زن 23 ساله که برای معرفی به مراکز امدادی و خیریه ای وارد کلانتری شده بود در حالی که بیان می کرد در تنگنای مالی شدیدی قرار دارم به مددکار و کارشناس اجتماعی گفت: در یکی از روستاهای شهرستان فومن به دنیا آمدم و تا پایان مقطع ابتدایی درس خواندم. اما متاسفانه پدرم در دام مواد افیونی افتاده بود و توان کار کردن نداشت و به همین دلیل مادرم مجبور بود در مزارع برنج کار کند چرا که در شهرهای شمالی کشور بیشتر از زنان برای نشاء یا جمع آوری محصول برنج استفاده می کنند. با آن که دریای زیبا و بزرگ خزر منبع خدادادی رزق و روزی است ولی پدرم هیچ گاه نتوانست از این موهبت الهی استفاده کند و همه اوقاتش را پای بساط مواد مخدر Drugs می گذراند.

در شرایطی که مادرم به زحمت شکم من و برادرم را سیر می کرد روزی اتفاقی با زن آشنا شد. مدتی بعد آن زن مرا برای پسر معلولش خواستگاری کرد. مادرم که از پیشنهاد آن زن خیلی خوشحال شده بود در حالی لباس سفید عروسی بر تنم کرد که فقط 15 بهار از عمرم می گذشت. ولی من با دیدن خوشحالی مادرم حرفی برای گفتن نداشتم چرا که دیگر مجبور نبود مخارج مرا نیز پرداخت کند.

همسرم در یک سانحه رانندگی دچار معلولیت جسمی و حرکتی شده بود و رفت وآمد از شهرشان به فومن برایش بسیار سخت بود به همین دلیل در مدت کوتاهی پس از جاری شدن خطبه عقد به همراه همسرم به محل زندگی او آمدم. اما او قادر به کار کردن نبود و هیچ کس به خاطر شرایط خاصی که داشت کاری به او نمی داد. زندگی سختی را تجربه می کردم اما نمی توانستم به منزل پدرم بازگردم چرا که شرایط اقتصادی آن ها بدتر از ما بود و دلم برای مادرم می سوخت.

با این وجود همسرم با دستفروشی بخشی از هزینه های زندگی را تامین می کرد و من هم گاهی در منازلی که به ساکنان آن اطمینان داشتم کار می کردم ولی درآمدهایمان کفاف پرداخت اجاره منزل، قبوض آب و برق، گاز و ... را نمی داد. اگرچه همسرم کارت معلولیت بهزیستی دارد ولی آن‌ها نیز نمی توانند کمک زیادی به خانواده ام بکنند. 15 سال از مرگ پدر شوهرم می گذرد و مادرشوهرم نیز از دو سال قبل با مرد دیگری ازدواج کرده است به همین دلیل نمی تواند کمکی به من و دو فرزند کوچکم بکند. در این شرایط دست نیاز به سوی عمویم دراز کردم که وضعیت مالی خوبی دارد و در تهران زندگی می کند. از او خواستم 500 هزار تومان به من قرض بدهد اما او هیچ کمکی به من نکرد دیگر در شرایطی قرار گرفته بودم که نمی توانستم مقداری خوراکی برای پسر 5 ساله ام بخرم و او چند ساعت به خاطر آن خوراکی‌ها در حالی گریه می کرد که دل من به عنوان یک مادر کباب می شد. این بود که تصمیم گرفتم به مراکز خیریه‌ای سری بزنم تا شاید از این وضعیت رهایی یابم این بود که با راهنمایی دیگران به کلانتری سپاد آمدم تا شاید ...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

قتل یک زندانی اعدامی در سرویس بهداشتی زندان کرج + عکس

داماد برای همیشه عروس را تنها گذاشت / او به جشن عروسی در رشت نرسید

لحظه به لحظه فاجعه پلاسکو + فیلم و عکس

گفتگو با تنها روایتگر لحظه لحظه حادثه پلاسکوی تهران

شاعر قلابی به دام افتاد / 10 زن و دختر اهوازی به این مرد شیاد باج دادند و ..!

نقشه کثیف زن شیطان صفت 37 ساله برای جوان 19 ساله مشهدی

روایت خبرنگار تلویزیون از لحظه ای که پلاسکو فرو ریخت + فیلم

اعدام مرد شیطان صفت 55 ساله / او 5 زن و دختر را به خانه اش کشانده و ..! + عکس

مجید هر شب از ساختمان نیمه کاره زن همسایه را دید می زد تا اینکه ..!

دختر و پسر جوان پشت کامیون پنهان شده بودند / گمرگ مرز بازرگان قبل از ورود به ایران آنان را دستگیر کرد + عکس

ماجرای هولناک 3 شیطان / دوست برادرم وقتی شوهرم نبود در آشپزخانه به من نزدیک شد و ..!

ربودن هتل دار 40 ساله مشهدی به خاطر یک میلیارد تومان

از فاجعه پلاسکو درس گرفته ایم؟! + فیلم

ناگفته های پدر یکی از قربانیان «سانچی» که به چین رفت / پسرم 3 ماه دیگر پدر می شد! + عکس

فیلم محاکمه زن و مرد شیطان صفت در کثیف ترین پرونده سیاه + 13 خواهر و برادر شکنجه و آزار دیده اند! + عکس

داغ مان کم نشد! / تا لحظه مرگم، همسر محسن آتش نشان می‌مانم / پسرم نباید وارد ساختمان پلاسکو می‌شد و...

 

کدخبر: 348319 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