دبیر کل فدراسیون صنعت آب ایران در گفت و گو با رکنا مطرح کرد
شریعت: دریاچه ارومیه با سیاست خشک سازی، خشک شد/ آب باج حکومت به مردم است!/80 درصد بحران آب حاصل حکمرانی اشتباه/ شورای عالی آب از اول سال جلسه تشکیل نداده است! + فیلم
«۷۵ تا ۸۰ درصد بحران آب ایران ساخته دست بشر است، نه طبیعت! علیرضا شریعت در گفتوگو با رکنا از نابودی دریاچه ارومیه بهعنوان یکی از بزرگترین فجایع ملی و منطقهای خبر میدهد و میگوید: «این فاجعه حاصل حکمرانی شلخته آبی است، مدیریتی که حتی نخبگان و کارشناسان را خسته و ناامید کرده و آینده کشور را تهدید میکند.»

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، دریاچه ارومیه دیگر فقط یک خاطره است؛ قربانی سیاستهای غلط و مدیریت نادرست آب. علیرضا شریعت، دبیرکل فدراسیون صنعت آب ایران، به رکنا میگوید این بحران، نتیجه «حکمرانی شلخته آبی» است و نه خشکسالی یا تغییرات اقلیمی. او هشدار میدهد: اگر مسئولان شکست خود در مدیریت آب را نپذیرند، ایران زودتر از پیشبینیها به «روز صفر آب» خواهد رسید و فاجعهای ملی در انتظار کشور است.
خبرنگار: دو روز پیش ، سازمان فضایی ناسا تصویری منتشر کرد که بار دیگر نگاهها را به سمت دریاچه ارومیه جلب کرد. در این تصویر ماهوارهای، دریاچه عملاً محو شده و دیگر نشانی از آن در نقشه دیده نمیشود. به بیان سادهتر، یکی از مهمترین منابع آبی کشور به کلی از دست رفته است. این رخداد نه تنها به معنای از بین رفتن یک پهنه آبی ارزشمند است، بلکه پیامدهای سنگین و گستردهای در ابعاد گوناگون محیطزیستی، اقتصادی و اجتماعی خواهد داشت. اگر از گذشته چشمپوشی کنیم و به آینده نگاه کنیم، پرسش اصلی این است که حالا چه اتفاقاتی در انتظار ماست و برای دریاچهای که دیگر وجود ندارد چه میتوان کرد؟
عادی سازی خشک شدن دریاچه ارومیه خطرناک ترین بخش ماجراست
علیرضا شریعت، دبیرکل فدراسیون صنعت آب ایران، در گفتوگو با رکنا توضیح داد:
«واقعیتها این است که دریاچه ارومیه خاطره شد. من سالها پیش هشدار داده بودم که خشک شدن یک تالاب، مانند تالاب گاوخونی، زنجیرهای از بحرانها را به دنبال خواهد داشت. گروهی از فعالان محیطزیست آن زمان تلاش کردند در برابر این روند بایستند و هشدار دهند، اما به جای حمایت، با برخوردهای سیاسی و امنیتی مواجه شدند. طبیعی بود که آن افراد دلسرد شده و کنار رفتند. نتیجه این شد که تالاب بعدی و سپس دریاچه بعدی یکی پس از دیگری خشک شدند و جامعه کمکم به این وضعیت عادت کرد. این عادیسازی، خطرناکترین بخش ماجراست. وقتی مردم دیگر نسبت به سرزمین و منابع طبیعی خود حساسیتی نشان ندهند، فاجعه به یک واقعیت روزمره بدل میشود.
دریاچه ارومیه و زاینده رود هر دو تمام شده اند مگر اینکه ...
دریاچه ارومیه اکنون تنها یک خاطره است؛ درست مانند زایندهرود. هر دو تمام شدهاند، مگر اینکه تغییر بنیادینی در نگاه و مدیریت منابع آب کشور رخ دهد. خشک شدن دریاچه ارومیه تنها از دست دادن یک منبع آبی نیست، بلکه یکی از بزرگترین بحرانهای زیستمحیطی ایران و منطقه محسوب میشود. این بحران تبعاتی گسترده در حوزههای محیطزیست، بهداشت عمومی، اقتصاد، اجتماع و حتی امنیت ملی خواهد داشت.
