تسلیت‌های سریالی؛ زاگرس در آتش، مردم بی‌تجهیزات در خط مرگ / این آتش قابل پیش‌بینی بود، این مرگ‌ها قابل پیشگیری

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا،  در ارتفاعات آبیدر سنندج، سه جسد سوخته‌ دیگر به آمار مرگ‌های خاموش زاگرس اضافه شد. خبات امینی، چیاکو یوسفی و حمید مرادی –،سه فعال محیط زیست، سه داوطلب مردمی ،در آتش‌سوزی جنگل ها جان خود را از دست دادند. برای نجات طبیعت رفتند، اما نه با ماسک و کپسول، نه با آموزش و تیم پشتیبان، بلکه با دستان خالی و لباس معمولی، بی‌هیچ محافظی در برابر زبانه‌های آتش.

و باز هم، مطابق الگوی ثابت، پیام‌های تسلیت پشت‌سر هم مسئولان آمد؛ پیام‌هایی که جایگزین هیچ طرح عملیاتی نمی‌شوند، هیچ تجهیزاتی نمی‌آورند، و هیچ جان دیگری را نجات نمی‌دهند.

زاگرس را متهم نکنید؛ این بی‌تدبیری است که می‌سوزاند

زاگرس مقصر نیست. این درختان، این دره‌ها، این مراتع، خود قربانی‌اند. آنچه جان می‌گیرد، فقط آتش نیست؛ آنچه می‌سوزاند، سهل‌انگاری و بی‌تفاوتی مدیریتی است. سیستم مدیریت بحران که به جای برنامه‌ریزی، به پیام تسلیت پناه می‌برد؛ سازمان منابع طبیعی که به جای تجهیز نیروهای مردمی، آن‌ها را با شاخه و بیل و پتو به دل آتش می‌فرستد؛ و وزارتخانه‌هایی که حتی یک نقشه‌ی راه برای تابستان‌های خشک ندارند.در چنین سیستمی، داوطلب‌بودن یعنی قرار گرفتن در صف مرگ. و حامی طبیعت‌بودن، مترادف است با بی‌پناهی در برابر سوختن.

این آتش قابل پیش‌بینی بود، این مرگ‌ها قابل پیشگیری

آتش‌سوزی در زاگرس پدیده‌ای جدید نیست. هر تابستان، با نخستین موج گرما و باد خشک، مراتع و جنگل‌های غرب کشور شعله‌ور می‌شوند. هشدارها داده می‌شود، تصاویر هوایی در رسانه‌ها منتشر می‌شود، و گاه حتی منشأ آتش هم مشخص است. سهل‌انگاری انسانی، آتش عمدی برای تعلیف دام، یا کوتاهی در لایروبی خطوط برق.

اما با وجود این همه پیش‌زمینه، واکنش رسمی، همواره دیرهنگام و ناکارآمد است. و در این تأخیر مرگبار، فاصله‌ی رسیدن نیروهای رسمی را داوطلبان پر می‌کنند. داوطلبانی که نمی‌دانند عملیات اطفای حریق جنگلی، بدون آموزش و تجهیزات، شبیه رفتن به خط مقدم جنگ بدون اسلحه است.

دست‌های خالی، جان‌های از دست‌رفته

چه کسی پاسخ‌گوی این سه جنازه است؟ نه وزارت کشور، نه منابع طبیعی، نه مدیریت بحران، هیچ‌کدام خود را مسئول تجهیز داوطلبان محیط زیست نمی‌دانند که اگر می دانستند جنگل ها و حامیان طبیعت در برابر گرما و آتش، تنها نبودند. جوانانی که با عشق به کوه و خاک، زودتر از هر مقام و نهادی به صحنه‌ی حادثه می‌رسند، اما از هیچ خدمات بیمه‌ای، آموزشی، امدادی و درمانی برخوردار نیستند.

نقشه‌های ایران پر از مناطق قرمز آتش است، اما انبارها خالی‌اند؛ بودجه‌ها جذب نشده، تجهیزات نرسیده، و آموزش‌ها برگزار نشده.

وقتی آتش‌سوزی آغاز می‌شود، دولت فقط دو ابزار دارد: مردم محلی و تسلیت! اولی را بدون هیچ محافظی به دل حادثه می‌فرستد، و دومی را برای بعد از مرگ‌شان نگه می‌دارد.

آتش‌سوزی جنگلی، بحران زیستی است، نه مراسم قهرمانی

رمانتیزه‌کردن مرگ داوطلبان، جای خالی مدیریت را پُر نمی‌کند. این که بگوییم «برای درختان جان دادند» شاید ادای احترام باشد، اما اصل مسئله را پنهان می‌کند: چرا هیچ پروتکل ایمنی برای این نیروها تدوین نشده؟ چرا هیچ ساختار قانونی برای حضور رسمی و ایمن فعالان محیط زیست وجود ندارد؟ چرا حتی یک بار، پس از این‌همه کشته، بازنگری جدی در نحوه‌ی مقابله با آتش‌های زاگرس انجام نشده است؟

ما گزارش نمی‌نویسیم که تسلیت بخوانیم. این گزارش‌ها باید زنگ خطر باشند، هشدارهای مستند به عدد و جنازه. باید مسئولان را از پشت اتاق‌های خنک و میکروفن‌های آماده بیرون بکشند. باید مردم را آگاه کنند که زاگرس نه در اثر قهر طبیعت، بلکه در اثر بی‌مسئولیتی می‌سوزد. وگرنه در آتش بعدی ،که دور نیست،ما باز می‌نویسیم:خباتی دیگر، چیاکویی دیگر، حمیدی دیگر…

 

  • (فیلم) آقای عراقچی چرا غنی سازی را بیخیال نمی‌شوید تا آمریکا هم بیخیال ما بشود؟

اخبار تاپ حوادث

وبگردی