خاطره کارآگاه مصطفایی رییس سابق جرایم جنایی پلیس آگاهی فراجا
قتل و آزار دختران توسط گردانندگان باند پیکان سفید / زنی را کشتند و بچه اش را در بیابان زنده رها کردند
رکنا: جسد زنی جوان در کویر و کودک دوساله رها شده کنار امامزاده ابراهیم طبس، سرآغاز پرونده تکاندهندهای شد که پس از پنج ماه تعقیب و پیگیری بیوقفه کارآگاهان آگاهی، با دستگیری اعضای باند تبهکار در گناباد پایان یافت.
به گزراش رکنا، ششم مهرماه سال 1393 در نزدیکی امامزاده ابراهیم طبس و در محلی خلوت، یک پیکان سفید توقف کرد، زنی پیاده شد، کودکی 2 ساله را در همان محل رها کرد، به داخل خودرو برگشت و از محل دور شدند. شخصی از دور شاهد این ماجرا بود، موضوع را به پلیس اطلاع داد. زمانی برای گریستن.
مدت زیادی طول نکشید تا معلوم شد این کودک در شهری که با این امامزاده حدود 200 کیلومتر فاصله دارد، برای رفتن به منزل مادر بزرگ از خانه خارج و در جاده سوار یک ماشین شدهاند و او به جای منزل مادر بزرگ از این مکان سردرآورده است. سرنوشت مادر وی مبهم بود و نشانهها و گمانها خوب نبودند. از همان حدسها که دوست داری غلط از آب دربیاید.
بستگان و مامورها دنبال مادرمیگشتند. منطقهای کویری، فاصلههای طولانی، راههای فرعی خاکی که معلوم نیست به کجا راه دارند. یک هفته بعد خبر رسید که در محلی که با جاده فاصله دارد جسد زنی پیدا شده است.
افسر پرونده به همراه تیم بررسی صحنه خود را به محل رساند. حال و روز جسدی که یک هفته در کویر و منطقه گرمسیر بماند معلوم است. دستها و پاها بسته، لباس مرتب و اثر چند ضربه چاقو در پشت.
طبق روال جاری این خبر به بخش جرائم جنایی منعکس شد، همه پروندهها باید کشف شوند، اما بعضی پروندهها «باید» ش غلیظ تر است. هر قدر هم که بگویند کشف « بایدی » نیست.
کارآگاه احتمالات مختلف را در نظر گرفت و تک تک آنها را بررسی میکرد، این خبر به پلیس آگاهی شهرهای همجوار هم رسید. در یکی از پروندهها، حدود یک هفته قبل از این ماجرا، خانمی در یکی از همان شهرهای کویری قصد رفتن به جایی را داشته که سوار یک پیکان سفید رنگ میشود. او گفته بود: مردی که موهای سرش ریخته بود رانندگی میکرد، دو خانم و دو کودک هم داخل خودرو بودند. مرا به عنوان مسافر سوار کردند. در محلی خلوت و دور از آبادی، راننده ایستاد، خانمی که جلو سوار شده بود پیاده شد و آمد کنار من نشست. حالا بین این دو زن قرار گرفته بودم، در جایی بسیار خلوت که از جاده اصلی فاصله داشت ، راننده پیاده شد، با تهدید چاقو وسایلم را گرفتند و آن شخص در حضور بقیه مرا مورد آزار قرار داد و ... سپس رهایم کردند و رفتند.
یکی از کارآگاهان چندین بار مسیرهای طی شده را با صبر و حوصله طی کرد، آبادیها، شهرهای کوچک ووو. با جمع بندی اطلاعات جمع آوری شده نتیجه گیری شد که این چند نفر یک باند هستند و با این شیوه در حاشیه استانهای اصفهان، یزد و خراسان تردد میکنند. هر فرصتی گیرشان بیاید مرتکب سرقت از خانم ها و دختران خردسال میشوند و میروند. و در بعضی موارد همراه با آزار و تعرض.
تاریخ 21 آبان قرار شد طبق روال برای هماهنگی بیشتر بین کارآگاهان استانها و شهرهای مربوطه، جلسهای در جرائم جنایی مرکز برگزار شود. از آن جلسههای ناب و کاربردی که حرفها، حرف حساب هستند و کاربردی و معمولا نتایج خوبی به همراه دارد.
پس از آن، همراه با ادامه تحقیقات، انتظار بود که شاید از لاکی که در آن فرو رفتهاند بیرون بیایند و دوباره ادامه دهند. شانزدهم فروردین، 1394 یعنی حدود 5 ماه بعد، خبر رسید که در شهر فردوس سه مورد سرقت زیورآلات از دختران خردسال اتفاق افتاده است. عوامل انتظامی و پلیس آگاهی آن شهر بسیج شدند. آژیر خطر را کشیدند که بقیه هم در جریان باشند و با یک تعقیب هوشمندانه و درست و حسابی، پیکان سفید مورد نظر را در ابتدای ورودی شهرستان گناباد توقیف و سرنشینان آن دستگیر شدند.
متهمین علاوه بر ربودن و قتل آن مادر، به یازده فقره سرقت از بانوان و دختران خردسال در شهرهای مختلف از جمله قم، شاهرود و گرگان معترف شدند. سه فقره از سرقتها توام با آزار و اذیت قربانی بود.
با امید به اینکه چنین وقایعی روی ندهد و در صورت وقوع، قبل از تکرار جرم دستگیر شوند.
ارسال نظر