آغاز اثرات جزیره گرمایی پس از خشک شدن دریاچه ارومیه
به عنوان نمونه، بستر نمکی که پس از خشک شدن دریاچه ایجاد شده، نور خورشید را به شدت بازتاب میدهد. این پدیده باعث شکلگیری آنچه متخصصان "اثر جزیره گرمایی" مینامند، میشود. در مقیاس منطقهای، چنین اثری دمای هوا را افزایش داده و شرایط اقلیمی را به سمت گرمی و خشکی بیشتر سوق میدهد. این به معنای آن است که از این پس مناطق اطراف ارومیه، بازرگان، کردستان و حتی نواحی شرقی آذربایجان باید با آبوهوای گرمتر و خشکتر از گذشته روبهرو شوند.
از سوی دیگر، با از بین رفتن سطح آبی دریاچه، ظرفیت طبیعی آن برای ایجاد خنککنندگی نیز از دست میرود. این مسئله به کاهش میزان بارندگی، افزایش طول دورههای خشکسالی و شدت گرفتن بیابانزایی منجر خواهد شد. به همین دلیل است که میگویم بحران دریاچه ارومیه تنها محدود به یک پهنه آبی نیست، بلکه تبعات آن سراسر کشور را درگیر خواهد کرد.
افزایش بروز بیماریهای پوستی، چشمی و ریوی در میان ساکنان منطقه
خشک شدن دریاچه ارومیه تنها به معنای از دست رفتن یک پهنه آبی نیست، بلکه پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم فراوانی را برای زندگی روزمره مردم منطقه و حتی برای امنیت ملی کشور به همراه دارد. یکی از مهمترین کارکردهای این دریاچه، تأمین رطوبت نسبی هوا بود. اکنون با نابودی آن، نه تنها رطوبت کاهش یافته، بلکه بستر خشک و نمکی دریاچه خود به منبع عظیمی از گردوغبار شور تبدیل شده است. بادهای منطقهای، این ذرات نمکی را به هوا میبرند و به شکل مستقیم بر سلامت مردم اثر میگذارند. در آیندهای نهچندان دور، افزایش چشمگیر بیماریهای آلرژیک، مشکلات ریوی و بیماریهای مزمن تنفسی در میان جمعیت محلی اجتنابناپذیر خواهد بود.
نمونهای از این وضعیت پیشتر توسط دانشگاه علوم پزشکی تبریز بررسی شد. پژوهشگران این دانشگاه گزارش دادند که از همان دورههای اولیه خشکی دریاچه، بروز بیماریهای پوستی، چشمی و ریوی در میان ساکنان مناطق اطراف افزایش یافته است. این آسیبها بهویژه در کودکان و دانشآموزان دیده میشود و گروههای آسیبپذیرتر مانند سالمندان و بیماران مزمن بیشترین صدمه را متحمل میشوند. به همین دلیل اکنون دیگر در مرحله هشدار نیستیم؛ بلکه باید بهطور جدی برای مدیریت پیامدهای بهداشتی ناشی از این گردوغبار نمکی آماده شویم.
عملا کشاورزی و دامداری منطقه فلج خواهد شد و نارضایتی اجتماعی ایجاد می شود
اما بحران تنها به سلامت ختم نمیشود. نابودی منابع آبی عملاً کشاورزی و دامداری منطقه را فلج کرده است. معیشت اصلی ساکنان، که قرنها بر پایه کشاورزی و دامپروری شکل گرفته بود، امروز در معرض نابودی قرار دارد. کشاورزان و دامداران وقتی امکان ادامه فعالیت نداشته باشند، ناچار به مهاجرت میشوند؛ مهاجرتی اجباری که مقصد اصلی آن، حاشیه شهرهای بزرگ خواهد بود. تجربه تهران، اصفهان و حتی کلانشهرهای آذربایجان شرقی نشان داده است که مهاجران روستایی نه از سر علاقه، بلکه به دلیل اجبار اقتصادی وارد این شهرها میشوند و اغلب در مشاغل خدماتی کمدرآمد به کار گرفته میشوند. این روند، خود زمینهساز فقر، بیکاری پنهان، نارضایتی اجتماعی و حتی بروز مسائل امنیتی در شهرهای بزرگ است.
اختلافات بر سر همین منابع ناچیز رو به افزایش است
از سوی دیگر، کاهش منابع آب موجب تشدید رقابت و درگیریهای محلی و استانی میشود. زمانی که آب کافی در دسترس بود، همه سهمی داشتند، اما امروز که ذخایر آبی به حداقل رسیده، اختلافات بر سر همین منابع ناچیز رو به افزایش است. این وضعیت پتانسیل تبدیل شدن به منازعات گستردهتر را دارد و از منظر امنیتی برای کشور بسیار خطرناک خواهد بود.
