روایت خواهر یکی از شهدای حمله اسرائیلبه زندان اوین / لبخند آرامی که برای همیشه ماند

به گزارش رکنا، ساعت حدود 4 صبح بود که پیکرهای قربانیان حمله به زندان اوین، یکی پس از دیگری از میان آوار بیرون کشیده می‌شدند. آن‌سوتر، صدای شیون مادران و پدرانی به گوش می‌رسید که چشم‌انتظار نشانی از عزیزان‌شان بودند.

خواهر یکی از جان‌باختگان که از کادر رسمی زندان اوین بوده، با صدایی بغض‌آلود روایت می‌کند: وقتی جنازه‌ها را بیرون آوردند، هر مادری برای فرزندش شیون می‌کشید. یک آقایی آمده بود، دنبال دختر و نوه‌اش می‌گشت که هر دو از کارکنان زندان بودند. مرد دیگری هم صندلی‌ای آورده بود و آن‌جا نشسته بود. می‌گفت من دو پسر سرباز دارم و از این‌جا بلند نمی‌شوم تا پیدایشان کنم.

او ادامه می‌دهد:خواهرم را که دیدم، صورتش هیچ آسیبی ندیده بود. فقط چشم‌هایش بسته بود و آرام لبخند می‌زد. خیالم راحت شد که نترسیده... چون می‌دانستم امید به زندگی در او موج می‌زد. او نرفته بود با کسی بجنگد، فقط سر کارش بود.

 

اخبار تاپ حوادث

وبگردی