مرد خائن از دختر ثروتمند پول گرفت و بی عفتش کرد / سکوت مریم از ترس آبرویش

به گزارش خبرنگار حوادث رکنا در تبریز، مریم یکی از ده ها دختر اغفال شده ای است که در دام شیطانی این مرد هوس باز و پول دوست گرفتار شده است. مریم در گفت و گو با خبرنگار رکنا گفت: 9 ماه قبل وقتی در انتشارات دانشگاه تبریز از جزوه ام کپی می کردم برای اولین بار کاظم را در آن جا دیدم.

از انتشارات بیرون آمدم و کاظم هم به دنبالم آمد. در محوطه دانشگاه سد راهم شد و شروع به ابراز علاقه کرد و این که در یک شرکت معتبر بازرگانی کار می کند؛ آنقدر از علاقه قلبی اش نسبت به من و عشق در یک نگاه و نیتش برای ازدواج و... گفت تا رامش شدم و درخواست دوستی اش را پذیرفتم.

اوایل دوستی چندین بار مرا به کافی شاپ برد و مدام از برنامه هایی که برای آینده داشت می گفت؛ آنقدر دل خوش به حرف هایش شده بودم که اصلا فکرش را هم نمی کردم تمام این حرف ها فقط یک نقشه است برای فریب دادن و سرکیسه کردن من. خام حرف هایش شده بودم و با هر حرف عاشقانه ای که می زد قند در دلم آب می شد.

بعد از این که چند جلسه مرا به کافی شاپ برد و برایم خرج کرد و مرا به خودش وابسته کرد، کم کم شروع کرد به گفتن از شرایط بد زندگی اش. این که تمام سرمایه اش را صرف خرید خانه برای زندگی مشترکمان کرده است و الان هم زیر بار بدهی گرفتار شده است. آنقدر مظلومانه می گفت که دلم به حالش می سوخت. تا این که خودش به طور مستقیم از من درخواست قرض کرد و قول داد در اولین فرصت پولم را پس دهد.

اولین بار یک میلیون تومان به حسابش واریز کردم و او هم قول داد در اولین فرصت پولم را برگرداند؛ اما بعد از گذشت چند مدت نه تنها پولم را برنگرداند، بلکه مدعی شد نوبت قسط دوم خانه ای که قرار است آینده یمان را در آن بسازیم فرارسیده است و 10 میلیون تومان کم دارم. دلم به حالش سوخت که اینقدربه خاطر من و آینده یمان خودش را به آب و آتش می زند، 10 میلیون تومان از پدرم گرفتم و به حسابش واریز کردم؛ او هم مدام حرف های عاشقانه زیر گوشم می خواند و از آینده بسیاز زیبایی که در انتظارمان بود می گفت. خیلی وابسته اش شده بودم و اگر یک روز صدایش را نمی شنیدم آرام و قرار نداشتم.

هر چند یک بار هم مرا به خانه ای در شهر جدید سهند می برد و می گفت منزل خودم است، خانه ای بود که تمام وسایل و امکانات لازم برای یک زندگی داشت و کامل مجهز بود؛ می گفت خودم تمام این وسایلات را برای تو خریدم و اصلا نیازی نیست با خودت جهیزیه بیاوری. می گفت این خانه را هم گذاشتم برای فروش تا هم بدهی تو را پس بدم و هم بقیه قسط خرید خانه را بپردازم.

وقتی برای سومین بار پول خواست، آن هم 20 میلیون، از پدرم گرفتم و به حسابش واریز کردم. اما دیگر کلافه شده بودم از بلاتکلیفی ام؛ این بود که موضوع خواستگاری و ازدواج را بعد از گذشت 8 ماه از شروع رابطه یمان مطرح کردم. اما وی به شدت عکس العمل نشان داد و مدعی شد فعلا به خاطر شرایط خانواده اش قادر به ازدواج نیست. هر بار حرف ازدواج را پیش می کشیدم، بهانه می آورد.  

کم کم داشتم به وی شک می کردم، موضوع را با دوست صمیی ام در میان گذاشتم؛ دوستم گوشزد کرد که تمام پول هایی را که به وی دادم پس بگیرم و با وی قطع ارتباط کنم چرا که نیت او شوم است و فقط به قصد سواستفاده، چه مادی و چه معنوی، به تو نزدیک شده است. حتی ممکن است متاهل هم باشد.

با این حرف دوستم دلم بیشتر از قبل لرزید و ترس به جانم افتاد که نکند واقعا قصدش سواستفاده باشد. بنابراین تصمیم گرفتم قرضم را پس بگیرم؛ وقتی بحثش را پیش کشیدم عصبانی شد و گفت ندارم که ندارم. تصمیم گرفتم به محل زندگی اش (همان خانه ای که در سهند بود) بروم و از همسایه ها پرس و جو کنم که آیا واقعا مجرد یا نه؛ حداقل این برایم روشن شود.

به اتفاق دوستم به محل زندگی اش رفتم و وقتی از همسایه ها در مورد وی پرسیدم، انگار آب یخ زده بر سرم ریختند آنقدر شوک زده شده بودم که قادر به تکلم نبودم و برای این که شکی نکنند دوستم به جای من صحبت می کرد (ما خودمان را دانشجویانی معرفی کرده بودیم که به خاطر پایاننامه روی خانواده وی تحقیقات می کردیم). همسایه ها گفتند: کاظم آقا زن و یک فرزند کوچک دارد و زنش هم باردار است  و  4 سالی است که در این خانه زندگی می کنند.

با کاظم تماس گرفتم و هرچی از دهنم درمی آمد به وی گفتم و گریه کردم چرا با احساسات من بازی کردی؛ من دلم را به تو داده بودم و آینده ام را با تو می دیدم اما تو زن و بچه داشتی و برای سواستفاده سراغم آمدی.

اما او در کمال نامردی فقط یک جواب داد: تو اولین دختر قربانی من نیستی و آخرین هم نخواهی بود؛ حقوقم کفاف زندگی ام را نمی دهد و این بهترین راه برای کسب درآمد است، هم پول مفت به دست می آورم و هم لذتم را می برم.

کل احساساتم لگد مال شد؛ خواستم حداقل پول هایی که به وی دادم را پس بگیرم.  بنابراین تهدید کردم اگر پولم را ندهد ماجرا را به زنش خواهم گفت و نیز شکایت خواهم کرد. اول ترسید اما بعد در کمال خونسردی گفت: اگر تو به زنم بگویی من هم به پدرت خواهم گفت که همیشه تنهایی آمدی خانه من، خوددانی.

این بود که از ترس آبرویم از خیر پولم گذشتم و سکوت کردم؛ همچنین از ترس آبرویم حتی شکایت هم نکردم اما می خواهم این ماجرا را مطرح کردم تا دختران دیگری مانند من در دام نقشه های شیطانی این مرد گرفتار نشوند.

خبرنگار: فاطمه قلی پور گنجه لو

 

وبگردی