علی ربیعی: چگونه «قطع مسیر اصلاحات» بحران‌های انباشته را رقم زد؟
تبلیغات

علی ربیعی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: چرا بدون اصلاحات، جامعه جلو می‌رود و ساخت قدرت جا می‌ماند؟

پس از گذشت نزدیک به سه دهه از منازعات سیاسی دهه هفتاد، امروز بیش از هر زمان دیگری می‌توان با نگاهی واقع‌بینانه‌تر، هم خطاهای خود را دید و هم از خطوط درست آن دوره دفاع کرد. تجربه این سال‌ها نشان داده است که دفاع از ایران، همزمان نیازمند «اقتدار دفاعی» و «اصلاحات پایدار در حکمرانی داخلی» است؛ دو مولفه‌ای که بدون یکدیگر نه امنیت می‌آفرینند و نه ثبات.

با چنین نگاهی، بازخوانی منازعه‌ای که از سال ۱۳۷۶ آغاز شد، دیگر نه یک دعوای جناحی، بلکه ضرورتی تحلیلی برای آینده ایران است. امروز با گذشت بیش از دو دهه، می‌توان با عقلانیتی ناشی از تجربه تاریخی، به یک نگاه به خارج و داخل رسید.  کم‌توجهی به واقعیت زیست منطقه‌ای و ژئوپلیتیکی، انرژی و نفت ایران و بازی قدرت‌ها در این منطقه، تصور ما را از واقعیت پرخشونت و رقابتی منطقه مخدوش کرد. امروز جای تردید باقی نمانده است که توان دفاعی کشور شرط لازم برای صیانت از امنیت ملی است و کم‌توجهی به آن، هزینه‌هایی را متوجه کل جامعه خواهد کرد. اما این نکته، نباید ما را از خطای بزرگ‌تری در الزام تعامل مناسب با جهان و اجتناب از امنیتی‌سازی کشور و همچنین از حوزه داخلی و نوع کنش با جامعه غافل کند.

«قطع شدن مسیر اصلاحات» کشور را وارد چرخه‌ای از بحران‌های انباشته کرد که درنهایت، همه با مشکل مواجه شدند. ما با دو نوع امنیت‌سازی که متاسفانه دارای همپوشانی هم هستند مواجهیم: امنیتی‌سازی ایران توسط اسراییل و با موازات آن امنیتی‌سازی عرصه فرهنگ و اجتماعی در داخل ایران. اصلاحات نه امری سیاسی بلکه نوعی رویکرد و مدل فکری است که هدف آن، استقرار دولتی است که حقوق و آزادی‌های اساسی شهروندان را تضمین کند. تجربه سه دهه اخیر نشان داده است که این حقوق، نه صرفا یک مطالبه، بلکه «شرط بقای جامعه ایران» است.

اگر مسیر اصلاحات تداوم یافته بود، هم اقتصاد کشور با این حجم از فرسایش مواجه نمی‌شد و هم فضای اجتماعی، فرهنگی و حتی وضعیت حجاب به این درجه از تنش و واکنش فنرگونه نمی‌رسید. اصلاح‌طلبی در ذات خود یک «مدل فکری و رویکرد حکمرانی» است، نه صرفا یک جریان سیاسی. جامعه ایران همچنان به اصلاحات نیاز دارد، نه به عنوان شعار، بلکه به عنوان سازوکاری برای تطبیق نظام حکمرانی با واقعیت‌های متغیر جامعه.

از این منظر، اصلاحات یعنی سیستمی که بتواند همزمان «تغییرپذیر و در عین حال پایبند به ارزش‌های بنیادین و منافع ملی» باشد. در مقابل، رویکرد ضداصلاحی هر پدیده بیرونی را با بدبینی و هراس تحلیل می‌کند و آن را تهدیدی علیه موجودیت خود می‌بیند. نتیجه چنین نگاهی، وضعیتی است که در آن جامعه تغییر می‌کند، اما ساخت قدرت تغییر نمی‌کند و درنهایت، ساخت قدرت از نقش هدایتگر به جایگاه مقاومت منفعلانه تنزل می‌یابد.

تغییرات اجتماعی و تحولات محیطی، جدا از خواست ما، همزمان و هم‌جهت رخ می‌دهند. نادیده گرفتن این واقعیت، شکاف میان جامعه و نظام تصمیم‌گیری را عمیق‌تر می‌کند. هر بار که از «تغییر محیطی» سخن گفته می‌شود، عده‌ای بلافاصله با نگاه صرفا سیاسی و رویکردی تهاجمی واکنش نشان می‌دهند؛ درحالی که بخش زیادی از این تحولات ماهیتی اجتماعی، نسلی و فرهنگی دارد. 

زمانی که سیستم داخلی در برابر این تغییرات مقاومت می‌کند، فضا برای بهره‌برداری نیروهای معارض از مطالبات واقعی جامعه فراهم می‌شود؛ رخدادی که هزینه آن درنهایت بر دوش کل کشور می‌افتد.

امروز شاید بیش از هر زمان دیگری نیاز داریم به یک اصل ساده بازگردیم: اصلاحات زمانی رخ داد که بیش از 80درصد جامعه در انتخابات (همانند سال ۷۶) مشارکت کردند. اما در پی انتخابات بعدی و تقسیم انسان‌ها، به خودی و غیرخودی و خالص‌سازی‌های مداوم هم همدلی و حمایت اجتماعی را تضعیف کرد و هم منجر به محدودسازی خلاقیت و نوآوری در عرصه سیاست‌گذاری شد؛ در عین حال انسداد حرکت اجتماعی، جامعه را از نشاط تهی کرد و تاثیر این روند پویایی در حوزه اقتصاد را هم تحت تاثیر منفی قرار داد و چنین شد که دستیابی مجدد به رشد اقتصادی صورت گرفته در دوره اصلاحات، تبدیل به یک رویا شد.

من عمیقا معتقدم آنچه در آن سال‌ها رخ داد ریشه در مشارکت 80درصدی مردم داشت. سیاست‌گذاری که از درون آرای 80درصد بیرون آمده باشد، قطعا سیاست‌هایی مبتنی بر تغییرات محیطی و خواسته جامعه شکل می‌دهد و در رابطه‌ای متقابل، جامعه نیز با انسجام و همراهی خود، پویایی اجتماعی و حتی سیاسی را رقم می‌زند. مسیر آینده ما جز این نمی‌تواند باشد.

اخبار تاپ حوادث

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

وبگردی