امکان بروز تنش سیاسی منطقه ای پس از خشک شدن دریاچه ارومیه
بحران آب تنها در داخل مرزها باقی نمیماند؛ بلکه اثرات فرامرزی هم دارد. ایران و کشورهای همسایه، از جمله ترکیه، منابع آبی مشترک دارند. سدسازیهای بیرویه ترکیه بر رودخانههای تغذیهکننده دریاچه ارومیه، به یکی از کانونهای تنش سیاسی تبدیل شده و میتواند در آینده روابط منطقهای را بیش از پیش تحت تأثیر قرار دهد.
گونه های گیاهی و جانوری منطقه دریاچه ارومیه در معرض انقراض
ابعاد اکولوژیک این بحران نیز به همان اندازه هشداردهنده است. دریاچه ارومیه سالها زیستگاه پرندگان مهاجر بود. فلامینگوها که به نماد این دریاچه بدل شده بودند، امروز به تدریج از دست رفته و حضورشان به خاطرهای دور بدل شده است. علاوه بر آن، گونههای گیاهی و جانوری منحصر به فرد دریاچه نیز در معرض انقراض قرار گرفتهاند.
کاهش حاصلخیزی زمین های کشاورزی با افزایش شوری و تغییرات شیمیایی خاک
افزایش شوری و تغییرات شیمیایی خاک، حاصلخیزی زمینهای کشاورزی اطراف را کاهش داده و ریزگردهای نمکی، با نشستن بر روی گیاهان، آنها را «خفه» میکنند. نتیجه آن نابودی تدریجی مزارعی است که با هزینههای کلان و مصرف آب فراوان ایجاد شده بودند.
به تعبیر کارشناسان، این وضعیت چیزی جز «انتقام طبیعت» نیست؛ چرخهای که در آن تخریبهای انسانی به شکلی ویرانگر به خود ما بازمیگردد. خشک شدن دریاچه ارومیه نه فقط یک بحران زیستمحیطی، بلکه یک فاجعه ملی با ابعاد بهداشتی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی است که آینده کل منطقه را تهدید میکند.
خشک شدن دریاچه دست ساز بشر است نه فقط حاصل تغییرات اقلیمی
علیرضا شریعت در ادامه گفت:
خشک شدن دریاچه ارومیه پدیدهای طبیعی یا حاصل تغییرات اقلیمی صرف نیست؛ بلکه دستساز بشر است. این بحران، به شکل مستقیم بر اقتصاد، اجتماع، مهاجرت و حتی امنیت ملی تأثیر گذاشته و خواهد گذاشت.
دریاچه ارومیه به یکی از فاجعهبارترین بحرانهای زیستمحیطی منطقه و خاورمیانه بدل شده است
تلاشهایی برای احیای دریاچه صورت گرفت، اما چون سیاستگذاریها منسجم نبود، مشارکت بینالمللی در کار نبود و همکاری جوامع محلی هم جلب نشد، نتیجهای حاصل نشد. امروز میتوان با اطمینان گفت که دریاچه ارومیه به یکی از فاجعهبارترین بحرانهای زیستمحیطی منطقه و خاورمیانه بدل شده است.
دریاچه وان همچنان زنده است اما دریاچه ارومیه خشک شده است
شما کافی است همین تصاویر ناسا را با تصاویر دریاچه وان در ترکیه مقایسه کنید تا ببینید تفاوت از کجا ناشی میشود. دریاچه وان همچنان زنده است، اما دریاچه ارومیه خشک شده است. این مقایسه نشاندهنده چیزی جز «حکمرانی شلخته آبی» در ایران نیست. لطفاً این عبارت را حتماً ذکر کنید: حکمرانی فشل و شلخته آبی. من باور دارم دریاچه ارومیه قربانی خشکسالی یا تغییرات اقلیمی نشد؛ قربانی سیاستهای غلط و مدیریت نادرست آب شد. اقلیم آن را خشک نکرد، بلکه این سیاستهای ما بود که آن را از بین برد.
اراضی کشاورزی اطراف دریاچه ارومیه پیشتر ۳۰۰ هزار هکتار بود، امروز به حدود ۷۰۰ هزار هکتار رسیده است!
برای روشنتر شدن موضوع کافی است به اعداد نگاه کنیم، در اطراف دریاچه، اراضی کشاورزی که پیشتر ۳۰۰ هزار هکتار بود، امروز به حدود ۷۰۰ هزار هکتار رسیده است. برای آبیاری این سطح از زمین، سالانه حدود چهار و نیم تا پنج میلیارد مترمکعب آب نیاز است. اما آورد منطقه کمتر از چهار میلیارد مترمکعب است که بخش قابل توجهی از آن هم در فرآیند تبخیر از بین میرود. این یعنی عملاً معادله از همان ابتدا نادرست چیده شده بود. نتیجه این سیاستگذاریها چیزی جز نابودی دریاچه نیست. به همین دلیل است که من میگویم امروز دریاچه ارومیه را فقط باید در کتابهای تاریخ یا در عکسهای قدیمی جستوجو کنیم؛ دیگر نشانی از آن در واقعیت باقی نمانده است.
