زن آرایشگر شهلا را به قتل رساند؟! / سمیرا با کودکش در زندان زنان است + گفتگوی اختصاصی

به گزارش اختصاصی خبرنگار رکنا،اینجا زندان زنان است مادران "در بند"،اصطلاح آشنایی در میان زنانی است که در حبس گذران عمر می کنند.مادران در بند به زنانی می گویند که نوزاد زیر دو سال دارند و زندانی شدند.برای همین بچه های آنها همراهشان در زندان زندگی می کنند و در دنیایی متفاوت از بچه های دیگر رشد می کنند و بزرگ می شوند.

وارد سالن زندان که می شوم،ماشین های پلاستیکی بچه هایی که به جبر زمانه در بند هستند،اولین چیزی است که به چشمم می خورد.

ماشین های رنگی رنگی،در هیاهوی پرونده های جنجالی زنان مجرم؛فارغ از هیاهوی روزگار در عالم کودکی بچه ها غرق شادی اند.

و سمیرا یکی از مادرانی است که به اتهام قتل در زندان زنان با دخترک یک ساله اش زندگی می کند.

سمیرا 5 ماهه باردار بود که به اتهام قتل رفیق گرمابه و گلستانش به زندان افتاد.او فرزندش رادر زندان به دنیا آورد و حالا لحظه شماری می کند تا حکم دادگاه برای او و شوهرش که در قتل همدستش بود صادر شود.

قتل زن آرایشگر به دست دوست صمیمی اش

اواسط سال 98 زن 48 ساله ای به نام شهلا به طرز مشکوکی ناپدید شد.خانواده شهلا خیلی سریع موضوع گم شدن او را به پلیس اطلاع دادند و در حالی که جستجو برای یافتن ردی از شهلا ادامه داشت جسد سوخته ای در یک کوچه در شهریار کشف شد.

کوچه محل کشف جسد منتهی می شد به یک رودخانه که سال ها قبل خشک شده بود و جسد سوخته در بستر رودخانه خشک شده رها بود.

بررسی های بعدی حکایت از آن داشت که جسد متعلق به شهلا بوده است.

اعتراف سمیرا در زندان زنان به قتل زن آرایشگر

خانواده شهلا بعد از اطلاع از کشف جسد او به ماموران پلیس گفتند که یکی از صمیمی ترین رفقای مادرشان در همان کوچه ای که جسد در آن کشف شد سکونت دارد.

در حالی که سمیرا به عنوان یکی از مظنونین پرونده مورد بازجویی قرار گرفت پرده از راز جنایت هولناک خود برداشت و اعتراف کرد با همدستی شوهرش،دوست خود را از پا درآورده است.

گفتگوی اختصاصی با متهم به قتل زن آرایشگر

با سمیرا که گفتگویمان را شروع می کنیم،چشمم به دخترک او و گوشم به حرف های خودش است.دختر کوچولوی نوپا در اتاقی که مشغول گفتگو با سمیرا هستیم،راه می رود و فارغ از هیاهوی پرونده ای که در موردش حرف می زنیم،در حال کشف جهان خویش است.

چند سال داری؟

40 سال

چند سال بود با شهلا دوست بودی؟

از نوجوانی با هم دوست بودیم. سال ها با هم در یک سالن آرایش کار می کردیم و همسایه بودیم.در واقع کار آرایشگری را او به من یاد داده وبد و حق استادی بر گردنم داشت.بچه هایش روی پای من بزرگ شدند.حتی در دادگاه هم که من را دیدند گفتند خاله از قصاص تو گذشت نمی کنیم.آنها هنوز هم من را خاله صدا می زنند!

چرا پایان این همه صمیمیت به جنایت ختم شد؟

من قصد نداشتم شهلا را بکشم.روز حادثه او به خانه آمده بود تا در مورد طلبی که از من و شوهرم داشت با ما حرف بزند.یکدفعه با شوهرم بحثش شد.حرف هایی زد که خیلی به شوهرم برخورد.او هم عصبانی شد و شهلا را هل داد.شهلا زمین خورد و سرش به لبه میز خورد.یکدفعه دوستم غرق خون شد.خیلی ترسیده بودم اما او دیگر جانش را از دست داده بود.

اگر تمام ماجرا این بود،پس چرا به تو اتهام مشارکت در قتل دادند؟

شوهرم من را وادار کرد که در سوزاندن جسد و انتقال آن به رودخانه سر کوچه کمکش کنم.برای همین به من اتهام مشارکت در قتل دادند.در آن شرایط تهدیدهای شوهرم باعث شد مطیع او شوم.

