در گوشه ای از سالن کمپ در حال نماز خواندن بود که مسئول داخلی کمپ بانوان او را به دفتر فراخواند. چادری سفید بر سر داشت و صورت نحیفش را لای آن قرار داده بود. وقتی مسئول از علت صدا زدنش گفت و متوجه شد که برای روایت داستان زندگی اش نزد او رفته ایم ابتدا کمی دو دل شد و مردد نشان داد. سرش را پایین انداخت و سکوت کرد، انگار شرم داشت از ماجرایی بگوید که بر سر خودش آورده بود. با صحبت مسئول حاضر راضی شد تا آن چه بر سرش آمده بود تعریف کند. در مقابلم خودش را (ز) و 28 ساله معرفی کرد.

او گفت 6 سال پیش با یکی از جوانان روستای محل سکونتم ازدواج کردم. در دوران عقد بودیم که متوجه شدم اعتیاد دارد و بهانه های مختلفی برای کنار گذاشتن آن مطرح و این روز و آن روز می کرد حتی چند بار قول داد پیش از آن که زیر یک سقف برویم ترک کند اما این کار را نکرد. وقتی وارد زندگی مشترک شدیم خیلی تلاش کردم تا شاید بتوانم ترکش دهم اما همراهی نمی کرد و زمان زیادی نگذشت که این رو سیاهی دامن مرا هم گرفت و در کمتر از آنی سیخ و سنجاق را در دستم دیدم.

زن جوان ادامه داد: مدت زیادی از زندگی مشترکمان نگذشته بود که خداوند فرزندی به من و شوهرم داد و شوق زندگی ام چندین برابر شد اما سایه سیاه اعتیاد روی زندگی ام بود و تمامی نداشت. شوهرم خانه را پاتوق دوستان خود کرده بود و آن ها برای مصرف مواد به خانه ام می آمدند و من شده بودم گارسون آن دورهمی های سیاه.

در یکی از این دورهمی ها دیدم همسر دوست شوهرم در کنار آن ها مواد مصرف می کند و من هم تصمیم گرفتم از او کمتر نباشم و پناه بردم به منزل یکی از همسایه ها که فروشنده مواد مخدر Drugs بود و با این کار خودم را گرفتار کردم و وقتی شوهرم موضوع را متوجه شد چون خودش ضعف داشت دیگر نتوانست جلوی مرا بگیرد.

زن جوان ادامه داد: تا چشم بر هم زدم چهار سال از زندگی ام تباه شد. دختر چابک و کاری روستا که در بین اهالی زبانزد بود به معتاد Addicted زاری تبدیل شده بود که حتی از پس انجام کارهای خودش هم بر نمی آمد. اعتیاد چیزی برای ما نگذاشته بود تا جایی که تمام وسایل زندگی مان را فروختیم و دود کردیم.

دیگر خسته شده بودم و از این و آن قرض می کردم تا این که خانواده ام وارد موضوع شدند و مرا برای ترک اعتیاد به این کمپ آوردند. اوایل سخت بود و درد ترک اعتیاد و دوری از دو فرزندم به ویژه بچه کوچکم سخت بود اما این جا توانستم با قدرت اراده خلاصی از افیون را شروع کنم و حالا 28 روز است که پاکی را تجربه می کنم، دوست دارم به کسانی که بدی کردم جبران کنم، می خواهم زنده بمانم و مادر خوبی برای فرزندانم باشم. زن جوان که گریه امانش را بریده بود گفت: 10 سال به پای همسرم سوختم اما از زمانی که به کمپ آمده ام او هرگز از من سراغی نگرفته است چون راضی به ترک اعتیاد من نبود و حالا می خواهم آخرین حرف را به او بزنم، اگر اعتیاد را کنار بگذارد با او زندگی می کنم اما اگر ادامه دهد دیگر نمی خواهم او را ببینم و فرزندانم را با کارگری بزرگ می کنم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

تجاوز وحشیانه به نوعروس 16 ساله دور از چشم داماد / 3 جوان دستگیر شدند

زن شوهر دار برای عقب نماندن از دوستانش تن به دوستی های شیطانی داد تا..!

کیوان وقیت مرد همسایه به خانه بازگشت به سمت بالکن دوید و..!

ناگفته های تلخ از ساعتی قبل از تصادف قائدی و شاکر / خانواده احمدرضا علیه مهاجم استقلال شکایت کردند +عکس

موزیسین معروف ایرانی تصادف کرد +عکس

نیمه شب، شاهد همخوابی شوهرم با دوست صمیمی ام در اتاق دیگر خانه بودم که ..!

تجاوز وحشیانه به سهیلا در یک خرابه / متجاوز 17 ساله است

پرهام شاگرد تازه وارد بود که مرا به سمت خانه مجردی کشاند و شب ها تا دیر وفت ..!

زن جوان به خاطر ارتباط با مرد غریبه شوهر بی نوایش را داخل چاه انداخت / در اردبیل رخ داد + عکس

دختر 18 ساله ای بودم که به خاطر خماری پیشنهاد شرم آور چند مرد را پذیرفتم و ..!

کدخبر: 355697 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