درماندگی خانواده های قربانیان انفجار بندر عباس زیر پوست فقر ! / خانواده کارگران روزمزد حتی نان و آب ندارند ! / وکلای داوطلب برای احقاق حق این خانواده ها آستین بالا بزنند + فیلم و گزارشی تکاندهنده تر از انفجار

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، ظهر ششم اردیبهشت ۱۴۰۴، بندرعباس برای چند لحظه نفس نکشید. صدای انفجار مهیبی از دل اسکله بلند شد؛ آتشی زبانه کشید و پس از آن، انفجارهای پی‌در‌پی، جان ده‌ها نفر را گرفت، شماری را به شدت مجروح کرد، و زندگی صدها خانواده را برای همیشه دگرگون ساخت. اما آنچه در روزهای بعد از انفجار آشکار شد، فقط سوختگی جسم نبود؛ بلکه روشن شد چه کسانی «دیده می‌شوند» و چه کسانی همیشه در سایه می‌مانند.

انفجار در بندر شهید رجایی بندرعباس

کارگرانی که قربانی شدند، نه فقط از آتش، بلکه از بی‌عدالتی

در میان جان‌باختگان و مصدومان، بیشترین تعداد مربوط به کارگران روزمزدی است که در پایین‌ترین رده‌های شغلی فعالیت می‌کردند؛ کسانی که بیمه ندارند، قرارداد رسمی ندارند، پشتوانه‌ای ندارند و حالا خانواده‌هایشان حتی نمی‌دانند باید به کجا مراجعه کنند، چه حقی دارند، و چطور باید آن را مطالبه کنند.

سارا قاسمی، فعال اجتماعی بندرعباس، از اولین ساعات پس از حادثه، همراه این خانواده‌ها بوده و در گفت‌وگو با رکنا، واقعیتی تکان‌دهنده را روایت می‌کند:

    «این خانواده‌ها نمی‌دانند که اصلاً دیه‌ای به آن‌ها تعلق می‌گیرد یا نه. نمی‌دانند چه مدارکی باید تهیه کنند، از کجا شروع کنند، یا حتی چه نهادی مسئول رسیدگی به وضعیت آن‌هاست. ما با چهار وکیل خیر صحبت کردیم تا حداقل روند حقوقی‌شان را بدون هزینه پیگیری کنند. این کار باید توسط نهادهای رسمی انجام می‌شد، نه یک شهروند داوطلب.»

تفاوت‌های دردناک: از شهرک باهنر تا محله 2000

اگرچه این حادثه همه‌گیر بود، اما نوع مواجهه با قربانیان، به شدت طبقاتی شد. به گفته قاسمی، خانواده‌هایی که در مناطق مرفه‌نشینی چون شهرک باهنر زندگی می‌کردند، با حضور نمایندگان رسمی مواجه شدند، حتی در مقابل دوربین‌ها.

    «اما خانواده‌های ساکن مناطق فقیرنشینی مانند ۲۰۰۰، ۲۲ بهمن یا تپه‌الله‌اکبر، هنوز حتی یک تماس ساده هم دریافت نکرده‌اند. آن‌ها نه تنها داغ‌دارند، بلکه بی‌پناه، بلاتکلیف، و نگران روزهای پیش‌رو هستند.»

وقتی "کمک‌رسانی" هم دچار سوءِبرداشت شد

در روزهای اول، موجی از همدلی مردمی راه افتاد. اما انتشار یک ویدیو که در آن برخی از شهروندان بندرعباس می‌گفتند "ما نیاز نداریم"، کمک‌ها را متوقف کرد. این در حالی است که آن سخنان از زبان قشر مرفه بندرعباس بیان شده بود، نه خانواده‌های کارگری آسیب‌دیده.

قاسمی در این‌باره می‌گوید:

    «من با دو خیریه از تهران همراه شدم. اولش با دیدن وضعیت شهر گفتند نیازی به کمک نیست. اما وقتی آن‌ها را به خانه‌های کارگران روزمزد بردم، واقعیت را دیدند. یکی از این خیریه‌ها بعد از بازدید گفت: سارا راست می‌گوید، اینجا افرادی هستند که حتی توان خرید برنج و گوشت ندارند.»

