ازدواج پنهانی مرد جوان با پیرزن همسایه / زن 28 ساله: او را “مادر” صدا می‌زدم، اما شوهرم به عقدش درآورد!
تبلیغات

به گزارش رکنا، : زن 28 ساله‌ای که با چشمانی اشکبار در دایره مددکاری کلانتری گلشهر مشهد نشسته بود، در حالی که بغض گلویش را گرفته بود، گفت:هنوز باورم نمی‌شود. من همیشه پیرزن همسایه را مثل مادرم دوست داشتم و هر کاری از دستم برمی‌آمد برایش انجام می‌دادم… اما نمی‌دانستم که این محبت، سرنوشت زندگی‌ام را ویران می‌کند.

او ادامه داد:من و همسرم از کودکی کنار هم بزرگ شدیم. خانواده‌ها از همان ابتدا ما را برای ازدواج مناسب می‌دیدند و به قول معروف به نام هم بودیم. من عاشق سلیمان بودم و او هم به من عشق می‌ورزید. وقتی به سن ازدواج رسیدیم، در میان شادی و هلهله خانواده‌ها پای سفره عقد نشستیم. ازدواجمان زبانزد روستا بود.

زوج جوان برای شروع زندگی بهتر به مشهد مهاجرت کردند. حدود یک سال پیش، پیرزنی به نام عاطفه همسایه آن‌ها شد؛ پیرزنی تنها، بیمار و بی‌پناه که نه فرزندی داشت و نه کسی که حمایتش کند. زن جوان، با دیدن شرایط او دلش به رحم آمد و تصمیم گرفت در حد توان کمکش کند. او می‌گوید:برای عاطفه خانم غذا می‌بردم، به پزشک می‌بردمش، دارویش را می‌گرفتم. حتی از بچه‌ها می‌خواستم شب‌ها پیشش بمانند تا تنها نباشد. از مادر خودم دور بودم و ناخودآگاه او را “مادر” صدا می‌زدم.

ماجرا از زمانی تغییر کرد که پدر زن جوان در شهرستان دچار بیماری شد و هر یک از فرزندانش شبی را برای مراقبت از او اختصاص دادند. زن، هفته‌ای یک بار خانه را ترک می‌کرد و از پیرزن می‌خواست مراقب فرزندانش باشد و برای شوهرش غذا آماده کند.

مدتی بعد متوجه رفتارهای عجیب و زننده‌اش با همسرم شدم. وقتی اعتراض کردم، گفتند می‌خواستند برای تولدم سورپرایزم کنند! اما رفتارها ادامه پیدا کرد… حتی در حضور من هم شوهرم را در آغوش می‌گرفت!

تا اینکه روزی پسر نوجوانش حقیقت را گفت:وقتی تو به شهرستان می‌روی، آن‌ها با هم در اتاق شما می‌خوابند.

زن ادامه داد:وقتی به شوهرم اعتراض کردم، با خونسردی گفت عاطفه خانم را به عقد موقت خود درآورده است. دنیا روی سرم خراب شد. دنبال راه قانونی هستم…

با دستور سرهنگ ابراهیم عربخانی (رئیس کلانتری گلشهر مشهد)، این پرونده به واحد مشاوره و مددکاری اجتماعی ارجاع شده و رسیدگی روان‌شناختی و حقوقی آغاز شده است.

 

اخبار تاپ حوادث

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

وبگردی