واقعا تمام ماجرا فقط همین بود؟

بله.اینکه ما جسد را سوزاندیم،باعث شد که کسی حرفمان را باور نکند.همه گمان می کنند که ما به خاطر بدهکاری به شهلا او را به خانه مان کشاندیم و به قتل رساندیم.

سفته 12 میلیونی بلای جان شهلا شد

دلیل بدهکاری تو به شهلا چه بود؟

حدود یک سال قبل از قتل شهلا،یک روز یکی از دوستانم از من خواست با هم به بازار برویم و طلاهایش را بفروشد.در میان راه بچه دوستم گریه می کرد و دوستم طلاها را به من سپرد تا برای او پیراشکی بخرد.یکدفعه طلاها از دست من افتاد و گم شد.همسر دوستم گمان کرد من طلاها را سرقت کرده ام.

سرقت نکرده بودی؟

نه من آرایشگر بودم و با زحمتکشی پول در می آوردم.اما چون گمان کردند کار من بوده مجبور شدم پول طلاها را تهیه کنم و به آنها بپردازم.چون به هر حال من آنها را گم کرده بودم.برای تهیه پول هم مجبور شدم از یک نفر پول بهره ای بگیرم.بعد بهره روی بهره می آمد و بدهکاری ام سنگیم می شد.ماهی سه میلیون تومان باید بهره پول می دادم.برای همین از شهلا کمک خواستم.او قبول کرد چهار ماه باقی مانده از بدهی من را تسویه کند و به جایش یک سفته 12 میلیونی به او دادم.

روز حادثه آمده بود در مورد همان سفته حرف بزند؟

تنها دلیل آمدنش سفته نبود.او خیلی وقت ها صبح به من سر می زد و با هم صبحانه می خوردیم و بعد به سالن آرایشگاه می رفتیم.آن روز هم طبق معمول برای سر زدن به من آمد.اما یکدفعه حرف سفته پیش کشیده شد و آن اتفاق افتاد.

زندگی یک زن قاتل با فرزندش در زندان

به آخر خط فکر می کنی؟به اینکه اولیای دم تو را نبخشند و ...

(وسط حرفم می پرد و می گوید)نه اصلا .

(چشمانش پر از اشک می شود.دختر کوچولویش را در آغوشش محکم می گیرد و در ادامه می گوید):فکر اینکه من نباشم و دخترم بدون من چه کار کند دیوانه ام می کند.اصلا به قصاص فکر نمی کنم.به بخشش خیلی امیدوارم.

زندگی در زندان زنان با یک بچه کوچک چطور است؟

بچه های ما اینجا با هم بازی می کنند،دعوا می کنند،گاهی اسباب بازی را از دست هم می کشند و گریه راه می افتد؛گاهی همدیگر را کتک می زند.(می خندد و آستین دختر تپلش را بالا می دهدوجای دندان های ریز روی دست دخترک مانده است.)همین امروز صبح یکی از بچه ها دست دخترم را گاز گرفت.هر چند بچه های ما از خیلی امکانات بچه های خارج از زندان محرومند اما در زندان رسیدپی خوبی به آنها می شود.آشپزخانه جداگانه دارند و واکسن هایشان سروقت زده می شود.عده ای نیکوکار هستند که پوشک و شیرخشک و اسباب بازی و لباس برای بچه هایمان می خرند.

اگر آزاد شوی برای ادامه زندگی ات چه می کنی؟

باید صبح تا شب کار کنم تا از خجالت فرزندان شهلا در بیایم.من هنوز نتوانسته ام از آنها معذرت خواهی کنم.در دادگاه هم وقتی آنها را دیدم،از خجالت نتوانستم با آنها حرفی بزنم.شرمنده خانواده ام هم هستم.برادر بزرگم بارها برای گرفتن رضایت برای من جلوی خانواده شهلا زانو زده است.مادر و پدرم هم خیلی غصه می خورند.باید برای آنها جبران کنم.اما دیگر با همسرم زندگی نمی کنم.

چرا؟

چون او من را ترساند تا شریک جرمش شوم.من را روی زمین می کشید و دستم را محکم فشار می داد روی جایی که خون شهلا ریخته بود.می گفت می خواهم دستت به خون آلوده شود.اما گناه فقط این بود که از ترس سکوت کردم،همین!

دخترک در زندان زنان بهانه می گیرد.مادرش می گوید که وقت غذا و خواب دخترش شده است.می گوید امید به دخترش او را سرپا نگهداشته است.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.

کدخبر: 641706 ویرایش خبر
لینک کپی شد
فاطمه شیخ علیزاده
آیا این خبر مفید بود؟