عشق فراموش‌شده میان دیوارهای خانه ارثی / مردی که از بی‌محبتی همسرش شکست
تبلیغات

به گزارش رکنا، مرد ۴۰ ساله تبعه افغانستان که به خاطر کتک کاری همسرش ابراز ندامت می کرد، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد گفت: من و همسرم از اتباع کشور افغانستان هستیم که اکنون در ایران زندگی می کنیم. پدرم در افغانستان زمین های کشاورزی داشت و مادرم نیز معلم بود؛ اما وقتی دو تن از برادرانم به اروپا مهاجرت کردند ،من هم به ایران آمدم و از همان دوران نوجوانی کارگری می کردم تا مخارج خودم را تامین کنم. آن زمان در منزل عمه ام زندگی می کردم که یک روز عمه ام دختری از یک خانواده آبرومند را به من معرفی کرد تا با هم ازدواج کنیم. 

«توران» همشهری خودمان بود  و این گونه آشنایی من و او چند ماه طول کشید تا این که بالاخره ۱۲ سال قبل با یکدیگر ازدواج کردیم و اکنون فرزند چهارم ما یک ماه دیگر به دنیا می آید. اگرچه در طول زندگی مشترک بارها با یکدیگر مشاجره های لفظی و بگو مگوهای خانوادگی داشتیم ولی به هرحال زندگی شیرین و آرامی را تجربه می کردیم تا این که پدرزنم بیمار شد و بعد از یک سال مداوا از دنیا رفت. هنوز مراسم چهلم پدرزنم را برگزار نکرده بودیم که مادرزنم نیز به بیماری سرطان مبتلا شد و دوباره راه مسیر درمان را درپیش گرفتیم. همسرم همه وقتش را صرف نگهداری از دو خواهرش می کرد که یکی از آن ها هم به بیماری اوتیسم مبتلا بود. با وجود این، درمان ها نتیجه نداد و مادرزنم دارفانی را وداع گفت. 

در این شرایط همسرم با ارثیه ای که از پدر و مادرش به جا مانده بود، مجالس ختم آبرومندی برایشان گرفت و بعد هم پیشنهاد داد برای آن که خواهرانش تنها نمانند، ما به منزل ارثیه ای آن ها برویم و درآن جا زندگی کنیم که خودمان هم سرپناهی داشته باشیم. وقتی به همراه ۳ فرزندمان به منزل ارثیه ای رفتیم، آن جا فقط یک اتاق داشت که خواهران همسرم در آن اتاق زندگی می کردند و من و خانواده‎ام نیز در هال و پذیرایی روزگار می گذراندیم. من هم با کارگری مخارج زندگی را تامین می کردم ولی اختلافات ما از زمانی شدت گرفت که همسرم برای مراقبت از خواهر بیمارش شب ها را هم در اتاق آن ها می خوابید به گونه ای که دیگر برای من هیچ وقتی نداشت.

در واقع همسرم مرا فراموش کرده بود! نه از عشق و محبت بین ما خبری بود و نه می توانستیم برای دقایقی با هم گفت وگو کنیم. هرچه به همسرم تاکید می کردم که به شما پول می دهم تا خواهرانت را برای چند روز به مسافرت بفرستی ،قبول نمی کرد. من برای رضای خدا، همسرم را به منزل ارثیه ای پدرش بردم تا نزد خواهرانش باشد ولی دیگر از این وضعیت خسته شده ام. اکنون ۴سال است که هیچ مهر و عاطفه ای بین ما نیست و او تنها به خواهرانش عشق می ورزد. به همین خاطر بعد از یک مشاجره لفظی بسیار عصبانی شدم و زنم را کتک زدم که اکنون پشیمانم! ولی من فقط می خواستم همسرم به من هم در زندگی توجه کند! حالا هم که خواهرانش مقابل من قرارگرفته اند، دیگر وضعیت بسیار حاد شده است ای کاش ...

با راهنمایی های تجربی سرهنگ ابراهیم عربخانی (رئیس کلانتری گلشهر مشهد) بررسی های روان‎شناختی و گفت وگو با همسر این مرد جوان در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

بر اساس ماجراهای واقعی در زیر پوست شهر

اخبار تاپ حوادث

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

وبگردی