به گزارش رکنا، هر چه داشت را فروخت و با یک چمدان به ترکیه آمد شاید از اینجا به‌طور قاچاقی به اروپا برود اما در همین راه پولش را خوردند. خودش ماند و یک جیب خالی و هزاران مشکلی که نمی‌دانست چطور با آنها کنار آید. مریم که حالا نامش را به ماریا تغییر داده در کنار فرزانه یا همان الیزابت نشسته است. چهار سالی است که آنها در آنتالیا زندگی می‌کنند. ماریا دو دختر دارد. خودش کار سیاه می‌کند و دخترانش هم در مغازه‌ای در مرکز شهر.آنها روی هم رفته درآمدی نزدیک به هزار لیر دارند. الیزابت هم کارهای خدماتی می‌کند خودش می‌گوید:«هر کجا کاری باشد انجام می‌دهم. از تمیز کردن خانه گرفته تا کار در رستوران. راستش برای زن‌ها کار سیاه هم به سختی پیدا می‌شود. پیدا هم بشود با ترس و لرز انجامش می‌دهیم.»

زنان ایرانی پناهنده در ترکیه هم مشکلات خاص خود را دارند از مشکلات مالی گرفته تا امنیتی که اگر مراقب نباشند شرایط سختی پیدا می‌کنند. ماریا می‌گوید: «اگر بفهمند پناهجو هستی و پول نداری هر کس به طریقی می‌خواهد او را مورد سوء استفاده جنسی قرار دهد، از برخی از صاحبکاران ترک گرفته تا ایرانی‌هایی که به بهانه کمک به ما نزدیک می‌شوند. اگر دختر هم داشته باشی وضعیت بدتر می‌شود . روزهای اول که آمده بودم هزاران نوع پیشنهاد داشتم. دخترانم در معرض خطر هستند اما مجبورم تا زمانی که جواب رفتنم به اروپا بیاید این وضعیت را تحمل کنم.»

ماریا به شرایط زندگی در ترکیه اشاره می‌کند و می‌گوید:«اولش فکر می‌کردم چون زن هستم دولت تسهیلات بیشتری به من می‌دهد اما اینطور نشد. شرایط برای زندگی آسان نیست اگر به عقب برگردم هیچ وقت به اینجا نمی‌آمدم. دخترانم می‌گویند حالا که آمدیم بمانیم تا نتیجه بگیریم. آنها خودشان کار می‌کنند. از سوی دیگر شهرهایی که به عنوان شهرهای پناهنده‌پذیر محسوب می‌شود، شهرهای بسیار کوچکی هستند که امکانات کار برای خود مردم آن شهر نیز وجود ندارد چه برسد به پناهجویان خارجی، چون این تصور غلط در بسیاری از ایرانیان وجود دارد که ما به ترکیه می‌آییم و در مدت اقامتان در ترکیه کار می‌کنیم و خرج زندگی خودمان را درمی‌آوریم. خیلی از افرادی که می‌خواهند به ترکیه پناهنده شوند، فکر می‌کنند در شهرهای «استانبول» «و «آنکارا» و «آنتالیا» می‌توانند زندگی کنند، ولی پلیس Police آنها را به شهرهایی مثل «اوشاک» و «نوشهیر» و «ارزنجان»می‌فرستد که شاید در طول عمر خود نام آنها را نشنیده باشند. چون اصولاً هیچ‌گاه شهرهای تراز اول ترکیه برای محل نگهداری پناهنده اختصاص نمی‌یابد.»

الیزابت به میان حرف‌هایش می‌پرد و تأکید می‌کند: «خودم اولش فکر می‌کردم که سازمان ملل حقوق ماهانه به ما بدهد اما نه تنها حقوقی نمی‌دهند بلکه از ما حق خاک هم می‌گیرند. البته وقتی مریض می‌شویم چون هزینه‌ها بسیار بالاست نمی‌توانیم به پزشک Doctor مراجعه کنیم. ما در ترکیه فقط زندگی را تحمل می‌کنیم. پناهجویان در این کشور در بلاتکلیفی به سر می‌برند. شما نمی‌دانید که چه شب‌هایی خیلی از ماها گرسنه خوابیدیم. چون کار نیست که انجام دهیم. کسی به کسی اعتماد ندارد. همه می‌خواهند سر هم کلاه بگذارند. آخرش هم می‌شنوم یک ایرانی سر ایرانی دیگر را کلاه گذاشته....» به نزدیکی‌های غروب آنتالیا نزدیک می‌شویم. کشیش‌ها می‌خواهند درهای کلیسا را ببندند. با مریم و فرزانه راهی کوچه‌های اطراف کلیسا می‌شویم. هوا کم کم تاریک شده. آنها همچنان به دنبال گوش شنوایی هستند تا با او درد دل کنند.همه شان غمگینند، دلتنگند، گرفتارند، دلشان خوش نیست، روزهایشان بی‌امید است.

هدی هاشمی

کدخبر: 401225 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