فیلم زنده شدن مرد مراغه ای پس از مرگ / در سردخانه بیمارستان همه ...
تبلیغات

به گزارش اختصاصی رکنا، عقربه‌های ساعت، ۱:۵۰ بامداد چهارشنبه ۳۰ تیرماه سال 95   را نشان می‌داد. سکوت شب در مراغه با صدای قدم‌های زوجی میانسال در حیاط بیمارستان شهید بهشتی شکسته شد. مردی ۶۸ ساله، با درد شدید در ناحیه قلب، به اورژانس منتقل شد. همسرش مضطرب و بی‌قرار، کنار تخت ایستاده بود. دقایقی بعد، در میان رفت‌وآمد پزشکان و صدای دستگاه‌های مانیتور قلب، نام او در پرونده بیمارستان ثبت شد: خسرو طالب .

اما دقایقی بعد، همه چیز تاریک شد. خسرو دچار ایست قلبی شد و با وجود تلاش پزشکان، جان نداد. او را به بیمارستان امیرالمؤمنین(ع) منتقل کردند، شاید معجزه‌ای رخ دهد. اما ساعت ۲:۴۵ بامداد، ضربان قلبش برای همیشه ایستاد. پرونده‌اش بسته شد، جسد به سردخانه رفت، و همسرش با چشمانی اشک‌بار، خانه را ترک کرد تا فرزندانش را در تهران از خبر تلخ مرگ پدرشان باخبر کند.

اما این پایان ماجرا نبود

نیم‌ساعت بعد، در همان سردخانه‌ای که سرمای فلز و بوی مواد ضدعفونی نفس را بند می‌آورد، یکی از کارکنان هنگام باز کردن درِ یخچال برای انتقال جسد جدید، متوجه حرکت خفیف انگشتان یک بدن شد. نزدیک‌تر رفت... چشمان خسرو طالب باز بود و نفس‌هایش به‌سختی بالا و پایین می‌رفت.

پزشکان هراسان خود را رساندند و او را فوراً به بخش سی‌سی‌یو منتقل کردند. تلفن خانه خسرو دوباره زنگ خورد. صدای پزشک از آن سوی خط لرزید:

«خانم... همسرتون زنده‌ست!»

همسرش در شوک بود. در حالی که چند ساعت پیش با گریه فرزندانش را به عزاداری فراخوانده بود، حالا صدای خدا را در گوشی تلفن می‌شنید.

طعم سرد مرگ

خسرو طالب بعدها گفت: «از اون شب فقط یادمه قلبم درد گرفت. بعد دیگه هیچ. وقتی بیدار شدم، دیدم در بخش مراقبت‌های ویژه‌ام. بعد گفتن منو از سردخونه آوردن بیرون...»

صدایش آرام می‌لرزید. از لحظه‌ای که در سردخانه بوده، دیگر نمی‌خواهد بگوید. چشمانش پر از اشک می‌شود:

«نمی‌خوام یادش بیارم... اون فکرها حالمو بد می‌کنه... اگه زیاد بهش فکر کنم، ممکنه خودمو بکشم.»

خسرو حالا دو ماه است که در بیمارستان امیرالمؤمنین بستری بود و سپس برای جراحی قلب باز به تهران آمد. روز ۲۰ شهریورماه روی تخت اتاق شماره ۸ بیمارستان قلب تهران، با صدای آرام گفت:

«الان خدا رو شکر می‌کنم که زنده‌ام. اما راه رفتن برام سخت شده. پا‌هام رو حس می‌کنم، ولی قدرتش کم شده.»

اشک‌های یک خانواده

پسر خسرو طالب آن روز را هرگز فراموش نمی‌کند: «تهران بودیم. مادرم زنگ زد و گفت پدر فوت کرده. همه لباس سیاه پوشیدیم و راه افتادیم سمت مراغه. توی راه دوباره زنگ زد و گفت پدر زنده شده! باور نمی‌کردیم. فکر کردیم دروغ گفته تا ما ناراحت نشیم یا تصادف نکنیم. اما وقتی رسیدیم و دیدیم پدر روی تخت نشسته و چشماشو باز کرده... اون لحظه، بهترین لحظه زندگی‌مون بود.»

معجزه‌ای در دل شب

حالا خسرو طالب، پدربزرگ ۱۵ نوه، بازنشسته جهاد سازندگی و کشاورزی، بعد از لمس مرگ و بازگشت از سردخانه، دوباره به زندگی لبخند می‌زند. پزشکان می‌گویند چنین اتفاقی نادر است اما ممکن؛ گاهی در شرایط خاص، ضربان قلب و تنفس به‌طور موقت از کار می‌افتد و بدن وارد حالت ایست کاذب می‌شود.

اما برای خانواده طالب، این اتفاق فقط یک توضیح علمی ندارد. آنها هنوز با اطمینان می‌گویند:«این فقط یک معجزه بود.»

اخبار تاپ حوادث

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

وبگردی