ثبت جهانی آینهکاری؛ آغاز یک نبرد تمدنی برای بازگرداندن میراث ایرانی به زندگی امروز
رکنا:ثبت جهانی «هنر آینهکاری در معماری ایرانی» اگر به بایگانی افتخارات محدود شود، فرصتی از دسترفته خواهد بود؛ این ثبت زمانی معنا مییابد که به احیای فعال، نهادسازی فرهنگی و بازگشت این هنر هویتی به زیست روزمره ایرانیان منجر شود.
به گزارش رکنا، ثبت جهانی میراثفرهنگی در معنای عمیق و تمدنی خود، صرفاً یک اقدام نمادین یا اداری نیست، بلکه مداخلهای آگاهانه در فرآیند بازنمایی، بازتعریف و بازتولید هویت فرهنگی ملتها به شمار میآید. هنگامی که یک هنر یا آیین در فهرست میراث جهانی ثبت میشود، این رخداد هرچند ارزشمند است، اما نقطه پایان محسوب نمیشود. پرسش بنیادین اینجاست که پس از ثبت جهانی، چه افقی پیش روی آن میراث گشوده میشود و چگونه میتوان آن را از سطح یک افتخار رسمی به سطح یک جریان زنده فرهنگی ارتقا داد؟
ثبت «هنر آینهکاری در معماری ایرانی» نیز باید در همین چارچوب تحلیلی دیده شود؛ نه بهعنوان پایان مسیر، بلکه بهمثابه آغاز یک جریانسازی فرهنگی، هنری و معماری. ایران در طول تاریخ خود، واجد نوعی عقلانیت فرهنگی بوده که توانسته تداوم هویت را در دل تحولات سیاسی، اجتماعی و تاریخی حفظ کند. این تداوم، بیش از آنکه بر قدرت سخت یا انسجام سیاسی متکی باشد، بر غنای فرهنگی استوار بوده است؛ غنایی که در آن، معماری، هنر، معنا و معرفت درهمتنیده و زیست فرهنگی ایرانی را شکل دادهاند.
در این میان، هنر آینهکاری صرفاً یک تکنیک تزئینی نیست، بلکه تجلی یک جهانبینی فرهنگی است؛ جهانی که در آن نور، تنها پدیدهای فیزیکی نیست، بلکه حامل معناست؛ فضا، میدان تجربهای زیباشناختی و معرفتی است و معماری، زبانی زنده برای گفتوگو میان انسان، جامعه و امر متعالی به شمار میرود. از این منظر، آینهکاری بخشی جداییناپذیر از سرمایه فرهنگی و هنری ایران محسوب میشود.
تجربه تاریخی ایران نشان میدهد که میراث ناملموس ـ شامل هنرها، آیینها، ادبیات و نظامهای زیباییشناختی ـ نقشی بنیادین در استمرار هویت ملی داشته است. بناها ممکن است دچار تغییر یا حتی تخریب شوند، اما فرهنگی که در متن زندگی مردم جاری باشد، همواره قابلیت احیا و بازتولید دارد. از همین رو، رمز ماندگاری فرهنگ ایرانی را باید در توان بازتولید اجتماعی میراث آن جستوجو کرد.
با این حال، ظرفیت ایران در حوزه میراث ناملموس بسیار فراتر از آن چیزی است که تاکنون در سیاستگذاریهای فرهنگی مورد توجه قرار گرفته است. ثبتهای جهانی، اگر به مرحله «زیست اجتماعی» نرسند، به بایگانی افتخارات تقلیل مییابند. مسئله اصلی پس از ثبت، احیای فعال میراث است؛ احیایی مبتنی بر رویکردی زیستمحور، آیندهنگر و خلاقانه.
احیای هنر آینهکاری، مستلزم عبور از دوگانه کاذب سنت و مدرنیته است. سنت، اگر به بازتولید ایستا محدود شود، به نوستالژی بدل میشود و مدرنیته، اگر از ریشههای فرهنگی خود جدا گردد، به بیهویتی میانجامد. نظریه احیای میراث ناملموس در معماری ایرانی بر این اصل تأکید دارد که سنت زمانی زنده میماند که قابلیت ترجمه به زبان زمانه و حضور در زیست معاصر را داشته باشد؛ ترجمهای که نه تحریف گذشته است و نه انکار آن، بلکه شرط بقا و تداوم محسوب میشود.
در این مسیر، نهادسازی نقشی کلیدی دارد. بدون شکلگیری تشکلهای صنفی و علمی غیردولتی، احیای میراث به اقدامات پراکنده و پروژهای محدود خواهد شد. انجمنهای تخصصی متشکل از استادکاران آینهکاری، معماران، طراحان، دانشگاهیان و پژوهشگران میتوانند حلقه واسط میان دانش سنتی، آموزش نوین، خلاقیت معاصر و نیازهای جامعه باشند. این نهادها باید مسئولیت آموزش، انتقال تجربه، تعریف استانداردهای کیفی، معرفی هنرمندان و پیوند با پروژههای معماری را بر عهده بگیرند.
بازگرداندن هنر آینهکاری به زیست روزمره، یکی از راهبردهای اساسی این رویکرد است. حضور این هنر در فضاهای عمومی ـ از مراکز فرهنگی، دانشگاهها و کتابخانهها گرفته تا مساجد، اماکن زیارتی، سالنهای نمایش و حتی فضاهای اداری ـ نهتنها به ارتقای کیفیت معماری ایرانی میانجامد، بلکه پیوند میان انسان ایرانی و هویت فرهنگی او را بازسازی میکند. میراث زمانی زنده است که دیده شود، لمس شود و تجربه گردد.
در این میان، دستگاههای اجرایی و نهادهای عمومی میتوانند نقطه آغاز این تحول باشند. سرمایهگذاری در هنرهای هویتی، اقدامی راهبردی در حوزه قدرت نرم و دیپلماسی فرهنگی است. معماریای که پیوندی دوباره با فرهنگ ایرانی و ارزشهای بومی برقرار کند، حامل پیامی روشن در عرصه بینالمللی خواهد بود: ایران همچنان توان تولید معنا، زیبایی و خلاقیت تمدنی را دارد.
در نهایت، ثبت جهانی هنر آینهکاری باید بهعنوان فرصتی برای بازتعریف نسبت میراث، حال و آینده فهم شود. اگر این ثبت به خلق ایدههای نو، تشکلسازی پایدار، حمایت هوشمندانه دولت و میدان دادن به ظرفیتهای مردمی منجر شود، میتواند آغازگر حرکتی باشد که در آن میراث نه متعلق به گذشته، بلکه ناظر به اکنون و آینده است؛ آیندهای که ایران در آن بهعنوان یکی از پرچمداران تولید گفتمان فرهنگی در عرصه منطقهای و جهانی شناخته میشود.
ارسال نظر