این مطلب از گروه وب گردی تهیه شده و فقط جنبه سرگرمی دارد
فیلم / آشنایی عاشقانه نسرین مقانلو با شوهر ملی پوش : در میهمانی همدیگر را دیدیم ... بخیلی زود ازدواج کردم و به آمریکا رفتیم / ازدواج فرصتی بود تا ....
ساعد نیوز، او بیشتر شبیه یک مرد است تا زن! قدیم ترها اصولاً مردها القاب با معرفت و عشقی و به قول بعضی ها لوتی را یدک می کشیدند، اما انگار بعضی وقت ها فرمولاسیون یکسری چیزها را هم می توان دستکاری کرد! «نسرین مقانلو» در روزگاری که اغلب ما به فکر خودمان و خودمان و خودمان هستیم، جور دیگری به زندگی، آدم ها، فرزندان و حتی وطنش نگاه می کند

مسیر ازدواج و مهاجرت
سرنوشت ازدواج من به فیلم «همسر» آقای فخیم زاده بازمیگردد. در جریان ساخت فیلم بود که خانواده همسرم برای خواستگاری به منزل ما آمدند. پس از سالها فعالیت مستمر، ازدواج کردم و همراه با همسرم به آمریکا مهاجرت کردیم.
با این حال، هر سال یک بار به ایران بازمیگشتم و فعالیتهای پراکندهای را آغاز کردم. نمونههایی از کارهایم در این دوره شامل بازی در فیلم «نابخشوده» و «بنبست» بود. با این حال، به دلیل داشتن گرین کارت، نمیتوانستم بیشتر از چند ماه در ایران بمانم و باید به آمریکا برمیگشتم.
ازدواج، آزمونی برای عشق و تحمل
با «ازدواج»، زندگی من وارد مرحلهای جدید شد. تجربه عشق این سوال را در ذهنم ایجاد کرد که آیا میتوانم از علاقههایم چشمپوشی کرده و مدتی از دنیای هنر فاصله بگیرم؟ اما تحمل جدایی از فعالیتهای هنری که برایم بسیار مهم بودند، بسیار دشوار بود.
در این ده سال، لحظات سختی را تجربه کردم. بسیاری از شبها برای همکارانم و کارهایی که در گذشته انجام داده بودم گریه میکردم. همسرم از این ناراحتی من آگاهی داشت و همواره از من حمایت میکرد تا احساس بهتری داشته باشم.
حمایت خانواده در کنار دغدغههای هنری
امروز که نگاه میکنم، میبینم که بدون حمایت خانوادهام نمیتوانستم مسیر سخت بین زندگی خانوادگی و هنری را طی کنم. همسر و فرزندانم همیشه در کنارم بودهاند و شرایط زندگی و دوریهایم را تحمل کردهاند؛ حتی با این که حضورم در ایران محدود بوده است، آنها همیشه تلاش کردهاند که کنارم باشند.
چرا زندگی در خارج از کشور برایم جذاب نیست؟
با وجود تمام جاذبههای زندگی در خارج از کشور، هیچوقت علاقهای به زندگی در خارج نداشتهام. معتقدم که داستانها و واقعیتهای اجتماعی تنها زمانی به تصویر کشیده میشوند که از دل جامعه برخاسته باشند. اما در کشور ما، مجوز نمایش تمام جنبههای واقعی اجتماع وجود ندارد.
به همین علت، من بیشتر به ارتباط با مردم خودم اهمیت میدهم تا بتوانم گوشهای از دردهایشان را کم کنم. تجربیات روزمرهام با مردم خودم به من یاد داده که چطور به همدلی و تعامل نزدیکتر باشم.
افتخار به ایرانی بودن
افتخار میکنم که ایرانی هستم. در آمریکا، گاهی تصور میکردند من اسپانیایی یا مکزیکی هستم، اما همیشه ملیتم را با افتخار اعلام میکردم. فرزندانم نیز در مسیر تربیتی ایرانی و مذهبی که برایشان انتخاب کردهام، پرورش یافتهاند. این ارتباط روحی و فرهنگی برایم بسیار ارزشمند است و نمیتوانم آن را با هیج چیز دیگری معاوضه کنم.
در خارج از کشور، به مستندسازی علاقهمند شدهام و احتمالاً روزی این تجربیات خاص را به یک فیلم تبدیل کنم. با این حال، نمیتوانم این عشق و علاقه به فرهنگ و مردم ایران را نادیده بگیرم.
چرا وارد دنیای کارگردانی نمیشوم؟
خیلیها از من پرسیدهاند که چرا به کارگردانی نمیپردازم؟ پاسخ من ساده است: نمیخواهم به چیزی دست بزنم که با «ممیزی» محدود شود. اگر روزی قرار باشد چیزی بسازم، میخواهم آن را به صورت کامل و واقعی بسازم.
با وجود تمامی مشکلات، همیشه آرزو داشتهام که سینما و تلویزیون کشورمان زنده بماند و راهش را ادامه دهد. در کنار مردم خودم رشد کردهام و معتقدم همکاری میان بازیگران و مسئولین میتواند آینده بهتری برای هنر و فرهنگ ایران بسازد.
ارسال نظر