این در حالی است که دریاچه ارومیه زمانی میتوانست به یک ظرفیت مهم برای گردشگری و توسعه معیشتهای جایگزین بدل شود. میشد با سرمایهگذاری روی گردشگری و بهرهگیری از ظرفیتهای طبیعی آن، فرصتهای شغلی ایجاد کرد و معیشت مردم را از وابستگی مطلق به کشاورزی خارج ساخت. در چنین شرایطی هم دریاچه حفظ میشد و هم اشتغال پایدار ایجاد میشد. اما متأسفانه ما همچنان در همان مدار گذشته حرکت میکنیم؛ مداری که نه تنها موجب نابودی منابع طبیعی شد بلکه میتواند به الگویی منفی برای سایر کشورها نیز تبدیل شود. امروز دنیا به ما نگاه میکند و میگوید: «همان کاری را که ایران با دریاچه ارومیه کرد، ما تکرار نکنیم.»
مشکل ما حکمرانی شلخته آبی است
خبرنگار: یکی از بحثهایی که در کنار خشکی دریاچه مطرح شد، موضوع برداشت لیتیوم از بستر آن بود. آیا واقعا دریاچه ارومیه خشک شده است که لیتیوم برداشت شود؟
علیرضا شریعت: شخصاً اعتقادی به این نوع تئوریهای توطئه ندارم. درست است که اگر چنین چیزی صرفاً برای استخراج مواد معدنی رخ میداد، میشد آن را به این فرضیه ربط داد، اما واقعیت این است که پیش از ارومیه، ما زایندهرود و گاوخونی را هم از دست دادیم. این اتفاقها همه ریشه در همان بیانسجامی حکمرانی آب دارد.
مشکل اصلی ما چیزی است که من از آن بهعنوان «حکمرانی شلخته آب» یاد میکنم. وزارت نیرو به ظاهر متولی آب کشور است، اما در عمل توانایی کنترل برداشتهای بیرویه آب در بخش کشاورزی را ندارد. تا زمانی که اقتصاد کشور اصلاح نشود، نمیتوان به کشاورز گفت الگوی کشت را تغییر بده یا از این میزان بیشتر نکارد. این حرفها نیازمند سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی است؛ چیزی که متأسفانه امروز به پایینترین سطح خود رسیده است.
به نظر من، آب در ایران به نوعی به «باج حکومت به مردم» تبدیل شده است. چرا چنین میگویم؟ چون تنها منبعی که دولت (به معنای استیت) برای آن هزینهای نمیپردازد، بارشهای آسمانی است. باران که میبارد، حاکمیت آن را در اختیار کشاورزان میگذارد و میگوید هر چه میخواهید بکارید و برداشت کنید. در نتیجه عده زیادی مشغول به کار میشوند و دولتها میتوانند مدعی شوند که اشتغال ایجاد کردهاند. اما این اشتغال بر پایه منبعی بسیار محدود و هر روز در حال کاهش شکل گرفته است. این همان چیزی است که من «باج دادن حکومت به مردم» مینامم؛ مشغول کردن جامعه با کشاورزی بیحساب و کتاب برای آنکه در کوتاهمدت رضایت ایجاد شود، بدون آنکه به آینده و پایداری منابع آبی کشور توجهی شود.
در حالی که واقعیت این است که ایران همیشه کشوری خشک و نیمهخشک بوده و اگر مدیریت درستی اعمال میشد، خود مردم میتوانستند با درک این شرایط، مسیر پایدارتری برای توسعه انتخاب کنند. اما اکنون، نتیجه این بیتوجهیها، نابودی یکی از بزرگترین دریاچههای داخلی جهان است.
مشکل در مدیریت است، نه در بارش
دبیرکل فدراسیون صنعت آب ایران در ادامه گفت:
«حکمرانی آب در ایران هیچگاه نباید به چنین وضعیتی دچار میشد. مردم این سرزمین در طول تاریخ همواره ثابت کردهاند که میدانند آب منبعی محدود است و از آن به بهترین شکل ممکن استفاده میکردند. امروز هم اگر منابع آبی دو برابر میزان فعلی باشد ــ یعنی بهجای صد میلیارد مترمکعب آب تجدیدپذیر، دویست میلیارد مترمکعب داشته باشیم ــ مطمئن باشید ظرف چهار سال باز هم با بحران خشکسالی روبهرو خواهیم شد. چرا؟ چون مشکل در مدیریت است، نه در بارش. مدیران ما حتی اگر در بیابان هم قرار بگیرند، همان مدل حکمرانی ناکارآمد را ادامه میدهند.
