ماجرای جوان بی بند و باری که 9 سال خدمت سربازی اش طول کشید !

به گزارش رکنا، تک فرزند است و بابت این ماجرا خیلی مورد توجه خانواده بود. پدرش بابت نوع کارش مدام در سفر و مادرش مشغول آرایشگری بود. خلأ عاطفی از او یک طغیانگر ساخت چون برای پر کردن آن دست به کارهای خطرناک و ماجراجویانه می زد.

مرد جوان می گوید: در دوران دبیرستان سیگار می کشیدم چون با این کار در خیال باطل می خواستم احساس بزرگی کنم.

پدرم معتاد به مواد سنتی بود و از کودکی چون مدام پای بساط دودی پدرم و دوستانش بودم با نحوه مصرف آن آشنایی داشتم.

کم کم بعد از سیگار به مصرف مواد رو آوردم و بعد از آن مواد را از پدرم سرقت می کردم. به صورت تفننی مواد مصرف می کردم تا این که وارد دانشگاه شدم.

پسر جوان بعد از ورود به دانشگاه ماجراهای زیادی را تجربه می کند. با یک دختر هم دانشگاهی اش آشنا می شود و بعد از آن رابطه دوستی بین آن ها شکل می گیرد.

آن دختر مصرف کننده قرص های روان گردان بود و بابت این موضوع پسر را هم وارد باتلاق اعتیادش کرد.

زمان آغاز امتحانات دختر فریبکار به پسر تنوع طلب پیشنهاد مصرف قرص ریتالین را می دهد تا به خیال خودش از امتحانات سرفراز بیرون بیاید.

پسر جوان بدون فکر پیشنهادش را قبول می کند و وارد بازی او می شود. برای امتحان اولش قرص روان گردان مصرف و همین اتفاق او را در تله افیون گرفتار می کند. او می گوید: بعد از مصرف قرص ها چون اصلاً خوابم نمی برد مدام درس می خواندم و در یک اقدام ناباورانه همه امتحانات را با نمره بالا قبول شدم.

دختر مورد علاقه ام اتاق مجردی داشت و وقتی دید از دستورات او نافرمانی نمی کنم یک شب مهمانی برپا کرد و در این دورهمی برای نخستین بار به جای قرص، شیشه به من پیشنهاد داد و در دام لذت اولیه مصرف آن گرفتار شدم. بعد از این اتفاق کم کم در دام مواد صنعتی افتادم طوری که در دانشگاه از نظر قیافه تابلو شدم. چون هزینه مصرف موادم بالا بود مجبور شدم به خرید و فرش آن در دانشگاه رو بیاورم و سر همین داستان طولی نکشید که دستم پیش همه رو شد.

پسر دانشجو به خاطر مصرف مواد و همچنین فروش آن در دانشگاه بالاخره از سوی مسئولان با کارت قرمز مواجه و از آن جا اخراج می شود. البته بعد از او طولی نمی کشد که دختر مورد علاقه اش نیز از دانشگاه اخراج و آینده اش تار و مار می شود.

بعد از بازگشت پسر ناخلف نزد خانواده اش، راهی خدمت سربازی می شود که آن جا هم برای انجام انواع بزهکاری کارت زرد دریافت می کند. به گفته خودش، در خدمت سربازی کار رانندگی را هم برعهده می گیرد تا از این طریق وقت آزاد داشته باشد و فرصت بیرون رفتن از پادگان را به دست بیاورد و نقشه اش که مصرف مواد صنعتی است عملی کند و سر این ماجرا مدت خدمتش از 2 به 9 سال افزایش پیدا می کند. حتی پا را فراتر می گذارد و روزی در پادگان همچون دوران تحصیل در دانشگاه قرص روان گردان بین سربازان توزیع می کند که سر این ماجرا چند سال به زندان می افتد. به موازی افزایش خلاف های گوناگونش به روزهای خدمتش افزوده می شود. حتی به خاطر مصرف مواد با سربازان درگیر می شود که بابت همین اتفاق اکثر روزها را در بازداشتگاه به سر می برد. از سوی سربازان پادگان بابت خدمت طولانی اش «جد بزرگ» لقب می گیرد!

مرد جوان با دلی پر از درد می گوید: بعد از 9 سال خدمت سربازی ام را تمام کردم و مدتی اعتیادم را کنار گذاشتم. به اجبار پدرم ازدواج کردم و چون حوصله هیچ کس را نداشتم بابت غر زدن و دعوا‌های زناشویی چند بار دست به خودکشی زدم.

بعد از مدتی صاحب فرزند شدم و پس از سال ها چشیدن روزهای تلخ دوران شیرینم آغاز شد. اما این دوران هم زیاد طول نکشید، یک روز همسرم به اتفاق فرزندمان قصد عبور از خیابان را داشت که در یک لحظه خودروی عبوری پسر خردسال مان را زیر گرفت و او فوت کرد.

بعد از فوت جگر گوشه ام امواج پریشان به من هجوم آوردند و دوباره لغزیدم و سراغ مواد رفتم. به علت این که همسرم را مقصر این حادثه تلخ می دانستم او را طلاق دادم.

چون قبل از ازدواج به دختر خاله ام علاقه داشتم و شوهرش سر یک سانحه تصادف فوت کرد، با هم ازدواج کردیم. بعد از ازدواج مجدد به خاطر عشق و علاقه ای که به همسر دومم داشتم تصمیم گرفتم اعتیادم را برای همیشه کنار بگذارم.

به خاطر مواد از همه چیز و همه کس خسته شده بودم چون 20 سال مصرف مواد از من یک جسم بی روح ساخته بود. اگر این بار تصمیم نمی گرفتم به کمپ بیایم قطعاً الان به خاطر مصرف بی رویه مواد صنعتی زیر خاک دفن شده بودم و اثری از من باقی نمانده بود. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

صدیقی

کدخبر: 524759 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