این مطلب از گروه وب گردی تهیه شده و فقط جنبه سرگرمی دارد
حکایت شنیده نشده از کودکی زلیخا که یوسف به خواب او آمده و خبر از آینده می دهد / داستانی از هفت اورنگ جامی
در این بخش حکایت خواب زلیخا که بسیار جالب و شنیدنی است را مطالعه می کنید. برای خواندن این حکایت همراه ما باشید.
    
    
    
    
  زلیخا ، دختر پادشاه مغربزمین، از لحاظ زیبایی و تناسب اندام یکی از برجستهترین دختران دوران خود بود. داستان زندگی او با رویاهایی عجیب و پر رمز و راز آغاز شد. او در سن نه سالگی برای نخستین بار در خواب خود، تصویر جوانی بسیار زیبا را مشاهده کرد که جذابیت او باعث حیرانی و دلبستگی شدید زلیخا شد.
اولین دیدار زلیخا با جوان رویایی
یک سال بعد، دوباره این جوان در خواب زلیخا ظاهر شد و خبر از سرنوشت شگفتانگیز داد. او به زلیخا گفت که آنان برای یکدیگر مقدر شدهاند و زلیخا تنها با او ازدواج خواهد کرد. این رویا چنان تأثیری بر زلیخا گذاشت که حاضر نشد جواب مثبت به هیچ خواستگاری غیر از جوان رؤیاییش بدهد. این رفتار باعث شد که پدر زلیخا تصور کند دخترش دچار جنون شده و تصمیم گرفت او را در زندان محبوس کند تا راز شیفتگیاش پنهان بماند.
رؤیای دوم و پیام سرنوشتساز
در همان دوران سخت زندانی شدن، زلیخا دوباره جوان زیبای خود را در خواب دید. این بار جوان پیام تازهای برای او داشت؛ او اعلام کرد که روزی سلطان مصر خواهد شد و زلیخا باید به دنبال او در مصر بیاید. زلیخا پس از انتقال این پیام به پدرش، ادعا کرد که اصلاح شده و قصد ازدواج دارد. شاهزادگان یازده سرزمین خواهان ازدواج با زلیخا بودند، اما زلیخا از پدرش درخواست کرد که نامهای به پادشاه مصر ارسال کند و از او تقاضا کند یکی از شاهزادگان مصر را برای زلیخا انتخاب کند.
سفر زلیخا به مصر و سرنوشت عاشقانه
پادشاه مصر، پیشنهاد را پذیرفت و زلیخا را برای پوتیفار ، مرد قدرتمند دوم پس از پادشاه در مصر، خواستگاری کرد. زلیخا با خدم و حشم به مصر سفر کرد، اما پس از ملاقات با پوتیفار، دریافت که او همان معشوق رؤیایی نیست و برای ماهها دچار رنج و افسردگی شد. طبق روایتهای مختلف، زلیخا یا در خواب یا از طریق الهام فهمید که ازدواج با پوتیفار تنها وسیلهای است تا او به معشوق اصلی خود در مصر دست یابد.
یوسف، تحقق رؤیاهای زلیخا
روزها گذشت و زمانی که پوتیفار، یوسف را به زلیخا هدیه داد، زلیخا در اولین نگاه دریافت که یوسف همان تصویر رؤیاییش است؛ همان جوانی که سرنوشت او را به زندگی زلیخا پیوسته ساخته بود. تلاشهای زلیخا برای نادیده گرفتن احساساتش در ابتدا بینتیجه ماند و دلباختگی او به یوسف هر روز شدیدتر میشد. به تعبیر شاعر:
"هزار جهد بکردم، که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش، میسرم که نجوشم..."
              
        
ارسال نظر