داستانک امروز / عشق پیری
نمی دانم این چه عادت بدی است که کم و بیش همه ما دچارش هستیم.

وقتی می خواهیم حرفی مهم بزنیم آن قدر پایش صغری کبری می چینیم که از اصل مطلب دور می افتیم . گاهی هم آن قدر لب کلام را لخت و عور نشان می دهیم که از مهم بودنش هیچ نمی ماند. الان یک هفته است می خواهم درباره مساله مهمی مطلب بنویسم. هر بار که شروع به نوشتن کرده ام یا از این ور بام افتاده ام یا از آن ور !
حاصل فسفر سوزاندن هایم شده پنج شش مطلب نیمه کاره اما اگر خدا بخواهد می خواهم این یکی را به سرانجام برسانم و به قول معروف عروسش کنم.
*پسر جوان دستش را که برای دادن کرایه جلو آورد، لبه آستین چند تا خورده اش بالا رفت و خال کوبی دستش مشخص شد. روی ساق دست راستش با خط نه چندان زیبایی خال کوبی کرده بود :«مرگ بر عشق»! نگاهی به صورتش انداختم .زیبایی و جوانیش هنوز از پس خماری اعتیاد هم قابل دیدن بود. با خودم گفتم شاید همین عشقی که آرزوی مرگش را می خواهد ، به این روز انداخته باشدش !
** تلویزیون روشن است و سری جدید برنامه «هزاران راه نرفته در حال پخش» و من این بار مشتاق بودم ببینم از چه می گویند. دختر جوانی از دوست پسرش می گفت و اینکه پنج سال عاشقانه با هم دوست بودند. بعد از آن سه سال به عقد هم در آمده بودند اما به قول خودش فقط هفت ماه از آن سه سال را با هم خوب بودند و بعد تصمیم گرفتند از هم جدا شوند. می گفت نامزدش آن طور که فکر می کرده نبوده و قید ازدواج را برای همیشه زده است . وقتی مجری از او علت را پرسید ، گفت : این را که می شناختم این جور از آب در آمد ، چه برسه به کسی که اصلا نمی شناسمش ! دخترک می گفت در طی این پنج سال دوستی فقط خودش و دوستش را باور داشته ...
*** خیلی وقت ها ما خود طرف مقابل را دوست نداریم بلکه تصور خوبی که از او داریم و زاییده ذهن خودمان است را دوست داریم.
همه اینها را کنار هم می گذارم تا به مفهوم درستی از دوست داشتن واقعی پی ببرم. یاد بزرگترهای فامیل می افتم که هنوز بعد از پنجاه سال زندگی مشترک هنوز به هم احترام می گذارند و عاشق هم هستند. قبل از ازدواجشان هم هیچ شناختی نسبت به هم نداشتند اما واقعا چه چیزی باعث شده که زندگی آنها این همه مدت دوام پیدا کند. پای حرف هایشان که بنشینی می گویند : « از اول تو گوشمان می خواندند که باید همیشه احترام هم را نگه داریم. با هم رو راست باشیم.
اگر خدا را هم در نظر بگیرید کارتان گیر و گره پیدا نمی کند. از عشق و عاشقی هم کمتر خبری بود. اول به حضور هم عادت می کردیم ، بعد از چند سال می دیدیم این دیگر اسمش عادت نیست ، عشق است . بیخود کرده اند گفته اند : عشق پیری گر بجنبد ... ما موسفید کرده ها با تجربه هایی که الان داریم اگر دوباره جوان می شدیم دست همه شما جوان ها را در عشق و عاشقی از پشت می بستیم ! ما همه روز و شبمان «ولنتایم»!! است . و بعد می زنند زیر خنده!
-
فیلم/ رقص دیده نشده و از ته قلب هوتن شکیبا تو عروسیش / مردونه و جذاب می رقصه!
ارسال نظر