فیلم / مستی رویا... / ماندگارترین عاشقانه ابوالحسن ورزی با صدای بهشتی استاد غلامحسین بنان و ساز جادویی علی تجویدی/ روایت عشق ناکامی که جان شاعر را سوزاند
تبلیغات

  ابوالحسن ورزی، فرزند حسین فلاح زاده به سال 1293 در تهران متولد شد. تا پنجم ابتدایی در دبستان‌های شرف مظفری و ادب درس خواند ولی سال ششم ابتدایی را در گرگان و دورهٔ اول دبیرستان را در شهرستان ساری و دورهٔ دوم دبیرستان را در مدرسهٔ امیرکبیر (دارالفنون) به پایان رساند. پس از تحصیلات ابتدائی وارد دانشکده حقوق شد، و در رشته قضائی موفق به اخذ درجه لیسانس شد. مدتی در وزارت دادگستری خدمت می‌کرد، و سالها در سمتهای مختلف بود، او نیز در وزارت دارائی خدمت کرده و وی از غزل‌سرایان بنام معاصر است.

بازگشت همسر سابق

بسیار نوشته‌اند و گفته‌اند که همسر استاد ابوالحسن ورزی در سال‌های اول زندگی سر سازش چندانی با او نداشت و از آنجا که در میان زنان آن روزگار از وجاهت و زیبایی قابل‌توجهی برخوردار بود، یکی از منابع الهام اشعار و غزل‌های نغز استاد ابوالحسن ورزی بود که به واسطه تمجیدها و ستایش‌هایی که استاد از او در غزل‌هایش به‌عمل می‌آورد، دچار غرور و کبر خاصی شد و چون مورد توجه بسیاری، از هنرمندان آن روزگار هم بود، سرنا سازگاری را با استاد گذاشت و سرانجام از او جدا شد و با یکی از جوانان اهل هنر مازندرانی ـ که مدتها در پی چنین فرصتی بود ـ روابطی بر هم زد و در نهایت با او ازدواج کرد و رفت.

طبع ظریف و حساس استاد ابوالحسن ورزی، از این واقعه تلخ بسیار آزرده و مکدر و ملول شد، آنچنانکه به تدریج به یک‌سری بیماری‌های آشفتگی روحی گرفتار آمد و دوستان و اطرافیان که از دور و نزدیک شاهد این آشفته احوالی بی‌حد استاد ابوالحسن ورزی بودند و احتمال آن را می‌دادند که کار او دیر یا زود به جنون بکشد، در نشست‌‌ها و گفتگوهای مکرر و فشار آوردن به آن هنرمند بلندبالای مازندرانی، او را مجبور کردند که دست از سر همسر مطلقه استاد ابوالحسن ورزی بردارد و راه را برای بازگشت او به زندگی سابقش هموار کند، که این فشارها بالاخره نتیجه داد و آن دو نیز پس از حدود 6ـ7 زندگی مشترک از هم جدا شدند و همسر استاد ابوالحسن‌‌ورزی به زندگی سابق خود وارد شد و آنها دوباره زندگی از هم پاشیده‌شان را آغاز کردند و استاد در این مقطع از زندگی‌اش این غزل زیبا و در برخی جراید منتشر ساخت و بدین‌‌‌وسیله همه کسانی که تلاش کردند آرامش روزهای رفته را به زندگی‌اش بازگردانند فهماند که دیگر همسرش، آن همسر سابقش نیست با این حال غزل جاودانه بار دیگر بخش تازه‌‌ از آزردگی‌های روحی و احساسات لگد مال شده خود را بیان کرد و از سردی بوسه‌ها و نگاه‌های بی‌نوازش و آغوش بدون مهر او، شکوه و شکایت سرداد و چنین سرود:‌

متن شعر

آمد اما در نگاهش آن نوازش‌ها نبود

چشمِ خواب آلوده‌اش را مستی رویا نبود

نقش عشق و آرزو از چهرۀ دل شسته بود

عکس شیدایی در آن آیینۀ سیما نبود

لب همان لب بود، اما بوسه‌اش گرمی نداشت

دل همان دل بود، اما مست و بی‌پروا نبود

در دل بیزار خود جز بیم رسوایی نداشت

گرچه روزی همنشین جز با من رسوا نبود

در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود

برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود

دیدم آن چشم درخشان را ولی در این صدف

گوهر اشکی که من می‌خواستم پیدا نبود

بر لب لرزان من فریاد دل خاموش شد

آخر آن تنها امیدِ جانِ من، تنها نبود

جز من و او دیگری هم بود اما ای دریغ!

آگه از درد دلم زان عشق جان‌فرسا نبود

ای نداده خوشه‌ای زان خرمن زیبایی‌ام!

تا نبودی در کنارم زندگی زیبا نبود


منبع:ساعدنیوز 

اخبار تاپ حوادث

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

وبگردی