در خصوص تظاهرات تردید و نتایج نا مطلوب آن کاملاً موافق هستم.
هر آنچه آدمی در طول سالیان متمادی و با تلاش مستمر رشته است به لحظه ای با تردید پنبه می کند. تردید هر چند در روانشناسی عمومی دارای علل و سبب شناسی مشخصی است اما فارغ از مباحث آکادمیک کی توان در فرهنگ عامه نیز به تلاش اقشار مختلف جامعه برای مواجهه و رهایی از آن به وضوح برخورد کرد.
داستان تردید با خلقت انسان عجین است و انسان تا زمانی که نیازمند حوایج مختلف است و در برخوورد با وقایع متفاوت قرار دارد طبیعی است که دچار تردید شود اما چگونه است که برخی با کمترین تردید از عهده امور حساسی بر آمده وکمتر دچار پریشانی می گردند در حالی که بعضیاز انسانهامدامدرحالتردید و دودلی هستند وصد افسوس که بعدهانیز مبتلا به علائم افسردگی،وسواس و بیماری هایی از این دست می شوند.به ساده ترین عنوان می توان تفاوت این دو گروه را در چند الگو و ویژگی به وقایع بدیهی طبقه بندی کرد.نخست اینکه این افراد زمانی را هر چند کوتاه به ارزیابی وقایع و مشاهده الگوهای رفتاری افراد صرف می کنند.
غالب افراد درست زمانی پریشان و مردد می شوند که پیش از آنها دیگران نیز درست به همان دلیل مردد شده اند.پس سعی کنید به جای زیاد صحبت کردن کمی نیز به حواس دیداری و شنیداری خود فرصت دهید تا اطلاعات مورد نیازتان را برای رهایی از هر گونه تردید احتمالی در آینده جمع آوری و سازماندهی کنید.
اصل بعدی تمرین و مطالعه است بروز تظاهرات ارتباط مستقیمی با میزان آشنایی با موضوع قابل تردید دارد.به عبارتی ما زمانی دچار تردید می شویم که میزان آشنایی و تسلط ما بر مسئله ورد نظر به اندازه کافی نباشد. سپس ایجاد فرصت برای اکتشاف و خلاقیت و همچنین مطالعه و آشنایی با رویکرد های مختلف بر تسلط ما بر تظاهر رفتاری تردید و عواقب بعدی آن خواهد افزود .
در کتب ادبی آمده است هر آنچه آموختنی باشد از فضل و هنر همه را بیاموز ،زیرا از حوادث عالم ایمن نتوان بود و نتوان دانست که بر سر مردمان چه گذرد .
هر هنری روزی به کارت آید.
اصل سوم تحمل و تفکر منطقی پیش از هر اقدامی است.تردید زیاد ما حصل عجول بودن بسیار است.در برخورد با هر مسئله ای لحظه ای تآمل ضریب موفقیت شما را افزایش خواهد داد.به قول امیرالمومنین (ع) لحظه ای تآمل کن و صبور باشی تا ببینی بلافاصله موفق می گردی.اصل چهارم اشاره عواقب روانی تردید و گمانه زنی دارد.فراموش نکنید تردید مدام موجب سوءظن شده وهمین سوءظن در نهایت توانمندی های فرد ومردد را کاهش می دهد و در انتها خود باوری شخصی را هدف قرار داده و از میزان اثر گذاری وی می کاهد.افراد ثابت قدم و خود باور اجازه بروز و نفوذ چنین حالاتی را در قلمرو خود نمی دهند زیرا به باور ایشان هر گونه مسئله ای بایستی خارج از مرزهای فردی شان و صرف نظر از فر آیندهای روانی شان حل و فصل شود .
اصل پنجم ،نیایش و توسل جستن به نیرویی فراتر از تدابیر حاضر است .
اصل ششم،در صورت تداوم حالات یاد شده مشاوره با یک روانشناس ضروری است.
ارسال نظر