میزان مصرف آب در کشتهایی مثل برنج و یونجه اصلاً منطقی نیست و ما باید به سمت استفاده از ظرفیتهای بینالمللی برویم. اما فردای آن روز، وزیر کشاورزی اعلام کرد که «به زودی در تولید برنج خودکفا خواهیم شد.» یعنی حتی هشدارها و نقدهای کارشناسی نه تنها شنیده نمیشود، بلکه در جهت خلاف آن تصمیمگیری میکنند. نمونه دیگر آن اقدامات شهرداریهاست. آقای زاکانی در تهران از «ظرفیت مردم» در مدیریت آب صحبت میکند، اما نتیجه عملی این سیاستها چیست؟ طی سالیان، شهرداران ،گسترش چمنکاری و کاشت درختانی که نیاز به آبیاری فراوان دارد را انجام دادند. امروز میزان چمنکاری در تهران حتی از بسیاری از شهرهای اروپایی هم بیشتر است. پرسش ساده این است: آیا مردم چنین چیزی خواستهاند؟ یا این تصمیمها صرفاً از سر نمایش و شعار اتخاذ شده است؟
این یک بام و دو هواست. از یک سو مدام میگویند منابع آبی کشور محدود است و باید صرفهجویی کرد، اما از سوی دیگر شاهد پروژههایی هستیم که مصرف آب را به شدت بالا میبرد. همین تناقضهاست که اعتماد عمومی را بهطور کامل از بین برده است.نگرانی من زمانی بیشتر شد که دیدم رئیسجمهور در بازدید از دریاچه ارومیه گفت: «من احساس میکنم دریاچه خشک شده است.» این جمله ساده اما پرمعنا بود. وقتی بالاترین مقام اجرایی کشور به جای تکیه بر دادهها و گزارشهای دقیق علمی، با زبان احساس از یک فاجعه ملی صحبت میکند، مردم باید آماده باشند که عملاً امیدی به تغییر وجود ندارد.
هیچ عقل سلیمی، آب کشور را اینگونه مدیریت نمی کند
خبرنگار: سؤال جدی اینجاست: آیا واقعاً مدیران کشور نمیدانند چه فاجعهای در حال وقوع است؟ در بهترین حالت میتوان گفت که از ابتدا آگاهی کافی نداشتند، اما امروز که کارشناسان بارها و بارها هشدار دادهاند، دیگر نمیتوان ناآگاهی را بهانه کرد. اکنون در میانه بحران، همچنان نسخههایی ارائه میشود که با واقعیت هیچ همخوانی ندارد. همچنان صحبت از خودکفایی در محصولات پرآببری مانند هندوانه، برنج و گندم مطرح است، در حالی که همه میدانند این الگوی کشت برای ایرانِ خشک و نیمهخشک نهتنها نامناسب، بلکه ویرانگر است.
علیرضا شریعت: هر عقل سلیمی میداند که برای تولید یک کیلوگرم گندم حدود سه هزار لیتر آب نیاز است؛ یا برای تولید برنج، با سیستمهای فرسوده و سنتی موجود، ۴ تا ۵ هزار لیتر آب برای هر کیلو لازم است. تولید گوشت قرمز هم نیازمند حدود ۱۵ هزار لیتر آب برای هر کیلو است. در کشوری خشک مثل ایران، چگونه میتوان چنین محصولاتی را محور سیاستهای خودکفایی قرار داد؟
حتی در اسناد رسمی هم تناقضهای آشکار دیده میشود. در برنامه هفتم توسعه، در یکی از تبصرهها وزارت نیرو مکلف شده است که ۱۵ میلیارد مترمکعب صرفهجویی در مصرف آب انجام دهد. اما در همان سند، دقیقاً در بند بعدی، وزارت جهاد کشاورزی موظف شده است در محصولات استراتژیک مانند گندم و برنج به خودکفایی برسد. این دو هدف عملاً در تضاد کامل با یکدیگر هستند. شما نمیتوانید هم صرفهجویی بزرگ در مصرف آب داشته باشید و هم در محصولات پرمصرف به خودکفایی برسید. این نشان میدهد که یا نویسندگان چنین برنامهای هیچ شناختی از شرایط واقعی آب کشور نداشتهاند، یا منافع صنفی و لابیهای اقتصادی بر تصمیمگیریها سایه انداخته است.
