اینجا شمال تهران است؛ بدون آب، گاز و برق در چند قدمی لاکچری نشینان+ فیلم
حجم ویدیو: 34.88M | مدت زمان ویدیو: 00:02:07

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، اینجا لبه تهران است. از این گِیت به بعد، دیگر در شهر حضور دارید و ندارید! از اینجا به بعد، هم شهر است و هم شهر نیست! مردم اینجا، روی نقشه، مردم شهر نشینِ ساکن منطقه یک تهران به حساب می آیند و در واقعیت، نشان می دهند که همه چیز فرق می کند.

کمی از خیابان دربند که دور شوید و به سمت خیابان شهید گلابدره حرکت کنید، به گِیتی می رسید که انتهای حوزه شهری تهران محسوب می شود. اینجا، نه آب و برقی وجود دارد، نه گاز

آب جاری در لوله ها، از چاه کشیده می شود و در سرمای هوا، همانجا در لوله ها یخ می زند، به طوری که برای رفتن به سرویس بهداشتی هم صاحبخانه باید آب را با قابلمه گرم کند. اینجا برایتان فرش قرمزی پهن نشده؛ پایتان را که به دنیای بعد از گیت بگذارید، در گل و لای غوطه ور می شوید. اینجا شب ها برایتان نوای آرامش بخشی پخش نمی شود، فقط صدای پارس کردن سگ ولگرد است و سگ ولگرد.

اینجا حدود 500 خانواده زندگی می کنند که اکثرشان از نقاط مختلف کشور به این منطقه مهاجرت کرده و به صورت غیر قانونی ساخت و سازهایی انجام داده اند و مالک خانه هایی شدند که خانه نیست! از سویی دیگر، عده ای دیگر با سندسازی، ادعای مالکیت این خانه ها را مطرح می کنند. در این بین مشخص نیست حق با کدام طرف است.

اینجا جایی برای زنان نیست. لبه تهران، جایی است که جز قهوه خانه ، جای دیگری برای تفریح ندارد و اگر هم باشد، چند قدم آن طرف تر است، چند قدم آن طرف تر، می شود لوکس و لاکچری، می شود جایی که برای جوانان اینجا افت دارد که به آنجا بروند! قهوه خانه های مردانه، اگر زن و دختر باشی، جایی در آن نداری. دختران و زنان در اینجا تفریح های دیگری دارند، مثلا می توانند کوهنوردی کنند و به غیر از آن تقریبا دیگر هیچ!

اینجا برای دهه هشتادی ها افت دارد دستشان توی جیب خودشان نباشد!

چند نوجوان وارد قهوه خانه می شوند. از همان دهه هشتادی هایی که مشخص است خودشان به تنهایی از پس زندگی شان بر می آیند. می نشینند و قبل از هر چیز، سریعا قلیان با طعم مورد علاقه شان را سفارش می دهند. یکی از آنها تازه کنکور داده، ولی امیدی به درس خواندن ندارد و می خواهد به کار کردن ادامه دهد. می گوید: «الان هم که مشغول درس خواندن هستم در بازار 15 خرداد مغازه دارم. وسایل تم تولد می فروشم. درآمدم هم خیلی خوب است.»

این حاجی بازاری دهه هشتادی تاکید می کند که دستش توی جیب خودش است. چند باری هم این را تکرار می کند که یادمان بماند. دوستانش هم مثل خودش هستند؛ کار می کنند و درس می خوانند؛ ولی از حرف هایشان مشخص است که هیچ کدام قصد ادامه تحصیل ندارند. 

می گوید: «با شروع کرونا 400 میلیون تومان ضرر کردم؛ باورتان می شود؟» بعد پکی به قلیانش می زند و می گوید: «کل 400 میلیون را خودم کار کردم و ضررم را پرداخت کردم. وضع مالی پدرم بد نیست؛ ولی من از او کمکی نمی گیرم، سعی می کنم برای خانه هم کمکی باشم تا سر بار.»

دوست دیگرش که تازه توانسته یک پراید وانت با زحمت خودش بخرد می گوید: «این تفریحمان است که بیاییم در قهوه خانه یکی دو ساعتی وقت بگذرانیم. هزینه اش هم زیاد نمی شود، نفری 50 هزار تومان می دهیم و تمام. آن کافه های لاکچری برایمان افت دارد.» 

او ادامه می دهد: «تفریح دیگرمان دور دور کردن با ماشین است، به غیر از اینها، تفریح دیگری نداریم.» و همه شان غرق در دود قلیان هایشان می شوند.

اینجا فقط نام شمال تهران را دارد اما از آب و برق و گاز خبری نیست

گلابدره منطقه ای در شمال تهران است. کمی بالاتر از تجریش، نه چندان دور از کاخ سعدآباد، نبش پارک گلابدره، همان جایی که شهروندان برای سورتمه سواری به آنجا می روند. وارد منطقه گلابدره که می شوید، پیش که می روید و به ورود گیت که می رسید، همانجا که به راسته گلابدره معروف است؛ ناگهان زندگی، متر به متر از زندگی دور می شود! زمین بدون آسفالت، کانال آب آلوده، خانه هایی بدون مهندسی و قوانین ساخته شده و در نهایت به قهوه خانه هایی می رسید کاملا مردانه. مردانی در حال قلیان کشیدن. یا در حال گپ زدن یا به تماشای برنامه تلویزیون نشسته اند. 

سگ های ولگرد نگهبان خودروهایتان می شوند. پیاده که می شوید در این فصل سرد، سرما چنان به وجودشان حمله می کند که با سرعت خود را به پلاستیک هایی می رساندید که دور تا دور قهوه خانه ها نصب شده است تا کمی از نفوذ سرما به محیط داخلی جلوگیری کنند.

