به گزارش رکنا، تمام مطلبی که می خوانید توسط قربانی پروند - سمانه - نگارش وجهت انتشار به تحریریه ارسال شده است که با رعایت نکاتی آن را در اختیارخوانندگان عزیز قرار داده شده است.

سال ۸۵ ازدواج کردم ۱۳ سالم کامل نبود مادرم اعتیاد داره یک روز که میره دنبال مواد این آقا رو تو خیابون میبینه ک تا خونه میرسونش مادرم بخاطر اعتیادی که داشته بود تمام زندگی ما رو تعریف میکنه.

شوهری گیرم آمد که مانند پدرم به داشتن زن زیاد افتخار می کرد

پدرم دوتا همسرداره از همسراولش ۶تابچه داره از همسردوم دوتا دختر داره که دختر بزرگش منم، پدرم زیاد خونه ما نمیومد بیشتر خونه همسراولش بود؛ ناگفته نماند پدرم بازنشسته هست.

شب فرداش قرار بود بریم با مادرم خواهرم خونه خالم، مادرم با این آقا قرار گذاشته بود که منو ببینه وقتی منو دید چند تا سوال ازم پرسید که اسمت چیه درس خوندی منم جواب دادم تا اینکه فرداش دیدم اومده درخونه که من میخوام بیام خاستگاری، مادرمم گفت پدرش نیست او گفت هماهنگ کنین من فردا شب میام دیگه...

فرداشب اومد با یک آقایی می‌گفت داییم هست آن شب خیلی حرف زدن همه رو قانع کرد باحرفاش با اینکه زن و دوتا بچه هم داشت به پدرم گفت که منم مثل شما میخوام دوتا زن داشته باشم من قول میدم دختر شما را خوش بخت کنم. قرارگذاشتن که فردا شب بریم حرم و آنجا من عروس او شدم، وقتی عقد کردیم به من گفت، من پیشت نمیام میخوام برم خونم.

فرداش اومد پدرو مادرم نبودن، بزور مثل یک ادم غریبه با من رابطه برقرار کرد!! به من گفت تو زن منی دیگه نگران چی هستی فرداش دیدم با دوتا بچه هاش اومد خونمون.

زنگ زدیم به پدرم اومد گفت شما قول دادی اینارو به هم نشون ندی چرا آوردیشون اینجا گفت اینم مادرشون حساب میشه باید جمشون کنه از اونجا دیگه بدبختی من شروع شد تا یک هفته بچه های همسرم را من نگهداری می کردم.

منو برد خونش همسرش رفته بود خونه پدرش بعد یک هفته اومد که باهم آشنا شدیم اومد خونه پدرم می‌گفت چرا دختر به این کوچیکی رو به مرد زن و بچه دار دادین دیگه حرفی واسه گفتن نداشتن پدرومادرم.

با هوویم در یک اتاق می خوابیدم

منو از اون شب بردن خونشون من با همسرش تویک خونه زندگی میکردیم این زنو شوهر کارهایی بامن کردن…و من از بی کسی فقط تحمل کردم تا اینکه همسرش دیگه به من حسودی میکرد چون سنم کم بود فکر می‌کرد همسرش به من بیشتر توجه میکنه بخاطرهمین تهمت دزدی بهم زد یک روز  همسرم سرکاربود بهش زنگ زد بیا که سمانه دزدی کرده اونم با عصبانی اومد گفت هزارتومن از تو کیفم برداشته بخاطر هزارتومن منو از ساعت ۱۱ظهر تا 4 بعدظهر فقط با کابل میزد. می‌گفت تا از زبون نیوفتادی ولت نمیکنم کل بدنم کبود بود تا ۷ماهی من خونه اینا عذاب کشیدم تو این دوران یک بچه ۴ماه سقط کردم بعد از اینکه به بیمارستان رفتم پدر و مادرم اومدن بعد گفتم این بلاها را به سرم آورده از اونجا من رفتم خونه پدرم قرارشد طلاق بگیریم.

چون اون زمان سنم کم بود محضری نمیشدم عقد حضرت بودیم واسه همین رفتیم محضر عقد رو پس خوندن بعد از مدتی گذشت اومد درخونه زنگ زد گفت بیا بیرون کارت دارم با اصرار زیاد من اومدم تاجای ماشینش هم درماشینو بازکردم منو کشوند تو ماشین سرمو زد ب فرمون بیهوش شدم دیگه توخونش به هوش اومدم دیدم درخونه رو بسته دسته جاروبرقی رو آورده منو فلک کنه پاهامو به دسته جاروبرقی بست انقد با کابل زد که ورم کرده بود بعدم لوازم جمع کرد منو انداخت تو ماشین رفتیم شمال ۷روز اونجا بودیم بعدم که اومدیم مشهد فرداش منو برد دادگاه.

13 ساله و باردار بودم که مرا به دادگاه خانواده برد

من بیرون دادگاه بودم که خودش رفت تو دادگاه بعد اومد با خوشحالی که من از قاضی برگه گرفتم بدون پدر و مادرت محضریت کنم بعد گفتم چطوری گفت به قاضی گفتم که تو حامله ای خلاصه رفتیم محضر بدون اینکه پدر و مادرم و اقوامم کنارم باشن منو محضری کردند.

بعد از 2 ماه ما باز دعوامون افتاد من رفتم خونه پدرم فقط بهم زنگ زد گفت دیگه دنبالت نمیاد محضریت کردم از الان به بعد خونه پدرت بمون موهاتم مثل دندونات سفید بشه من دنبالت نمیام بعد دیدم حالم بدمیشه رفتیم دکتر که ۲۰روزه بارداربودم دیگه من بهش نگفتم که حامله ام تا ۴ماهگی ما دادگاه میرفتیم اما به نتیجه نرسیدیم تا اینکه بچه ۷ماهگی به دنیا اومد منم تو بیمارستان گذاشتمش که خودش اومده بود برده بود بچه رو تا ۴سالگی نه خودشو دیدم نه بچه رو دادگاهم که میرفتم به نتیجه ای نمیرسیدم.

مهریه ام را با کلک بازی وادارم کرد که تو محضر امضا کنم که گرفتم و اینطوری بود که حقم را از دست دادم. تا الان که سال ۹۸هست من بلاتکلیف خونه پدرم هستم نه خودشو میبینم نه بچه رو. نمیخوامم ببینم چون آنقدر عذابم داد که فقط طلاق میخوام..برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

کدخبر: 497181 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