نتیجه روند فعلی چیزی جز سوق دادن کشور به سمت وضعیت بسیار خطرناک امنیتی نیست
نتیجه چنین سیاستهایی چیزی جز سوق دادن کشور به سمت یک وضعیت بسیار خطرناک امنیتی نخواهد بود. وقتی منابع آب از دست برود، نهتنها معیشت و کشاورزی نابود میشود، بلکه فقر، مهاجرت اجباری و نارضایتی اجتماعی هم افزایش خواهد یافت. این همان مسیری است که امروز با سرعت در حال پیمودن آن هستیم.»
علیرضا شریعت در ادامه سخنان خود به رکنا گفت:
من میخواهم به صراحت بگویم که در ابتدا بسیار خوشبین بودم و تصور میکردم شاید تغییراتی در سازوکار حکمرانی آب به وجود آمده باشد. اما متأسفانه امروز به این نتیجه رسیدهام که همان رویهها و همان سازوکارهای ۱۰ سال قبل، ۲۰ سال قبل و حتی ۳۰ سال قبل همچنان ادامه دارد؛ گویی در کشور ما حکمرانی آب تنها یک دکمه دارد و هر بار همان را فشار میدهد.
جامعهشناسان نیز بارها گفتهاند که در ایران، حکمرانی آب به شکل واکنشی و مقطعی است. یعنی هر زمان که کمبود آب اعلام میشود، بلافاصله تنها نسخهای که ارائه میگردد «انتقال آب» است. اگر مسئله کاهش باروری مطرح شود، باز هم همین منطق تکرار میشود: «آب کم است، اما نگران نباشید، از فلان طرح انتقال آب جبران میکنیم». این نوع مواجهه، به جای حل مسئله، صرفاً پاک کردن صورت مسئله است.
کشاورزی منبع اصلی ارتزاق حدود 20 میلیون ایرانی است و اگر نباشد امرار معاض 20 میلیون در خطر است
اما خطر اصلی آنجاست که کشاورزی، به عنوان منبع اصلی ارتزاق حدود ۲۰ میلیون نفر از مردم کشور ـ مستقیم یا غیرمستقیم ـ به تدریج از دست برود. در چنین شرایطی، این جمعیت عظیم از چه راهی باید امرار معاش کنند؟ امروز مسئولان به بهانه امنیت غذایی، توسعه کشاورزی پرمصرف را توجیه میکنند، غافل از اینکه چند سال بعد، با همین روند کاهش بارشها و افت منابع آب، کشور نهتنها با بحران غذا بلکه با بحرانی بسیار عمیقتر یعنی بحران «امنیت اجتماعی» روبهرو خواهد شد.
فکر می کردیم ایران در سال 1412 به مرز ورشکستگی آب می رسد اما زودتر رسید!
این تهدید اصلاً دور از ذهن نیست. ما در جلساتی که در فدراسیون آب ایران با مقامات عالی کشور داشتیم، بارها هشدار دادیم. به یاد دارم که در دو مقطع، خدمت رهبری ارائه گزارش کردیم و هر دو بار ایشان نیز پذیرفتند که شرایط بسیار خطرناک است. همان زمان اعلام کردیم که اگر همین روند ادامه پیدا کند، ایران در سال ۱۴۱۲ به مرز ورشکستگی آبی خواهد رسید. تصور ما این بود که شاید تا سالهای ۱۴۶ یا حتی ۱۴۷ فرصت باقی مانده باشد؛ اما امروز میبینیم که این بحران بسیار زودتر از پیشبینیها خود را نشان داده و در واقع «روز صفر آب» اکنون دیگر یک احتمال دور نیست، بلکه تبعات آن همین دو سه سال آینده آشکار خواهد شد.
قبول شکست از سوی حاکمیت، اول راه نجات آب است
هرچند در میان این نگرانیها، میتوان روزنهای از امید هم جست. به شرطی که حاکمیت یک گام اساسی بردارد: پذیرش شکست. نخستین قدم برای اصلاح هر مسیر اشتباه، این است که اعتراف کنیم راه طیشده نادرست بوده است. اگر مسئولان کشور بپذیرند که حکمرانی آب در ایران شکست خورده و مسیر را غلط رفتهاند، آنگاه میتوان همه نخبگان، متخصصان، ذینفعان و حتی مردم عادی را پای کار آورد تا ساختاری تازه و واقعی برای مدیریت آب نوشته شود. در این ساختار باید به صراحت مشخص شود که هر بخش و هر فعالیت چه میزان آب نیاز دارد و آیا اساساً تأمین آن منطقی و ممکن است یا خیر.