آنجا بود که با مردان پیر و جوان قهوه خانه نشین محل به گفت و گو پرداختیم. از وضعیت برق و آب و گاز منطقه تا شرایط جوانان تا کمبودهای محل گفتند.

"اینجا شمال پایتخت ایران است؛ اما از زندگی مرفه خبری نیست. اینجا فقط نام شمال تهران را دارد اما از آب و برق و گاز خبری نیست."

این سخنان یک جوان 35 ساله ساکن منطقه راسته گلابدره تهران است. می گوید از ابتدا تولد تا الان در راسته گلابدره زندگی می کند و شرایط در به سمت بهبود و مجهز شدن منطقه به آب و برق و گاز حرکت مثبتی نداشته است.

در ادامه می گوید:" آب اهالی از چشمه تامین می شود. یعنی خود اهالی با هزینه خودشان، پمپ خریداری کرده اند، لوله کشی کرده اند و تانکر پر می کنند و استفاده می کنند."

این مرد جوان در ادامه در مورد نحوه تامین گاز و برق اهالی منطقه نیز چنین گفت: "مردم برای تامین گاز همانند روستاهای دور افتاده از کپسول استفاده می کنند و برق منطقه نیز به دلیل سدسازی شهرداری به موتوربرق متصل است و هیچ گونه کنتور وجود ندارد."

منطقه ای که این جوان در آن گفت، درست کنار سورتمه تهران قرار داد و به قول خودش: "شما حساب کنید، کنار سورتمه تهران، منطقه ای قرار دارد با 500 خانوار که هیچ گونه امکانات اولیه زندگی ندارند. یعنی سالها است در این نقطه زندگی می کنند و امکانات ندارند."

این شهروند منطقه راسته گلابدره در مورد علت تجهیز نشدن ساکنان به امکانات برق  و گاز و آب چنین توضیح داد: "شهرداری مجوز نمی دهد. می گوید در حریم رودخانه است و مجاز به لوله کشی و گازکشی نیستیم. حال سوال این است اگر این منطقه در حریم رودخانه است و باید این نکات رعایت شود چرا مجوز کسب و تاسیس مغازه می دهند. پول صدور مجوز را دریافت می کنند ولی فقط نمی توانند آب و برق و گاز برسانند؟"

ما اینقدر مشکل داریم که نمی دانم از کجا باید شروع کنم

بعد سراغ راننده تاکسی می رویم که نه تنها بزرگ شده همین محله است بلکه هم اکنون در خط تاکسیرانی این محله به تجریش نیز کار می کند. 

او حرف های خود را با این جمله که «ما اینقدر مشکل داریم که نمی دانم از کجا باید شروع کنم.» آغاز و تاکید می کند: اختلاف طبقاتی را شاید بارها شنیده باشید اما در این محله کاملا می توانید آن را حس کنید آن هم وقتی از میدان شناسا سوار خودرو می شوید و در فاصله 500 متری شما میدان بوکانی قرار دارد که مردم و سبک زندگی آن زمین تا آسمان با راسته گلابدره فاصله دارد.

این تاکسی ران 40 ساله ادامه می دهد: شما ماسوله را به عنوان یک اثر هنری و قدیمی می شناسید اما این محله نیز دقیقا مثل همان ماسوله است با این تفاوت که نه تنها هنری و قدیمی محسوب نمی شود بلکه، هرکسی با هرچیزی که در دست داشته یک خانه برای خود ساخته بگونه ای که حتی در بعضی از خانه ها دیوارها نیز جدا نیستند و با یک تیغه آجری دوخانه از یکدیگر جدا شده اند.

سند اینجا معنا ندارد

این مرد میانسال مدعی است: سند اینجا معنا ندارد و همه خانه ها قولنامه ای هستند و همین مسئله باعث شده است تا عده ای که زمین خوار هستند با سند سازی و آشنابازی، دست روی بعض از املاک بگذارند و آنها را به چنگ بیاورند.

این مرد اضافه می کند: متاسفانه به دلیل کارگری بودن این منطقه نیز وقتی چنین اتفاقاتی می افتد هیچ کس توان دفاع از حقوق خود را با توجه به این مسئله که پول لازم برای گرفتن وکیل و پیگیری مسائل حقوقی را ندارد. مردم صبح تا شب اینجا کار می کنند تا فقط زنده بمانند در صورتی که یک خیابان پایین تر دنیای مردم آن به کلی فرق می کند.

ساکنانی با زبان های ترک و لر تا اصلیت بنگلاشی و سنگاپوری

در این میان مردی که لهجه ترکی نیز دارد، می گوید: البته یک نکته را این دوست ما فراموش کرد و آن مسئله این است که ساختار محله ای گلابدره به دلیل مهاجرت هایی که به آن شده، دقیقا مثل زمان های قدیم است. یعنی یک بخشی ترک هستند، یک بخشی لر هستند، یک بخشی کرد هستند، یک بخشی فارس و حتی اینجا اتباع خارجی سنگاپور و بنگلادش را نیز داریم.

این مرد در پاسخ به این سوال که چرا اتباع سنگاپور و بنگلادش در این محلات زندگی می کنند تشریح می کند: بیشتر این افراد در سفارت های این کشورها زندگی می کنند و از آنجایی که گلابدره از نظر قیمتی خیلی پایین تر از سایر محلات در این منطقه است، افراد تصمیم می گیرند که در گلابدره باشند. چراکه هزینه های آن یک چهارم خانه های موجود در این منطقه درمی آید.

کدخبر: 863154 ویرایش خبر
لینک کپی شد
تیم گزارش: آزاده مختاری / زهرا علی هاشمی / مسعود لاهوت/ علی چاهه
آیا این خبر مفید بود؟