ابوالفضل همراه با کاروان راهیان‌ نور به مناطق عملیاتی رفته بود. بعد از بازگشت این سفر به پدرش می‌گفت: آرزو دارم شهید شوم چون آبرو و عزت کشور ما به خاطر شهداست.

ابوالفضل و هم‌رزمش در برجک مرزی میرجاوه و در مصاف با اشرار مسلح به درجه رفیع شهادت نایل شد. پیکرش را به مشهد آوردند و پس از طواف در کعبه دل‌ها، حرم مطهر‌رضوی، به زادگاهش، در منطقه ویرانی طرقبه، شاندیز بردند.

سه برادر و خواهرش جلوی خانه ایستادند تا در آخرین وداع به برادر خوشامد بگویند. خواهرش نقل می‌پاشید و می‌گفت: دامادی برادرم است، به خانه خوش آمدی. برادرش هم می‌گفت: ابوالفضل جان! چه کار خوبی کرده‌ای که به تو مرخصی تشویقی داده‌اند و به خانه آمده‌ای و از اینجا به بهشت می‌روی. آن‌روز خانه پدر ابوالفضل مثل زیارتگاهی شده بود که دوست و آشنا و مردمی که نام این جوان رشید را نمی‌شناختند، به آنجا آمده بودند و دست به سینه به همدیگر خوشامد می‌گفتند. پیکر ابوالفضل غلام‌پور در مراسمی با شکوه بردوش مردم و جوانانی که قدر نعمت امنیت این کشور و نظام مقدس را می‌دانستند تشییع و در گلزار شهدای روستای ویرانی به خاک سپرده شد.

خواهر شهید در لحظه به خاک‌سپاری او می‌گفت: ابوالفضل جان! وظیفه ما را از امروز سنگین‌تر کرده‌ای، چون باید با تمام وجود مدافع امنیت کشور و راه تو باشیم و انتقام سختی از اشرار و دشمنان این مرز‌و‌بوم بگیریم. پدر و مادر ابوالفضل نیز که آرزو می‌کردند رخت دامادی بر تن پسر خود کنند، خدا را شکر می‌کردند که فرزندشان به فیض عظیم شهادت و عزت و آبروی دنیوی و اخروی رسیده و عاقبت‌به‌خیر شده است. آن‌ها سرشان را بالا گرفته بودند که فرزند شایسته‌ای به کشور و ملت تقدیم کرده‌اند. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

کدخبر: 374616 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