به گزارش رکنا ، دختر 17ساله که اشک ریزان وارد اتاق مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد شده بود، در حالی که فریاد می زد دیگر تحمل رفتارهای عجیب و غریب مادرم را ندارم، به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: من در سال آخر دبیرستان تحصیل می کنم و پدرم نیز با درآمد کارمندی هزینه های زندگی من و دو خواهر و برادر دیگرم را تامین می کند اما متاسفانه مادرم تعصب خاصی درباره برخی اعتقادات مذهبی اش دارد، به گونه ای که حتی حقوق پدرم را خرج نمی کند که شاید این پول شبهه دار باشد.

او از شش سالگی مرا مجبور کرد نماز بخوانم و حجابم را به طور کامل رعایت کنم. اجازه نداشتم حتی به یکی از پسران فامیل نگاه کنم یا با آن ها رفت و آمد داشته باشم.

 در واقع هیچ وقت نتوانستم مانند دیگران از دوران کودکی ام لذت ببرم چرا که باید مانند دختران به سن تکلیف رسیده رفتار می کردم. به همین دلیل مدام در خانه ما جنگ و دعوا بود، من با حمایت های پدرم و گریه های شبانه روزی درس می خواندم و به مدرسه می رفتم. مادرم تصور می کرد احتمال دارد در مدرسه جملات ناشایستی یاد بگیرم یا بین راه رفتار زشتی را تجربه کنم. این بود که اصرار داشت خودش در خانه به من سواد خواندن و نوشتن بیاموزد.

از سوی دیگر اگر متوجه شود پدرم با یکی از همکارانش که خانم است درباره موضوعات کاری سخنی بگوید روز بعد به اداره پدرم می رود و او را با سر و صدا و توهین مقابل همکارانش تحقیر می کند. متاسفانه رفتارهای سخت گیرانه و تعصبی مادرم به جایی رسید که از شدت عصبانیت به خاطر پخش یک موسیقی شاد، تلویزیون منزل را شکست.

به همین دلیل من و خواهر و برادرم آرامشی در زندگی نداریم به گونه ای که راضی شدیم پدرمان ازدواج کند و ما با نامادری زندگی کنیم. حالا هم اگر مجبور شوم دوباره به خانه بازگردم هیچ گاه نمی توانم این رفتارها را تحمل کنم و به ناچار دیگر با مادرم زندگی نخواهم کرد.

در این هنگام مردی درشت اندام دختر نوجوان را به آغوش کشید و گفت دخترم راست می گوید ولی من اعتقاد دارم این رفتارهای تعصبی از کنترل همسرم خارج است و او احتمالا با یک نوع بیماری عصبی دست و پنجه نرم می کند.

با وجود این حاضر نمی شود خودش را درمان کند. مادر 36ساله «حدیثه» هم که پشت سر دخترش وارد اتاق مشاور کلانتری شده بود با شنیدن این حرف ها و در حالی که بیان می کرد «یعنی تا این اندازه از من متنفر هستید!؟» ادامه داد: نمی دانستم با این رفتارها تا این اندازه شما را آزار دادم، حالا هم برای مدتی به منزل پدرم می روم تا شما راحت تر زندگی کنید و ...

شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) اقدامات مشاوره ای و روان شناختی توسط کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی برای حل مشکل این خانواده آغاز شد.

ماجرای  واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

کدخبر: 720896 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