راز شرم آور گریه های شبانه خواهر در شب عروسی فریبا!
رکنا: شب مجلس عروسی خواهرم تا صبح گریه میکردم. من وابستگی شدیدی به فریبا داشتم، طاقت دوریاش را نداشته باشم.
با اینکه فریبا هر روز به دیدنم میآمد اما بیتابیهایم اعصاب مادرم را خرد کرده بود. من ١٧ساله هستم و با پدر و مادرم تفاوت سنی زیادی دارم. برای همین هم احساس تنهایی میکردم. از مدتی قبل به پیشنهاد یکی از همکلاسیهایم در تلگرام با پسری جوان آشنا شدم. اوایل احساس خاصی به این پسر نداشتم. اما سعید با حرفهای عاشقانه، جکهای خندهدار و عکس و فیلم، حسابی مرا سرگرم کرده بود. کمکم احساس میکردم دوستش دارم. او با وعده ازدواج از من خواست برایش عکسهای شخصیام را بفرستم. به دور از چشم پدر و مادرم این کار احمقانه را انجام دادم. همکلاسیام میگفت تو دختر زرنگی هستی که توانستهای شریک زندگیات را خودت انتخاب کنی.
حدود سه ماه از این ماجرا گذشت. سعید مثل روزهای اول پرشور و هیجان نبود. از من میخواست فیلمهای زشت از خودم بگیرم و برایش بفرستم. تهدید میکرد اگر این کار را انجام ندهم عکسهای قبلیام را در اینترنت منتشر خواهد کرد. نمیدانستم چه کار کنم، موضوع را به پدر و مادرم اطلاع دادم. پلیس Police را در هم جریان موضوع قرار دادیم. با سعید قرار ملاقات گذاشتم که ماموران کلانتری آمدند و دستگیرش کردند. پلیس میگوید از عکس و فیلمهای حافظه گوشی تلفنش مشخص میشود او تا حالا دختران زیادی را فریب داده است. من حماقت کردم و اگر مادرم را از ابتدا در جریان موضوع قرار میدادم اینطور نمیشد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
عکس تنبیه عجیب 80 جوان دستگیر شده چهارشنبه سوری را ببینید+تصاویر
خب؟ که چی؟