بـه آنکارا پـرواز کـرد.

تبعیـد امـام خمینـی از تـرکیه به عراق

روز 13 مهرماه 1343 امام به هـمـراه فرزنـدشان آیه الله حاج آقا مصطفـی از ترکیه به تبعیدگاه دوم، کشـور عراق اعزام شدند . امام خمینی پس از ورود بـه بـغداد بـرای زیارت مرقـد ائـمه اطهار(ع) به شهــرهــای کاظمیـن، سامـرا و کـربلا شتـافت ویک هـفـته بعد بـه محل اصلـی اقـامت خـود یعنـی نجف عزیمت کرد.

امام خمینـی از بدو ورود بـه نجف بـا ارسال نامـه ها و پیکـهایی بـه ایران، ارتباط خویـش را بـا مـبارزیـن حـفـظ نـموده و آنان را در هـر منـاسبـتـی بـه پـایـداری در پیگیـری اهـداف قیام 15 خـرداد فـرا می خواند .

اوجگیری انقلاب اسلامی در سال 1356 و قیام مـردم

امام خمینـی که بـه دقت تحـولات جاری جهان و ایـران را زیـر نظر داشت از فـرصت به دست آمـده نهـایت بـهـره بـرداری را کـرد. او در مرداد 1356 طـی پیامی اعلام کرد : اکنون به واسطـه اوضاع داخلی و خارجی و انعـکاس جنایات رژیـم در مجامع و مطـبـوعات خارجی فرصتی است که باید مجامع علمی و فـرهـنگی و رجال وطـنـخـواه و دانشجویان خارج و داخل و انجمـنهای اسلامی در هر جایـی درنگ از آن استفاده کنند و بی پرده بپا خیزند .

هجرت امام خمینی از عراق به پاریس

در دیدار وزرای خارجه ایران و عراق در نیـویـورک تصـمیـم به اخراج امام خمینـی از عراق گرفته شـد. روز دوم مـهـر 1357 مـنزل امـام در نجف بـوسیله قـوای بعثـی محاصره گردیـدانعکاس ایـن خبـر با خشـم گستـرده مسلمانان در ایران، عراق و دیگـر کشـورها مـواجه شـد .

روز 12 مهر ،امام خمینی نجف را به قصد مرز کـویت ترک گـفـت. دولت کویـت با اشاره رژیـم ایـران از ورود امـام بـه ایـن کـشـور جلوگیـری کـرد. قـبـلا صحـبـت از هجـرت امام بـه لبـنـان و یا سـوریه بـود امـا ایشان پـس از مشـورت با فـرزنـدشان ( حجه الاسلام حاج سیـد احمـد خمینـی ) تصمیـم بـه هجـرت به پاریـس گرفت. در روز 14 مهـر ایشان وارد پاریس شدند .

و دو روز بعد در منزل یکی از ایرانیـان در نوفـل لـوشـاتــو ( حـومـه پاریـس ) مستقـر شـدنـد. ماءمـوریـن کاخ الیزه نظر رئیـس جـمهـور فـرانسه را مبنـی بـر اجتناب از هرگـونه فـعـالیـت سیاسـی بـه امام ابلاغ کـردنـد. ایـشـان نیز در واکـنـشــی تنـد تصـریح کـرده بـود که ایـنگونـه محدودیتها خلاف ادعای دمکراسی است و اگر او ناگزیر شـود تا از ایـن فرودگـاه بـه آن فـرودگـاه و از ایـن کـشـور بـه آن کـشـور بـرود بـاز دست از هـدفهایـش نخـواهـد کشیـد .

امام خمیـنی در دیـماه 57 شـورای انقلاب را تکشیل داد. شاه نیز پـس از تشکیل شـورای سلطـنـت و اخـذ رای اعـتـماد بـرای کـابینه بختیار در روز 26 دیـماه از کشـور فـرار کـرد. خـبـر در شـهـر تهران و سپـس ایران پیجید و مردم در خیابانها به جشـن و پایکـوبی پرداختند

بازگشت امام خمینی به ایران پس از 14 سال تبعید

به مناسبت سالروز ارتحال امام خمینی (ره) و قیام ۱۵ خرداد

اوایل بهمـن 57 خبر تصمیم امام در بازگشت بـه کـشور منتشر شد. هر کس که می شنید اشک شوق فرو می ریخت. مردم 14 سال انتظار کشیده بـودنـد. اما در عیـن حال مردم و دوستان امام نگـران جان ایشان بـودند چرا که هنوز دولت دست نشانده شاه سر پا و حکومت نظامی بر قرار بود. اما امام خمینی تصمیـم خویـش را گرفته و طی پیامـهـایی به مردم ایران گـفـته بـود می خـواهد در ایـن روزها سرنـوشـت سـاز و خطیر در کنار مردمـش باشد. دولت بخـتیار با هماهنگی ژنرال هایزر فـرودگـاههای کشـور را به روی پـروازهـای خـارجی بست.

