به گزارش رکنا، بالاخره بعد از مدت ها اشک های دخترش به دادش رسید و همچون پاک کننده قوی سیاهی مواد را از جلوی چشمان زن شست تا بتواند حقیقت زندگی را ببیند و دیگر در چاه افیونی گرفتار نشود.

خانواده لیلا درگیر اعتیاد بودند و آسمان زندگی اش آلوده و ناسالم بود. بی توجه به اعتیاد پدر و مادرش خودش را درگیر درس کرد تا این که وارد دانشگاه شد. دانشجو بود که با یکی از هم دانشگاهی هایش آشنا شد و بعد از آن ادامه ماجرا اتفاق افتاد.

زن جوان می گوید: بعد از ازدواج همسرم بیکار بود و برای این که در پیدا کردن شغل مناسب شکست می خورد دچار افسردگی شدیدی شد و برای خلاص شدن از آن وضعیت به پیشنهاد رفقای نابابش دست دوستی به سوی مواد دراز کرد تا این که در دام اعتیاد افتاد اما خیلی زود خودش را پیدا کرد و مواد را کنار گذاشت.

او می گوید: بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک مان هر بار در باردار شدن شکست می خوردم و سقط می کردم. همین اتفاقات تلخ باعث شد دوستم به من پیشنهاد مصرف مواد را بدهد تا جلوی سقط هایم را بگیرم و لذت مادرشدن را تجربه کنم. زن جوان بدون توجه به عواقب و درستی این موضوع دور از چشم شوهرش نی دود در دست گرفت تا در خیال خود با افیون درمان شود و به آرزویش برسد.

بالاخره بعد از مدتی یک دود و دو دود گرفتن، در لجنزار اعتیاد گرفتار می شود.

اوایل شوهرش متوجه اعتیاد او نمی شود چون از ابتدا ضعیف و لاغر بود. این پنهان کاری زن جوان زیاد دوام نمی آورد و دستش رو و زندگی مشترک شان به میدان جنگ تبدیل می شود.

او می گوید: بعد از این که مچم نزد شوهرم باز شد به ناچار پا در کمپ گذاشتم اما این آخر ماجرا نبود و به خاطر لغزش های پی درپی مدام مسافر کمپ ها بودم.

هر بار که شوهرم متوجه لغزیدنم می شد بعد از کتک کاری من را از خانه بیرون می کرد و مدتی مهمان خانواده ام می شدم اما طوری شد که خانواده ام از اشتباهات ویرانگرم خسته شدند و دست از حمایت کشیدند و رابطه شان را با من قطع کردند.

بعد از این اتفاق به ناچار مدتی اعتیادم را کنار گذاشتم تا این که بالاخره بعد از چند بار سقط کردن صاحب فرزند شدم و به آن چه آرزویم بود رسیدم اما حیف که مرتکب سوء برداشت و اشتباه بزرگ تری شدم.

زن جوان بعد از مادر شدن به خیال این که نسخه دوستش درباره کمک مواد به بچه دارشدن جواب داده است، دوباره هوس می کند و می لغزد.

شوهرش که فکر می کرد زنش با بچه دارشدن شان دست از خیالات و گذشته سیاهش بر داشته است مدتی از او غافل می شود اما بعد از مدتی غرش ابرهای سیاه مواد را روی آسمان زندگی اش می بیند و برخلاف قبل این بار صبرش لبریز می شود و با خشونت زنش را از خانه بیرون می کند و بعد از آن دادخواست طلاق می دهد.

خانواده زن به خاطر اشتباهات مکرر دخترشان از پذیرش او سر باز می زنند و او مدتی خانه یکی از دوستانش سر می کند تا این که نوبت دادگاهش می رسد.

با کمک مشاوران آن مرکز شوهرش در قبال چند شرط و از طرفی به خاطر فرزندشان قبول می کند فرصتی دیگر به همسرش بدهد تا از رفتارهای خود دست بردارد و اگر لغزید مهر طلاق بر شناسنامه اش حک می شود و از همه بدتر باید قید تنها دخترش را بزند.

زن نادم می گوید: دلیل لغزش های مداوم من وجود ساقی های زیاد در نزدیکی محل زندگی مان بود چون خیلی راحت به مواد دسترسی داشتم.

علاوه بر این که چندین بار در کمپ بستری شدم بیش از 20 بار در خانه تصمیم گرفتم اعتیادم را ترک کنم اما فایده ای نداشت چون بساط مواد مدام مقابل چشم هایم رژه می رفت.

بعد از اولتیماتوم شوهرم وقتی دیدم زندگی مشترکم به یک تار مو بند است تصمیم گرفتم به کمپ بیایم تا یک بار برای همیشه خودم را از فلاکتی که در آن گیر کرده ام، نجات دهم. این بار یک اراده قوی در من جوانه زد چون روزی که می خواستم به کمپ بیایم دختر کوچکم خیلی بی تابی می کرد و مدام اشک می ریخت.

به خاطر اشک های دخترم هم شده باید از شر این افیون خانمان سوز خلاص شوم چون این مواد بود که از یک دختر تحصیل کرده و سرزنده، یک فرد بی رمق و خمار ساخت.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

صدیقی

کدخبر: 532892 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