بحران آب در آذربایجان شرقی و تهران
امروز مسئله ما دیگر تنها تأمین آب کشاورزی نیست. مسئله اصلی، تأمین آب شرب مردم است. ببینید چه بر سر کشور آمده که امروز در استان آذربایجان شرقی و شهر تبریز، تنها چند هفته با تأمین آب شور فاصله داریم. منابع سدهای تهران نیز تقریباً به پایان رسیده و به زودی این کلانشهر نیز با مشکل جدی آب آشامیدنی مواجه خواهد شد. این فاجعهای است که نتیجه سالها بیبرنامگی و حکمرانی غلط است.
من معتقدم اگر حکمرانی بر مبنای مشارکت واقعی مردم و نخبگان بازسازی شود، هنوز هم میتوان روز صفر آب را عقب انداخت و فرصتی تازه برای کشور خرید. شاید با اصلاح ساختارها و تغییر الگوها بتوانیم بار دیگر امیدوار باشیم که بارشهای طبیعی، هرچند محدود، بخشی از ظرفیتهای از دست رفته را جبران کند.
خبرنگار: امروز در همه جلسات رسمی، مدیران دولتی یک کلیدواژه را به شکل مداوم تکرار میکنند: «تغییرات اقلیمی» و «گرمایش زمین» باعث بحران آب شده است. درست است که تغییرات اقلیمی واقعیتی انکارناپذیر است ولی همیشه چند درصد مشکلات آبی و محیط زیستی کشور به گردن تغییرات اقلیمی است؟
علیرضا شریعت : در پنج سال اخیر بارشها کاهش یافته و دما نیز به طور متوالی بالا رفته است. اما باید به یک حقیقت توجه کرد: ۷۵ تا ۸۰ درصد بحران آب در ایران نتیجه حکمرانی غلط و دستساز بشر است و تنها ۲۰ تا ۲۵ درصد آن به تغییرات اقلیمی مربوط میشود.
به بیان دیگر، اگر تالابها خشک نمیشدند، اگر پوشش گیاهی نابود نمیگردید، اگر مسیرهای طبیعی جریان آب مسدود نمیشد، قطعاً تبخیر تا این حد افزایش نمییافت و دمای محلی نیز اینگونه بالا نمیرفت. وقتی تالاب انزلی یا گاوخونی از بین میرود، وقتی مراتع و جنگلها قربانی کشاورزی بیحساب میشوند، طبیعتاً پیامد آن افزایش دما، کاهش رطوبت و تشدید بیابانزایی است. اینها همه ساخته دست بشر و نتیجه حکمرانی شلخته آب است.
دبیرکل فدراسیون صنعت آب کشور در ادامه سخنان خود افزود:
مسئله تبخیر روزافزون و کاهش بارشها، امروز بهوضوح مسیر آینده ما را مشخص کرده است. با اطمینان میتوانم بگویم بیش از ۷۰ درصد مشکلات آبی کشور ناشی از سیاستگذاری و مدیریت نادرست است و حتی برخی کارشناسان این سهم را تا ۸۰ درصد برآورد کردهاند؛ برآوردی که من نیز به آن باور دارم. به بیان روشنتر، ما با بحرانی دستساز مواجهایم که اگرچه تحت تأثیر تغییرات اقلیمی تشدید شده، اما ریشه آن در حکمرانی نادرست و ناکارآمدی ساختارهای مدیریتی آب است.
دولت باید از شعار به عمل برسد
امروز که با شما سخن میگویم، همچنان تلاش میکنم روزنهای از امید را در دل این ناامیدی بیابم، اما این امید تنها در یک صورت تحقق خواهد یافت: گذر از شعار و رسیدن به عمل. مشکل اصلی ما این است که ساختار حکمرانی آب در کشور به هیچ وجه پذیرای نظر متخصصان نیست. سازمانهای مرتبط تنها در گفتار از اهمیت دانش و تخصص سخن میگویند، اما در عمل، سیاستها و تصمیماتشان بر همان مدار بسته و بیاثر گذشته میچرخد.
بارها پیشنهاد دادهایم که برای سامان دادن به این وضعیت، نهادی مستقل و مقتدر تحت عنوان «نظام تنظیمگری یا رگولاتوری آب» تشکیل شود. چنین نهادی باید کارویژهای روشن داشته باشد: حضور همه ذینفعان در فرآیند تصمیمسازی، تضمین صیانت از منابع آبی کشور، و در عین حال تأمین امنیت غذایی. برای مثال، اگر سرمایهگذاری در حوزه آب انجام میگیرد، بخشی از آن باید به بازپرداخت بدهیهای اکولوژیک اختصاص یابد؛ بدهیهایی همچون جبران حقآبه آبخوانها یا احیای منابع مشترک با کشورهای همسایه، از جمله افغانستان، که امروز وضعیت آن به شدت بحرانی است. مابقی این آب میتواند در بازاری شفاف عرضه شود تا کشاورز یا صنعتگر وقتی از آن استفاده میکند، بداند هر قطره آن هزینه دارد و نباید بیمحابا مصرف شود.
شورای عالی آب وسط بحران آب از ابتدای سال تاکنون حتی یک جلسه نداشته است!
اما امروز چنین سازوکاری تنها در حد حرف باقی مانده است. شورای عالی آب، نهادی که باید در چنین شرایط بحرانی مرتب تشکیل جلسه دهد، از ابتدای سال تاکنون حتی یک بار نیز تشکیل نشده است. حتی اگر هم تشکیل شود، طبق مصوبات قانونی باید دو نفر از نخبگان با نظر رئیسجمهور در آن حضور داشته باشند، اما در عمل این جایگاه به کارمندان بازنشسته وزارت جهاد کشاورزی سپرده شده است. در نتیجه، شورای عالی آب به یک دورهمی بسته بدل شده که پشت درهای بسته برای سرنوشت منابع حیاتی کشور تصمیمگیری میکند؛ بدون اینکه مردم، بخش خصوصی، یا متخصصان واقعی نقشی در آن داشته باشند.
یارانه آب یا سود پنهان؛ هزینه هنگفتی که فقط مردم میپردازند
این در حالی است که امروز سیاستهای پرهزینهای در دستور کار است. به عنوان نمونه، دولت در سال ۱۴۱۰ باید ۱۴۰ هزار میلیارد تومان یارانه خرید تضمینی آب پرداخت کند؛ آبی که از دریای عمان به استانهای مرکزی همچون اصفهان منتقل خواهد شد. هزینه تمامشده هر مترمکعب از این آب حدود پنج تا شش دلار است. پرسش اینجاست که با چنین هزینه هنگفتی چه کسانی واقعاً سود میبرند؟ مردم که مصرفکننده نهایی هستند یا ذینفعانی پنهان که منافعشان در این انتقالهای پرهزینه گره خورده است؟ به جرأت میتوان گفت در این میان، تنها مردماند که متضرر میشوند. از آنها دائماً خواسته میشود مصرف آب و برق را کاهش دهند، در حالی که آمارهای بینالمللی نشان میدهد مردم ایران جزو کممصرفترینها در جهان هستند.
اما باز هم توپ در زمین مردم انداخته میشود یا همه تقصیرها به گردن تغییرات اقلیمی میافتد. مسئولان حاضر نیستند بپذیرند که مشکل اصلی، نتیجه اشتباهات مدیریتی و حکمرانی غلط است. در حالی که نخستین گام اصلاح، شجاعت در پذیرش خطاهاست.
نخبگان خسته و ناامید؛ بزرگترین تهدید آینده ایران
مسئله مهمتر این است که حتی اگر ساختاری مطلوب برای حکمرانی آب طراحی و تدوین شود، آیا ظرفیت اجرایی و نهادی لازم برای اجرای آن وجود دارد؟ پاسخ منفی است. چون ما در کشور نهتنها شایستهسالاری را کنار گذاشتهایم، بلکه بسیاری از نخبهترین کارشناسان و متخصصان را خسته و ناامید کردهایم. آنان سالها فریاد زدند و هشدار دادند که چنین روزی فرا میرسد، اما صدایشان شنیده نشد. نتیجه آن شده که بسیاری از نخبگان یا کشور را ترک کردند یا روحیه و انگیزه خود را از دست دادند.
فرانسویها مثالی دارند: اگر فردی سرمایه مالی خود را از دست بدهد، میتواند دوباره آن را به دست آورد. اگر آبرویش را از دست بدهد، خسارت سنگینتری دیده است. اما اگر امید و روحیهاش را از دست بدهد، این دیگر بزرگترین شکست است. امروز متأسفانه نخبگان کشور ما به چنین نقطهای رسیدهاند؛ امیدشان را از دست دادهاند، و این شاید بزرگترین تهدید برای آینده ایران باشد.
علیرضا شریعت در ادامه گفت:
هیچکس گوش نداد، و این شاید تلخترین بخش ماجرا باشد. دریاچه ارومیه نمونه عینی و بارز همان فریادها و هشدارهایی است که سالها از سوی کارشناسان و فعالان محیطزیست سر داده شد، اما در همان نطفه خفه شد. امروز که به وضعیت رسیدهایم، میبینیم همه آن هشدارها درست بود و حالا در برابر واقعیتی قرار گرفتهایم که بسیار سنگینتر از آن چیزی است که در ابتدا تصور میشد.
ارسال نظر