دولت بختیار پـس از چنـد روز تـاب مقـاومـت نیـاورد و ناگزیـر از پذیرفتـن خـواست ملت شـد. سرانجام امام خمینـی بامداد 12 بهمـن 1357 پـس از 14 سال دوری از وطـن وارد کشـور شـد . استقبال بـی سـابـقـه مـردم ایـران چنـان عـظیـم و غیـر قـابل انکـار بــود که خبرگزاریهای غربـی نیز ناگزیر از اعـتـراف شـده و مستـقـبـلیـن را 4 تا 6 میلیون نفر برآورد کردند .

رحلت امام خمینی و فراق یاران

امام خمینی هـدفها و آرمانها و هـر آنچه را که مـی بایــست ابـلاغ کنـد ، گفته بـود و در عمـل نیز تـمام هستیـش را بـرای تحقق هـمان هـدفها بـکار گرفته بـود . اینک در آستـانه نیمه خـرداد سـال 1368 خـود را در آماده ملاقات عزیزی می کرد که تمام عمرش را برای جلب رضای او صرف کرده بـود و قامتش جز در بـرابـر او ، در مـقابل هیچ قدرتی خـم نشده ، و چشـمانش جز برای او گریه نکرده بـود . سروده های عارفانه اش همه حاکی از درد فـراق و بیان عطـش لحظه وصال محبوب بـود . و اینک ایـن لحظه شکـوهمنـد بـرای او ، و جانــکاه و تحمل ناپذیر بـرای پیروانـش ، فـرا مـی رسید . او خـود در وصیتنامه اش نـوشـته است : با دلی آرام و قلبـی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران مرخص و به سـوی جایگاه ابــدی سفر می کنـم و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم و از خدای رحمن و رحیـم می خـواهـم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصـور و تقصیر بپذیـرد و از مـلت امیدوارم که عذرم را در کـوتاهی ها و قصـور و تقصیـرها بـپذیـرنـد و بـا قــدرت و تصمیـم و اراده بــه پیش بروند .

شگفت آنکه امام خمینـی در یکـی از غزلیاتـش که چنـد سال قبل از رحلت سروده است :

انتظار فرج از نیمه خرداد کشم . سالها می گذرد حادثه ها می آید.

ساعت 20 / 22 بعداز ظهر روز شنبه سیزدهـم خـرداد ماه سـال 1368 لحظه وصال بـود . قــلبـی از کار ایستـاد که میلیـونها قلــب را بـه نور خدا و معنـویت احیاء کرده بـود . بــه وسیله دوربین مخفـی ای که تـوسط دوستان امــام در بیمارستان نصب شده بـود روزهای بیماری و جریان عمل و لحظه لقای حق ضبط شده است. وقتی که گوشه هایـی از حالات معنوی و آرامـش امام در ایـن ایـام از تلویزیون پخـش شـد غوغایی در دلها بر افکند که وصف آن جــز با بودن در آن فضا ممکـن نیست . لبها دائمـا به ذکـر خـدا در حـرکت بود.

در آخرین شب زندگی و در حالی که چند عمل جراحی سخت و طولانی درسن 87 سالگی تحمل کرده بود و در حالیکه چندیـن سرم به دستهای مبارکـش وصل بـود نافله شب می خـواند و قـرآن تلاوت مـی کرد . در ساعات آخر ، طمانینه و آرامشی ملکـوتـی داشـت و مـرتبا شـهادت بـه وحـدانیت خـدا و رسالت پیـامبـر اکرم (ص) را زمـزمه مـی کـرد و بـا چنیـن حــالتی بـود که روحـش به ملکـوت اعلی پرواز کرد . وقتی که خبر رحلت امــام منتشر شـد ، گـویـی زلزله ای عظیـم رخ داده است ، بغضها تـرکیـد و سرتاسر ایران و همـه کانـونهایـی کـه در جـهان بـا نام و پیام امام خمینـی آشـنا بـودنـد یــکپارچه گـریستند و بـر سر و سینه زدنـد . هیچ قلـم و بیـانـی قـادر نیست ابعاد حـادثه را و امواج احساسات غیر قابل کنترل مردم را در آن روزها تـوصیف کند.

شایـد کسانـی که قـادر به درک و هضـم ایـن مفاهیـم نیستنـد ، اگـر حالات مردم را در فیـلمهای مـراسـم تودیع و تشییع و خاکسپاری پیکر مطهر امام خمینـی مشاهده کنـنـد و خـبر مرگ دهها تـن که در مقابل سنگینـی ایـن حادثه تاب تحمـل نیـاورده و قـلبـشان از کار ایستـاده بـود را بشنـوند و پیکرهایی که یکـی پـس از دیـگری از شـدت تـاثـر بیهوش شـده ، بر روی دسـتها در امـواج جمعیت به سـوی درمانگاهها روانه می شـدند را در فیلمها و عکسها ببیننـد ، در تفسیر ایـن واقعیتها درمانده می شوند .

وبگردی