عجیب ترین ادعای یک قاتل / مادر دوست دخترم گفت پسرش  را بکشم!

به گزارش رکنا، رسیدگی به این پرونده از زمستان سال 1400   به دنبال ناپدید شدن پسر 20ساله ای به نام پرهام آغاز شد.

مادر وی به نام پروانه  که به پلیس آگاهی رفته بود گفت: من صاحب یک پسر و دختر هستم. شوهرم چند سال قبل  به جرم حمل مواد مخدر به زندان افتاد. در این مدت من و پسر و دخترم با هم زندگی می کردیم تا اینکه یکسال قبل پسرم پرهام هم به همین جرم بازداشت و روانه زندان شد. پسرم هفته گذشته  از زندان آزاد شد و به خانه برگشت.

وی افزود: 2 روز قبل پسرم عصر از خانه بیرون رفت و  دیگر بازنگشت. من خبری از او ندارم و نگرانش هستیم .گمان می کنم  ماجرای ناپدید شدن پسرم با همبندی های او در زندان مرتبط باشد و ممکن است آنها بلایی سر پسرم آورده باشد.

با این شکایت  تلاش برای افشای راز ناپدید شدن پسرجوان آغاز شد و ماموران در نخستین گام از تحقیقات به بررسی آنتن دهی گوشی موبایل وی پرداختند. ماموران دریافتند گوشی موبایل پرهام آخرین بار در حاشیه فرودگاه امام آنتن دهی داشته است اما این سرنخ  اطلاعات دقیقی به ماموران نداد.

افشای جنایت بعد از 6 ماه

در حالی که نزدیک به 6 ماه از ناپدید شدن پسرجوان گذشته بودند ماموران دریافتند خواهر 16ساله پرهام به نام پریا با پسر 22ساله ای به نام بردیا در ارتباط است و پسرجوان  به خانه آنها رفت و آمد دارد.

بدین ترتیب به بازجویی از بردیا پرداختند.پسرجوان که مدعی بود از سرنوشت برادر پریا اطلاعی ندارد گفت: من از 2 سال قبل وقتی که پریا 14ساله بود با او آشنا شدم. ما به یکدیگر علاقه مند هستیم و من با موافقت مادر پریا به خانه آنها رفت و آمد دارم. من در این مدت فقط یکبار برادر پریا را دیده بودم و اطلاعی از سرنوشت وی ندارم.

اما پسرجوان در ادامه تحقیقات وقتی مچ خود را باز شده دید به بن بست رسید و پرده از جنایت برداشت.

وی گفت:  2 سال پیش  وقتی با پریا آشنا شدم فهمیدم پدر و برادر او در زندان هستند و مادرش در غیاب آنها با یکی از اقوامش به نام مرتضی ارتباط پنهانی دارد.هر بار به خانه آنها می رفتم با مرتضی که از پروانه بسیار جوان تر بود روبه رو می شدم. چندبار در این رابطه از پریا سوال کردم اما گفت مرتضی و مادرش به یکدیگر علاقه مند هستند. بعد از مدتی من و مرتضی هر شب به خانه آنها می رفتیم و شب را هم همانجا می ماندیم تا اینکه مدتی قبل برادر پریا از زندان آزاد شد. با آمدن پرهام دیگر مرتضی جرات نداشت به خانه آنها بیاید و پروانه از این موضوع ناراحت بود.

وی ادامه داد: یک روز مادر پریا با من تماس گرفت و گفت اگر به دخترش علاقه مند هستم باید کاری کنم تا پسرش بار دیگر به زندان برود. به همین خاطر طبق نقشه  مقداری مواد مخدر تهیه کردم و آن را زیر صندلی ماشین پروانه گذاشتم.چند دقیقه بعد پروانه پسرش را به بهانه خرید از خانه بیرون فرستاد. من هم با پلیس تماس گرفتم  تا او گرفتار شود اما موفق نشدیم او را به دام پلیس بیاندازیم. بعد از  چند روز پروانه از من خواست تا پسرش را بکشم.او می گفت پسرش اجازه نمی دهد من و پریا با هم ازدواج کنیم. من هم به خاطر علاقه زیادم به پریا قبول کردم.

وی در تشریح جزییات جنایت گفت: آن روز  قرار شد پریا به همراه مادر و برادرش برای تفریح به بیرون بروند  ومن  به عنوان   راننده تاکسی آنها را سوار ماشینم کردم. در حاشیه شهرری به دروغ گفتم ماشینم خراب شده است.

همگی از ماشین پیاده شده بودیم که با چاقویی که همراه داشتم یک ضربه به پرهام زدم. مادرش با عصبانیت از من خواست تا ضربه های بیشتری بزنم و کار را تمام کنم. من هم چند ضربه دیگر به پرهام  زدم. همان موقع پروانه  شالش را به من داد و گفت دست و پای پرهام را ببندم  و او را به داخل صندوق عقب بیاندازم. ما دست و پای او را بستیم و جسد را در حاشیه  فرودگاه امام دفن کردیم.

با اطلاعاتی که پسر جوان به ماموران داده بود بقایای جسد کشف و به پزشکی قانونی منتقل و پروانه و پریا بازداشت شدنداما ادعا کردند دستی در این ماجرا نداشته و از نقشه بردیا برای قتل بی اطلاع بوده اند.

پروانه گفت که بردیا دروغ می گوید و وی هرگز قصد کشتن پسرش را نداشته است.

در حالی که مدرکی علیه مادر و دختر به دست نیامده بود آنها آزاد شدند و  برای بردیا کیفرخواست صادر و پرونده اش به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و وی از خود دفاع کرد.

در دادگاه

در ابتدای جلسه پدر پرهام که مرد سالخورده ای بود روبه روی قضات ایستاد و گفت: من می دانم همسر و دخترم در این ماجرا دستی ندارند و بردیا به تنهایی پسرم را کشته است.من برایش قصاص می خواهم.

سپس بردیا به دفاع پرداخت و گفت: من اتهامم را قبول دارم اما  پروانه دستور قتل را صادر کرده بود. او برای اینکه بتواند با مرد غریبه در ارتباط باشد می خواست پسرش را حذف کند. او به من گفت اگر عاشق پریا هستی و می خواهی با او ازدواج کنی باید پرهام را بکشی.من هم به ناچار قبول کردم.اما حالا پشیمان هستم. چون زندگی ام تباه شده است.

قاضی گفت: ضربه های وارد شده به قربانی عمیق و زیاد است و این نشان از کینه نسبت به مقتول دارد. چرا ضربه ها را پیاپی زدی؟

که متهم پاسخ داد: من قبلا هم گفته بودم وقتی ضربه اول را زدم پروانه فریاد کشید و گفت باید کار را تمام کنم. من که ترسیده بودم حرفش را گوش دادم و چند ضربه دیگر زدم.جیغ و فریادهای پروانه و دخترش باعث شده بود از حالت عادی خارج شوم و متوجه نباشم چکار می کنم. من در آن لحظه فقط به پریا و ادامه رابطه ام با او فکر می کردم. چون نمی خواستم او را از دست بدهم.پروانه من و پسرش را قربانی رابطه خودش با مرد غریبه کرد.

با پایان دفاعیات متهم قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.

وبگردی