امید بازگشت به زندگی برای ورزشکاری که دزد شده بود / اعتیاد زندگی اش را به نابودی کشید
رکنا: جوانی ورزشکار و پرشور که اعتیاد و سرقت او را به ورطه نابودی کشاند، در لحظهای تلخ با یاد خانواده، به فکر بازگشت به زندگی افتاد.

به گزارش رکنا،سهراب جوانی بود از یک خانواده ساده و معمولی؛ پدری کاسب و مادری خانهدار. او پرانرژی، ورزشکار و سرشار از امید بود. بدنسازی دنیای تازهای برایش ساخت؛ دنیایی که به او حس قدرت میداد، اما همین احساس برتری، غرور کاذب را در وجودش ریشهدار کرد.
زندگیاش با آشنایی با «منیره» رنگ دیگری گرفت. ازدواج کردند، صاحب دو فرزند شدند و همهچیز کامل به نظر میرسید. اما مسیر زندگی همیشه هموار نمیماند. ورود دوستانی با سبک زندگی ناسالم، آغاز سقوط سهراب بود؛ مشروب، مواد مخدر و شبهای بیپایان در کافهها و پارکها. او ابتدا تصور میکرد همه چیز تحت کنترلش است، اما کنترل کمکم از دست رفت.
منیره که شاهد تغییرات او بود، در برابر رفتارهای غیرقابل پیشبینی همسرش ایستاد. اشک و خستگی او در نهایت به جدایی انجامید. سهراب این شکست را تاب نیاورد و به دنیای اعتیاد و تنهایی فرو رفت. مواد صنعتی جایگزین همهچیز شد و پول تنها وسیله رسیدن به آن بود.
سرقت، راهی بود که او برای تأمین هزینه مواد انتخاب کرد. ابتدا کوچک، سپس بزرگتر و پیچیدهتر. زندان رفت و باز هم ادامه داد. تا شبی هنگام دستبرد از یک ویلا با «مراد» آشنا شد؛ مردی سرد و بیروح که او را وارد سرقتهای سازمانیافته کرد. حالا سهراب عضوی از باندی خطرناک بود.
اما یک شب، هنگام دزدی از یک مجتمع مسکونی، صحنهای او را به لرزه انداخت؛ خانوادهای شاد با لبخند وارد خانه شدند. همان لحظه تصویر منیره و فرزندانش در ذهنش زنده شد. تلنگری که او را واداشت به خودش فکر کند: این همان زندگیای بود که میخواست؟ جوانی که روزی آرزوی قدرت داشت، حالا در تاریکی غرق شده بود.
آن شب سهراب دریافت که همه این سالها در حال فرار بوده؛ فرار از خودش و حقیقت. اما هنوز نفس میکشید و فرصتی برای جبران داشت. او تصمیم گرفت برخیزد، با امید به آیندهای نامعلوم، اما با ایمان به اینکه میتوان دوباره ساخت.
سهراب با یک تصمیم تازه، گام در راهی دشوار گذاشت؛ راهی برای بازگشت، برای زندگی دوباره.
ارسال نظر