سرنوشت قربانیان: از تحویل جسد تا هزینه یک جعبه دستمال

شاید این تصویر برای بسیاری باورنکردنی باشد: خانواده‌ای که جسد عزیزش را شناسایی کرده، اما پول کرایه برای رفتن به محل تحویل جسد ندارد. یا خانه‌ای که در مراسم ختم، تنها یک جعبه دستمال کاغذی میان ۸۰ نفر می‌چرخد. این‌ها واقعیت‌هایی است که قاسمی از آن سخن می‌گوید.

    «در خانه‌ها نه چایی بود، نه آب خنک. نه تنها منابع مالی‌شان تحلیل رفته، بلکه عزت نفس‌شان هم خُرد شده. یکی از زنان جوان به من گفت: همسرم فوت کرده، باردارم، ولی فقط نگرانم که پول تمدید اجاره خانه را ندارم.»

مصدومانی که دیگر هیچ‌گاه کار نخواهند کرد

در میان بازماندگان، گروهی هستند که آسیب‌دیده‌اند؛ نه آن‌قدر شدید که فوت شده باشند، اما آن‌قدر وخیم که دیگر هیچ‌گاه نتوانند به کار بازگردند. کارگرانی که چشمانشان را از دست داده‌اند، یا دچار قطع عضو، شکستگی‌های ستون فقرات و عفونت‌های بعد از عمل شده‌اند.

    «یک آقا بلوچ بود با ۶ فرزند. فقط یک اتاق کوچک داشت. ما برایش برنج و گوشت بردیم. اما این کمک یک روز را جواب می‌دهد. نه بیمه دارد، نه کسی برایش کاری کرده. و شوک روانی، خیلی‌هایشان را ساکت و بی‌حرف کرده است.»

"نداشتنِ آگاهی"؛ زخمی عمیق‌تر از جراحت

قاسمی با صدایی خسته، اما مصمم می‌گوید:

    «بزرگ‌ترین فاجعه این است که این خانواده‌ها مطالبه‌گر نیستند؛ چون نمی‌دانند اصلاً می‌توانند مطالبه‌ای داشته باشند. غزال، یکی از روزنامه‌نگاران، وقتی آمد بندر، از من پرسید چرا این مردم چیزی نمی‌خواهند؟ گفتم چون بلد نیستند. این بی‌اطلاعی، دقیقاً همان جایی است که باید نهادهای مدنی و دولت وارد شوند.»

یک مطالبه روشن: "حمایت حقوقی و بازتوانی هدفمند"

سارا قاسمی تنها نیست. اما انگشت‌شمارند کسانی که بی‌منت، با پیگیری، و از سر تعهد اجتماعی، در کنار بازماندگان مانده‌اند. او می‌گوید:

    «برای برخی خانواده‌ها، حتی گرفتن دیه هم ممکن است تا شش ماه زمان ببرد. همه چیز به انحصار وراثت و بررسی اسناد بستگی دارد. تازه این برای کسانی است که مدرک هویتی کامل دارند. اگر مدارک ناقص باشد، مشکل دوچندان می‌شود.»

در پایان، قاسمی یک خواسته ساده اما بنیادی دارد:

"ما نیاز به حضور وکلای داوطلب، نهادهای مدنی آگاه، و خیرینی داریم که کار کارشناسی بلد باشند؛ نه کسانی که فقط پول بفرستند و بعد ناپدید شوند."

آیا کسی پاسخ خواهد داد؟

حالا که خاکسترها سرد شده‌اند، دوربین‌ها خاموش شده‌اند، و صدای انفجار جای خود را به سکوت داده است، سوالی باقی می‌ماند:

چه کسی مسئول فراموش‌شدن این خانواده‌هاست؟ و چه نهادی قرار است صدای آن‌هایی باشد که خود، حتی توان فریاد زدن ندارند؟

 

اخبار تاپ حوادث

وبگردی