جسد مرده با دیدن پلیس زنده شد / بازداشت جسد فراری در ایلام!

ساعت ٧ صبح یکی از روزهای زمستان سال ٨٣ از طریق مرکز پیام اطلاع دادند مردی در کنار خانه مخروبه‌ای در روستای هفت‌چشمه شهر ایلام به طرز مشکوکی به کام مرگ فرو‌رفته است. به اتفاق چند تن از همکارانم به آن محل رفتیم.

وقتی به کنار ساختمان مخروبه رسیدم، چند مامور کلانتری در صحنه بودند و گزارش خود را درباره کشف و تایید مرگ مرد ناشناس تکمیل کرده بودند. به دستور بازپرس کشیک جنایی تجسس‌های‌مان را آغاز کردیم و به جمع‌آوری سرنخ‌هایی درباره مرگ مرموز مرد جوان دست زدیم.

به گزارش رکنا، جسد هیچ علائمی از چاقوخوردگی یا خونریزی نداشت و از عکاس جنایی خواستیم چند عکس از جسد بیندازد تا در مراحل بعدی تحقیقات بتوانیم از آن استفاده کنیم.

چیز غیرعادی‌ای در صحنه کشف جسد پیدا نکردیم. بنابراین می‌خواستم جسد را در حالی که پیشانی‌اش به حالت سجده روی زمین قرار داشت تحت‌بررسی قرار بدهم، وقتی صورت جسد را به سمت بالا برگرداندنم تا معاینه‌اش کنم، ناگهان مرد جوان زنده شد و پا به فرار گذاشت، من و همکارانمان خشکمان زد که چه اتفاقی افتاده است.

مرده زنده شده به سرعت می‌دوید و از دیدن ما وحشت کرده بود، البته نمی‌دانست که ما همه شوکه شده‌ایم، به هرحال به یکی از سربازان گفتم بدود و جسد فراری را دستگیر کند که پس از تعقیب و گریز چند دقیقه‌ای وی چاره‌ای جز تسلیم شدن نداشت و روی زمین نشست و با دستانش روی سرش می‌زد و می‌گفت بدبخت شدم!

ماجرا به نظرمان خیلی مرموز و تا حدی جنایی می‌آمد، خودمان نیز نمی‌دانستیم قضیه از چه قرار است و سوالات زیادی در ذهنمان داشتیم که چه شد که مرد مرده زنده شد، چرا فرار کرد و چرا می‌گوید بدبخت شده است؟!

مرد جوان را که به نظرمان معتاد به نظر می‌رسید به اداره بردیم و تحقیقات را شروع کردیم، وی را مثل یک مظنون به قتل اصلی روی صندلی نشانده بودیم و از وی بازجویی می‌کردیم و با تعجب وی چیزهایی را می‌گفت که از خنده نمی‌توانستیم جلوی خودمان را نگه داریم.

هنگام بازجویی رئیس آمد، رئیس چهره عبوسی داشت و کمی هم سختگیر بود، از من پرسید خوب سر صحنه رفتی ماجرا از چه قرار بود؛ پرونده قتل است یا مرگ مشکوک؟

من هم جواب دادم، رئیس! مرحوم زنده شد و الان اینجاست. رئیس ابروهایش در هم رفت و گفت مگر من شوخی دارم. من که نگران بودم رئیس الان است که برایم توبیخی رد کند، ماجرا را برایش تعریف کردم و وی هم نتوانست جلوی خنده‌اش را بگیرد.

ماجرا از چه قرار بود؟ مرده زنده شده اعتیاد به مواد‌مخدر داشت و دقایقی پیش از بیهوش شدن مواد به خودش تزریق کرده بود و به خاطر مصرف زیاد بیهوش شده بود و به حالت سجده روی زمین افتاده بود و اهالی محل نیز با تصور مرگ وی به کلانتری اطلاع داده بودند و آنان نیز با این برداشت ماجرا را برای ما مخابره کرده بودند و در آن یک ساعت مرد معتاد بیهوش بود و زمانی که من بدنش را برگرداندم وی به هوش آمده بود و وقتی لباس مرا و بنز و خودروهای گشتی را دیده بود از ترس پا به فرار گذاشت و ما هم به دنبالش!

وقتی وی را گرفتیم این مرد با دستانش به سرش می‌زد و می‌گفت که بدبخت شدم، ما تصور می‌کردیم که وی چکار کرده است که می‌گوید بدبخت شدم. هنگامی که متوجه شدیم قضیه از چه قرار است از کارهای‌مان و کارهای وی خنده‌مان گرفت و تا مدت‌ها همکارانم می‌گفتند مرحوم زنده شد.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.

خاطره ای از سرگرد حسن فرامرزی از پلیس ایلام

کدخبر: 672163 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